عاشم، عاشق و، جز وصل تو درمانش نیستکیست کاین آتش افروخته در جانش نیست؟[1]جز تو در محفل دلسوختگان، ذکری نیستاین حدیثی است که آغازش و پایانش نیستراز دل را نتوان پیش کسی باز ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
با که گویم راز دل را؟ کس مرا همراز نیستاز چه جویم سِرّ جان را، در به رویم باز نیست[1]ناز کُن تا میتوانی، غمزه کُن تا میشوددردمندی را ندیدم، عاشق این ناز ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عمری گذشت و، راه نبردم به کوی دوستمجلس تمام گشت و، ندیدم روی دوست[1]گلشن معطّر است سراپا ز بوی یارگشتیم هر کجا، نشنیدیم بوی دوستهر جا که میروی، ز ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عشق اگر بال گشاید، به جهان حاکم اوستگر کند جلوه در این کوْن و مکان، حاکم اوست[1]روزی ار رخ بنماید ز نهانخانهی خویشفاش گردد که به پیدا و نهان، حاکم اوستذرّهای نیست ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
در پیچ و تاب گیسوی دلبر ترانه استدل بردهی فدایی هر شاخ شانه استجان در هوای دیدن رخسار ماه توستدر مسجد و کنیسه نشستن بهانه استدر صید عارفان و، ز هستی ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
خانهی عشق است و، منزلگاه عشّاق حزین استپایهی آن برتر از دروازهی عرشِ برین استاین سرا، بارافکن می خوردگان راه یار استبا پریشان حالی و، مستی و، ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
سر کوی تو، به جان تو قسم! جای من استبه خم زلف تو، در میکده مأوای من است[1]عارفانِ رُخ تو جمله ظَلومند و جَهولاین ظلومیّ و جهولی، سَر و سودای من است[2]عاشق ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
افسانهی جهان دل دیوانهی من استدر شمع عشق سوخته پروانهی من است[1]گیسوی یار، دام دل عاشقان اوستخال سیاه پشت لبش، دانهی من استغوغای ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
خم ابروی کجت قبلهی محراب من استتاب گیسوی تو خود راز تب و تاب من است[1]اهل دل را به نیایش اگر آدابی هستیاد دیدار رُخ و موی تو، آداب من استآنچه دیدم ز ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
برخیز مُطربا! که طرب آرزوی ما استچشم خرابِ یار وفادار سوی ما استدیوانگیّ عاشق خوبان، ز باده استمستیّ عاشقان خدا، از سبوی ما استما عاشقان ز قُلّۀ کوه ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عشق نگارْ، سرِّ سوُیدایِ جان ما استما خاکسار کوی تو تا در توان ما استبا خُلدیان بگو که، شما و قصور خویش!آرامِ ما به سایهی سرو روان ما استفردوس و هر چه هست در آن، قسمت رقیبرنج و ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
آنکه دل بگسلد از هر دو جهان، درویش استآنکه بگذشت ز پیدا و نهان، درویش است[1]خرقه و خانقه از مذهب رندان دور استآنکه دوری کُند از این و، از آن درویش استنیست درویش که دارد کُله ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
پرده بردار ز رُخ، چهرهگشا، ناز، بس استعاشق سوخته را دیدن رویت هوس است[1]دست از دامنت ای دوست! نخواهم برداشتتا من دلشده را، یک رمق و، یک نفس استهمه خوبان برِ زیباییت ای ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عیب از ما است، اگر دوست ز ما مستور استدیده بگشای که بینی همه عالم طور استلاف کم زن که نبیند رُخ خورشیدِ جهانچشم خُفّاش که از دیدن نوری کور استیا رب! این پردهی پندار ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
آنکه دامن میزند بر آتش جانم، حبیب استآنکه روزافزون نماید دردِ من، آن خود طبیب استآنچه روحافزاست، جام باده از دست نگار استنی مُدرّس، نی مُربّی، نی حکیم و، ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
عاشق دوست ز زنگش پیداستبیدلی از دل تنگش پیداستنتوان نرم نمودش به سخناین سخن، از دل سنگش پیداستاز در صُلح بُرون ناید دوستدیگر امروز، ز جنگش پیداستمیزده است، از رُخ سُرخش ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
هر کُجا پا بنهی حُسن وی آنجا پیداستهر کُجا سر بنهی سجدهگه آن زیباست[1]همه سرگشتهی آن زلف چلیپای ویند[2]در غم هجر رُخش، این همه شور و غوغاستجُمله خوبان ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
ما را رها کنید در این رنج بیحساببا قلب پاره پاره و، با سینهای کباب[1]عمری گذشت در غم هجران روی دوستمرغم درون آتش و، ماهی بُرونِ آبحالی نشد نصیبم از این ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
ای خوب رُخ که پردهنشینی و بیحجاب!ای صدهزار جلوهگر و، باز در نقاب[1]و[2]ای آفتاب نیمهشب، ای ماه نیمروز!ای نجم دوربین! که نه ماهی، ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
ألا یا أیها السّاقی! برون بر حسرت دلهاکه جامت حل نماید یکسره اسرار مشکلها[1]به می بر بند راه عقل را از خانقاه دلکه این دارالجنون هرگز نباشد جای عاقلهااگر ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
گرچه از هر دو جهان هیچ نشد حاصل ماغم نباشد، چو بود مهر تو اندر دل ما[1]حاصل کوْن و مکان، جمله ز عکس رخ توست[2]پس همین بس که همه کوْن و مکانْ حاصِل ماجمله اسرارِ نهان است درونِ لب دوستلبگشا! ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
جز عشق تو، هیچ نیست اندر دل ماعشق تو سرشته گشته اندر گِل ما«اسفار[1]» و «شفاء[2]» ابن سینا نگشودبا آن همه جرّ و بحثها مشکِل مابا شیخ بگو – که راه من باطِل خواند ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
سر زلفت به کناری زن و، رخسار گشا!تا جهان محو شود، خرقه کشد سوی فنابه سر کوی تو ای قبلهی دل! راهی نیستورنه هرگز نشوم راهی وادیّ ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
دیدهای نیست نبیند رخ زیبای تو رانیست گوشی که همی نشنود آوای تو را[1]هیچ دستی نشود جز بر خوان تو درازکس نجوید به جهان جز اثر پای تو رارهرو عشقم و از ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مراجُز تو ای جان جهان! دادرسی نیست مراعاشق روی توام، ای گل بیمثل و مثال!به خدا: غیر تو هرگز هوسی نیست مرابا تو هستم، ز تو ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
ألا یا أیُّها السّاقی! ز می پر ساز جامم راکه از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم[1]رااز آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازدبرون سازد ز هستی هستهی نیرنگ و ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
باد نوروزی وزیده است به کوه و صحراجامهی عید بپوشند چه شاه و چه گدابلبل باغ جنان را نبود راه به دوستنازم آن مطربِ مجلس که بود قبلهنماصوفی و عارف از این بادیه دور ...
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۸
دوشنبه, ۰۵ مرداد ۱۳۸۸ - ۱۰:۰
یکشنبه, ۰۴ مرداد ۱۳۸۸ - ۱۰:۰
شنبه, ۰۳ مرداد ۱۳۸۸ - ۱۰:۰