خرداد ماه 1390
2011 May

  بازگشت به پرتال گاهنامه شماره 9
 
 





حضرت فاطمه زهرا (س) الگوى زن مسلمان

فريده مصباحى


مقدمه :

سپاس خداى بارى تعالى را كه صحن و سراى نورانى مصطفى (ص) را با عطر عصمت ياس معطر ساخت و دامن عفيف خديجه كبرى (س) را با پرتو نور محمدى منور نمود. همانا اوست كه طلوع خجسته‏اش كوثر نبوت شد و نخل وجودش بر زن مظلومجاهليت سايه افكند. او فاطمه شد تا رهروانش را از آتش برهاند و صديقه، تا «اولئك هم الصدّيقون» را معنا كند. با آيۀ تطهير طاهره شد و نفس مطمئنه‏اش با «ارجعى الى ربك» راضيه.

شايد محدثه، در مصحفش خبر مى‏دهد كه در سالروز ميلاد مباركه، در عصرى كه نزديك بود حصار پولادين تحجر و تنگ نظرى از يكسو و تبليغات استثمارگرانه از سوى ديگر هويت دينى و انسانى را به اضمحلال كشاند، خمينى كبير (س) از سلالۀراستينش متولد مى‏شود تا علمدار نهضت سرخ شجرۀ طيبه‏اش شود. او آموخته‏هايش از قرآن كريم، سيرۀ معصومين (ع) و فقه سنتى را به گونه‏اى تبيين مى‏كند تا براى انسان گريز پا و سرگردان عصر تمدن و تكنولوژى قابل فهم و اجرا باشد. كتابش فقه سنتى را پويا و تعليماتش سكون دينى را به انقلاب اسلامى تبديل نمود.

اينك بر ماست، در فصل زرّين «زن» در كتابش، «زهراى مرضيه» را جستجو كنيم و با اقتداى به او از آرمانهاى والايش پاسدارى نماييم.

مقالۀ حاضر تحقيقى در موضوع فوق، شامل بخشهاى ذيل است:

1 . انسان شناسى امام؛

2 . انسان و تربيت از منظر امام؛

3 . معرفى اسوۀ حسنه زنان.

انسان شناسى امام

1. جامعيت انسان

حضرت امام خمينى (س) در شرح دعاى سحر مى‏فرمايند: انسان تنها وجودى است كه جامع همۀ مراتب عينى و مثالى و حسى است و تمام عوالم غيب و شهادت و هر چه در آنها است در وجود انسان پيچيده و نهان است. چنانچه خداى تعالى مى‏فرمايد: «علَّم ادم‏الاَسماء كُلَّهٰا»[1] و مولاى ما و مولاى همه يكتاپرستان ـ صلوات اللّه‏ عليه ـبنابر نقل بعضى، شعرى بدين مضمون فرموده است:

تو پندارى همين جرم صغيرى جهانى در نهاد تو نهان است

بنابراين آدمى با ملكيان، ملكى است و با ملكوتيان، ملكوتى و با جبروتيان، جبروتى، و روايت شده از آن حضرت و حضرت صادق ـ عليهما السلام ـ كه فرمودند:

«بدان كه صورت انسانى بزرگترين حجتهاى الهى است بر خلقش، و او همان كتابى است كه خداى تعالى آن را با دست خود نوشته است و او همان هيكل است كه آن را با حكمت خود بنايش نموده و او است مجموعۀ صورت جهانيان و او است مختصرى از لوح محفوظ و او بر هر غايبى شاهد است و او است راه راست به هر گونه خير و نيكى؛و همان راهى است كه در ميان بهشت و دوزخ كشيده شده است».[2]

امام خمينى (س) انسان را داراى بودى جامع مى‏داند که بر حسب مراتب نزولى و صعودى داراى نشأه‏هاو ظهورها و عوالم و مقاماتى است. [3] ولی همۀ این ابعاد مورد توجه واقع نشده و يا به آنها كمتوجه شده است و مى‏فرمايند:

«انسان اين هيكل موجود، اين جثه موجود و اين حواس موجودى كه ما احساسش مى‏كنيم. اين انسان نيست. به اين معنا حيوانات و انسان مثل هم هستند، همه مادى هستند، همه اين نحوه ادراكاتى منتها يك قدرى كم و زياد، يك بعد انسان عبارت از اين موجود فعلى كه داراى اين حواس و داراى خواص هست، بعدهاى ديگرش اصلاً به آن توجه نشده است و يا كم توجه شده است».[4]

2. كمال جويى فطری

نفس انسان در بدو خلقت خالى از هر گونه كمال و نقصى است؛ ولى استعداد و قابليت تربيت و لياقت هر مقامى را دارد:

«نفس در بدو فطرت خالى از هر نحو كمال و جمال و نور و بهجت است؛ چنانچه خالى از متقابلات آنها نيز هست. گويى صفحه‏اى است خالى از مطلق نقوش: نه داراى كمالات روحانى، و نه متصف به اضداد آن است. ولى نور استعداد و لياقت براى حصول هر مقامى در او وديعه گذاشته شده است، و فطرت او بر استقامت و خميره او مخمر به انوار ذاتيه است».[5]

بنابراين، انسان از اول با فطرت خوب به دنيا آمده؛ با فطرت الهى كه همان فطرت انسانيت است.پس بر اساس فطرت الهی، خداجويى در همه هست. كافر هم كه به دنبال كشف و يافتن چيزى است، به دنبال كمال مطلق است و خيال مى‏کند یافته‏هایش کمال است، هر كس هر عملى انجام مى‏دهد آن را خير و خوبى مى‏داند، حتی تصور دزدهاى سر گردنه از كمال اين است كه بروند دزدى بكنند، آنهایی که به هم فخر مى‏كنند نیز کمال را در فخر خود مى‏دانند پس همه دنبال كمالند، یعنی همه دنبال خدا هستند؛ اما متوجه اين امر نيستند؛ زيرا غرور و خودبينى فطرت الهی انها را خاموش كرده است. امام(س) در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل در این مورد مى‏فرمایند؛ بايد دانست که عشق به كمال مطلق، كه عشق به علم مطلق، قدرت مطلق و حيات مطلق و اراده مطلق و غيره از آن ناشى مى‏شود، در فطرت تمام عائله بشر است، و هيچ طايفه‏اى از طايفۀ ديگر، در اصل اين فطرت ممتاز نيستند، گر چه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند. لكن به واسطۀ احتجاب به طبيعت و كثرت و قلّت حُجُب، و زيادى و كمى اشتغال به كثرت، و دلبستگى به دنيا و شعب كثيره آن، در تشخيص كمال مطلق، مردم مفترق و مختلف شدند.

و آنچه اختلاف محيطها و عادات و مذاهب و عقايد و امثال آن، در سلسله بشر تأثير نموده، در تشخيص متعلَّق فطرت و مراتب آن تأثير نموده، و ايجاد اختلافات كثيرۀ عظيمه نموده، نه در اصل آن.

مثلاً، آن فيلسوف عظيم‏الشأن كه عشق به فنون فلسفه دارد و همۀ عمر خود را صرف در فنون كثيره و ابواب و شعب مقننۀ آن مى‏كند، با آن سلطان و پادشاه كه عشق به نفوذ قدرت و سلطنت خود دارد و براى تقويت آن رنجها مى‏برد و آن تاجر كه عشق به ثروت و مال و منال دارد، در اصل عشق به كمال، فرق ندارد، لكن هر يك تشخيص كمال را در منظور خود دارند و اين اختلاف تشخيص از احتجاب فطرت است؛ زيرا كه اين خطا در مصداق محبوب است و هر يك به اندازۀ حجاب خود، از محبوبمطلق خود محجوب است.[6]

از منظر امام خمينى(س)، انسان فطرتاً پوياست و در يك حد معينى متوقف نمى‏شود:

«فطرت، فطرت توحيد است، فطرت كمال طلبى است، كمال مطلق را انسان مى‏طلبد، خودش نمى‏فهمد، خيال مى‏كند كه مقام مى‏خواهد، لكن وقتى بهش رسيد، مى‏بيند اين هم نيست. همۀ عالم را اگر چنانچه جمع كنند و به دست انسان بدهند، قانع نيست».[7]

بنابراين، انسان تا به حد انسانيت نرسد هيچ حدى ندارد و نه شهوت، آمال و آرزوهایش او را اقناع مى‏کند و نه معنويات تاآنجايى كه به مبدأ كمال مطلق برگردد.

3. وابستگى «انسان» به روح

انسان داراى دو بعد مادى و معنوى و يا روح و جسم است. امام خمینی(س) مى‏فرمایند آنچه موجب سعادت انسان مى‏شود و انسانيت او را مى‏سازد به روح او بستگى دارد:

«اين معنا را بايد بدانيد كه انسان به روح انسان است. انسان به بصيرت، به بصيرت قلبى، انسان است اين آلات ظاهرى، آلاتى است كه وسيله است و اينها از بين رفتنى است، آنچه باقى مى‏ماند روح انسان است. و آنچه در انسان سعادت را ايجاد مى‏كند، بصيرت انسان است».[8]

و مى‏فرمایند:

«روح و جسم با هم وحدت دارند، جسم ظل روح است و روح باطن جسم است و. جسم ظاهر روح است. اينها با هم يك هستند، از هم جدايى ندارند. همان طورى كه جسم انسان و روح انسان وحدت دارند، بايد طبيب جسمى و طبيب روحى وحدت داشته باشند».[9]

4. اختيار و اراده

اختيار و اراده، از ويژگيهاى مهم انسان است كه موجب مسئولیت‏پذیري انسان در قبال کارهایش مى‏شود. او مسئول است به راستى و امانت عمل كند.

امام خمينى(س) در اين مورد مى‏فرمايند:

«صراط مستقيم يك سرش به طبيعت است يك طرفش به الوهيت. راه مستقيم از علق شروع مى‏شود. منتها بعضى از آنها طبيعى است و آنجايى كه مهم است آنجايى است كه ارادى است».[10]

5. عقل

انسان بالقوه از كيفيتى به نام عقل برخوردار است كه اين استعداد ذاتى در محيط مناسب بالنده مى‏شود:

«انسان داراى يك عقل بالامكان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد».[11]

6. كنجكاوى

كنجكاوى نیز از ویژگیهای دیگر انسان است که به طور فطری در او وجود دارد که به واسطه آن هيچ مطلبى را بدون دليل نمى‏پذيرد. امام(س) مى‏فرمايند:

«فطرت انسانى اينطور است كه مطلبى را همين طورى قبول نمى‏كند تا هر چه گفتند فوراً قبول كند؛ اينطور نيست؛ بلكه اگر مطلبى به او تبليغ كردند يا مطلبى را گفتند، اين دليل مى‏خواهد، كه به چه دليل شما يك همچو مطلبى را مثلاً مى‏گوييد».[12]

نتيجه:

از ویژگیهای فوق مى‏گیریم؛ انسان موجودى است كه از نظر جسمى، ريشه در خاك دارد و از نظر روحى، منشأش خداست. قرآن كريم مى‏فرمايد: «لَقَدْ خلقنا الانسان من سُلالةٍ من طين»[13] و فَاذا سَوَّيْتُهْ و نَفَخْتُ فيه مِن روحى فعقوا له ساجدين». [14] ابعاد مادى و معنوى انسان و همچنين اراده و اختيار او باعث شده است كه انسان قابليت تبديل شدن به پست‏ترين موجودات و یا لياقت رسيدن به عالى‏ترين مقام در ميان همه موجودات جهان هستى را دارا باشد.امام(س) مى‏فرمايند، انسان حيوانى است در هر چيز نامحدود، اگر اين نامحدودى در ظرف حيوانيت صرف شد يك حيوان نامحدود است، يك حيوانى كه با ساير حيوانات فرق دارد. حيوانات ديگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است اين انسان نامحدود است، اگر به دنبال همين حيوانيت باشد.[15]

«انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا مافوق طبيعت، تا برسد به آنجايى كه مقامالوهيت است، سير از طبيعت تا رسيدن به مقامى كه غير از خدا هيچ نمى‏بيند.» [16]

در نگرش انسان شناسى امام خمينى(س) كه برگرفته از مكتب اسلام است زن نيز از ويژگيهاى فوق برخوردار است و مورد تكريم واقع شده است. ایشان مى‏فرمايند:

«از براى زن ابعاد مختلفه است، چنانچه براى مرد و براى انسان. اين صورت طبيعى نازلترين مرتبه انسان است و نازلترين مرتبه زن است ... لكن از همين مرتبه نازل حركت به سوى كمال است. انسان موجود متحرك است، از مرتبۀ طبيعت تا مرتبۀ غيب. تا فنا بر الوهيت».[17]

«مقام زن مقام والاست؛ عاليرتبه هستند. بانوان در اسلام بلندپايه هستند».[18]

«زنها مقام کرامت دارند. زنها اختيار دارند، همان طورى كه مردها اختيار دارند».[19]

«اسلام نظر خاص بر شما بانوان دارد، اسلام در وقتى كه ظهور كرد در جزيرة‏العرب، بانوان حيثيت خودشان را پيش مردان از دست داده بودند؛ اسلام آنها را سربلند و سرافراز كرد، اسلام آنها را با مردان مساوى كرد. عنايتى كه اسلام بهبانوان دارد بيشتر از عنايتى است كه بر مردان دارد». [20]

انسان و تربيت از منظر امام

1. اهميت تربيت

همان‏طورى كه توضيح داده شد، قابليتهای انسان مى‏تواند موجب سقوط او به اسفل‏السافلين و يا صعود او به اعلى عليين شود؛ اما اينكه انسان از اين استعدادها چگونه استفاده نمايد و چه مقام و مرتبه‏اى را كسب نمايد نتيجه نوع تربيتى است كه با آن رشد مى‏كند و شخصيتش شكل مى‏گيرد. امام(س) مى‏فرمايند:

«انسان تا منزل حيوانيت با ساير حيوانات هم قدم بوده؛ و از اين منزل دو راه در پيش دارد كه با قدم اختيار بايد طى كند: يكى منزل سعادت، كه صراط مستقيم رب العالمين است ـ اِنَّ ربّى على صراط مستقيم. و يكى راه شقاوت، كه طريق معوّجشيطان رجيم است».[21]

بنابراين، انسان موجودى است كه اگر تحت تربيت واقع نشود، همچون علف هرزه‏ای، سرخود بار مى‏آید و هر چه بزرگتر و در مقام بلندپايه‏تر بشود، از نظر روحى تنزل مى‏كند و قابلیتهای او تحت سلطه شيطان و شيطان بزرگ كه همان نفس است واقع مى‏شود. امام(س) حب نفس را از همۀ دشمنها بدتر مى‏دانند و از همۀ بتها بزرگتر. ایشان حب نفس را مادر بتها بیان مى‏کنند و معتقدند؛ انسان تا اين بت را نشكند نمى‏تواند الهى بشود. تا از اين بتخانه، رها نشود و به اين بت پشت نكند و به خداى تبارك و تعالى رو نكند، و از اين خانه خارج نشود، يك موجودى بت‏پرست هست ولو اینکه به ظاهر خداپرست باشد. از منظر امام(س) همۀ گرفتاريهاي بشر از اين نقطه به پا مى‏شود. تمام جنگهاى عالم از انانيت انسان پيدا مى‏شود، اگر همۀ اوليا در يك جايى جمع بشوند، هيچ وقت با هم جنگ نمى‏كنند، اصلاً با هم مخالفت پيدا نمى‏كنند، براى اينكه همه براى خداست، نزاع سر خودخواهى است. نزاع سر اين است كه من مى‏كِشَم به طرف خودم و شما هم مى‏كِشيد به طرف خودتان. تنزل روحى و معنوى انسانى كه تحت سلطه نفس امّاره است علاوه بر اينكه موجب پستى و شرورى خودش مى‏شود مى‏تواند در عالم نيز فتنه ايجاد كند، چنانكه امام خمينى (س) مى‏فرمايند:

«آنقدر كه اين انسان؛ اين حيوان دو پا در عالم فتنه و فساد مى‏كند هيچ موجود ديگرى نمى‏كند و آنقدرى كه اين حيوان دو پا محتاج به تربيت است هيچ حيوانى محتاج نيست».[22]

«انسان یک همچه موجودی است که اگر در تحت تربيت صحيح واقع نشود، هيچ حيوانى در عالم، موجودى در عالم به خطرناكى اين موجود نيست و به موذیگری این موجود نیست».[23]

«انسان اينطورى خلق شده است؛ غيرمتناهى در غضب، غيرمتناهى در شهوت، غيرمتناهى در خودخواهى. هيچ چيز انسان را سير نمى‏كند مگر اینکه تربیت بشود». [24]

«انسان اگر از تصرفات رحمانيه و عقلانيه خارج شد و در تحت تصرفات شيطانيه و جهلانيه وارد شد، در اوصاف حيوانى از همۀ حيوانات بالاتر شود. قوۀ غضب كه خودسرى، تجبّر و افتخار و سركشى و قتل و فحش و آزار خلق و امثال آن از فروع آن است و قوۀ شهوت، كه شره و حرص و طمع و بخل و امثال آن از فروع آن است و قوۀ شيطنت كه فروع آن عُجب و كبر و طلب رياست و خدعه و مكر و نفاق و كذب و امثال آن است، عالم را به آتش زند، بنيان جهان را فرو ريزد، و سلسلۀ موجودات را به باد فنا دهد و اساس تمدّن و تديّن را منهدم كند. پس انسان سرْ خود از حيوانات اضلّ و از بهائم پست‏تر است».[25] «اولئك كالانعام بل هم اضل».[26]

اگر انسان تربيت صحيح بشود و نفسانيت او مهار گردد، عشق به كمال مطلق و حب به لقاءاللّه‏ در او به ظهور كامل رسيده و مراتبى را طى مى‏نمايد كه شايسته سجده ملائك مى‏شود و خليفه خدا در روى زمين مى‏گردد. امام(س) مى‏فرمايند:

«انسان خليفه خداست، بر خلق او و بر صورت الهی آفريده شده است، متصرف در كشورهاى خداست و خلعتهاى اسما و صفات خداوندى را در بر كرده و در گنجينه‏هاى ملك و ملكوت او نفوذ دارد. روحش از حضرت الهيّه بر او دميده شده، ظاهرش نسخه‏اى است از ملك و ملكوت و باطنش گنجينه‏هاى خدايى كه زنده است و نمى‏ميرد». [27]

2. رسالت انبيا در تربیت

انسان سازى؛ يكى از موضوعات مهمى است كه در برنامه تمام انبياى الهى بوده است و رسول اكرم (ص) نيز مأموريت داشتند تا مردم را تربيت كنند. آمدن انبيا براى اين است كه آن راههايى كه بشر نمى‏شناسد، آن حقايقى را كه انسان نمى‏داند، به آنها تعليم دهند. امام خمينى (س) مى‏فرمايد:

«تمام دنيا در نظر انبيا خودش يك مقصود نيست، خودش يك محراب و مقصد نيست، خودش يك راه است كه از اين راه بايد برسند به مرتبه‏اى كه آن مرتبه، مرتبۀ عالى انسانى است كه اگر يك موجودى، يك انسانى اين مرتبه عالى انسانى را به آنرسيد، اين سعادت دارد و سعادتش محصور به اين عالم نيست، در همين عالم هم سعادت دارد؛ اما محصور نيست، مقصود، يك عالم ماوراى اين عالم هست، آنها ماورا را ديدند، يك عالم غيبى كه بر ما الآن مجهول است، آنها ديدند و آمدند كه اين اشخاص كه اگر رهاشان كنند افسار گسيخته‏اند و هر كارى كه مى‏خواهند مى‏كنند آنها را، هم قوۀ غضبيه‏شان را، هم قواى شهوانى‏شان را و هم قواى شيطنت‏شان را كه همه را دارد، اينها را اول مهار كند و بعد از مهار، يك راهى كه بايد بروند و اين قوا مخالف با او هستند آن را بروند، راه مى‏برند براى رسيدن به آن مقصد اعلا». [28]

3. اهداف تربیت

مقصد اعلی، اصل توحيد است كه ريشه و اصل اعتقادات ما، و با ارزشترين آن است. پيامبر اسلام (ص) فرمودند: «قولوا لا اله الااللّه‏ تفلحوا» [29] و پيشوايان به حق بعد از آن حضرت نيز رستگار شدن انسان را دعوت به توحيد بيان مى‏کنند و امام خمينى (س) با تأسى از پيامبر اسلام( ص) و پيشوايان اسلام معتقد بودند؛ توحيد فقط يك انديشه و عقيدۀ خشك نيست، بلكه بر همه انديشه‏ها، ملكات و رفتارهاى او سيطره پيدا مى‏كند و مى‏فرمايند:

«يا پيامبر اسلام (ص) و پيشوايان بحق بعد از آن حضرت بيان فرموده‏اند كه ريشه و اصل همۀ آن عقايد ـ كهمهمترين و با ارزش‏ترين اعتقادات ماست ـ اصل توحيد است. مطابق اين اصل، ما معتقديم كه خالق و آفرينندۀ جهان و همۀ عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خداى تعالى است كه از همۀ حقايق مطلع است و قادر بر همه چيز است و مالك همه چيز. اين اصل به ما مى‏آموزد كه انسان تنها در برابر ذات اقدس حق بايد تسليم باشد و از هيچ انسانى نبايد اطاعت كند مگر اينكه اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنابراين هيچ انسانى هم حق ندارد انسانهاى ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور كند. و ما از اين اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مى‏آموزيم كه هيچ فردى حق ندارد انسانى و يا جامعه و ملتى را از آزادى محروم كند، براى او قانون وضع كند، رفتار و روابط او را بنا به درك و شناخت خود كه بسيار ناقص است و يا بنا به خواسته‏ها و اميال خود تنظيم نمايد. و از اين اصل ما نيز معتقديم كه قانونگذارى براى بشر تنها در اختيار خداى تعالى است، همچنان كه قوانين هستى و خلقت را نيز خداوند مقرر فرموده است. و سعادت و كمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانين الهى است كه توسط انبيا به بشر ابلاغ شده است و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادى او و تسليم در برابر ساير انسانهاست و بنابراین، انسان بايد عليه اين بندها و زنجيرهاى اسارت و در برابر ديگران كه به اسارت دعوت مى‏كنند قيام كند و خود و جامعۀ خود را آزاد سازد تا همگى تسليم و بندۀ خدا باشند. و از اين جهت است كه مبارزات اجتماعى ما عليه قدرتهاى استبدادى و استعمارى آغاز مى‏شود و نيز از همين اصل اعتقادى توحيد، ما الهام مى‏گيريم كه همۀ انسانها در پيشگاه خداوند يكسانند. او خالق همه است و همه مخلوق و بندۀ او هستند. اصل برابرى انسانها و اينكه تنها امتياز فردى نسبت به فرد ديگر بر معيار و قاعدۀ تقوا و پاكى از انحراف و خطاست». [30]

3. نقش زن در تربیت

زنان به عنوان نیمی از پیکره جامعه انسانی در تاریخ پرفراز و نشیب بشریت نقشی بسیار اثرگذار و مهم اما پنهان برعهده داشته‏‏اند. بدون تردید در تمامی دستاوردها و تجربه‏های مستمر زندگانی بشر و در همه دگرگونیها و تحولات اجتماعی و تاریخی، زنان همواره همدوش با مردان و در مواردی نیز یکتنه بار مسئولیت را به دوش کشیده‏اند. زحمات و رنجهایی که زنان در پذیرش مسئولیتهای چند جانبه زندگی از جمله رنجهای طاقتفرسای پرورش فرزندان متحمل شده‏اند، در پیشبرد مقاصد انسانی، ایجاد ساختارهای اجتماعی، پیشرفتها و تحولات و تمدنها نقش بسزایی داشته‌اند، اگر چه کم بازگو شده است.

امام خمینی (س) با الهام از دیدگاه مترقّی اسلام در باب گوهر و حقیقت یکسان آفرینش زن و مرد و ارزش جایگاه زن به عنوان مدیر کانون خانواده، مربّی فرد و جامعه و مسئول و متعهد در برابر تکالیف اجتماعی و دارای حقوق متناسب با موقعیت تأثیر‏گذار خویش در زندگی فردی و اجتماعی، به اهمیت نقش زن در تربیت می‌پردازد و می‌فرمایند:

« زنها مردان شجاع را در دامن خود بزرگ مى‏كنند. قرآن كريم انسان‏ساز است، و زنها نيز انسان‏ساز. وظيفۀ زنها انسان‏سازى است. اگر زنهاى انسان‏ساز از ملتها گرفته بشود، ملتها به شكست و انحطاط مبدل خواهند شد، شكست خواهند خورد، منحط خواهند شد. زنها هستند كه ملتها را تقويت مى‏كنند، شجاع مى‏كنند.». [31]

مربى انسانها زن است. سعادت و شقاوت كشورها بسته به وجود زن است. زن با تربيت صحيح خودش انسان درست مى‏كند؛ و با تربيت صحيح خودش كشور را آباد مى‏كند. مبدأ همۀ سعادتها از دامن زن بلند مى‏شود. زن مبدأ همۀ سعادتها بايد باشد. ».[32]

«زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش ده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن مرد به معراج مى‏رود. دامن زن محل تربیت بزرگ زنان و بزرگ مردان است». [33]

4. روشهای تربیتی

يكى از روشهاى تربيتى که در قرآن كريم نیز از آن استفاده شده است ، روش الگويى است؛ زيرا تأثير شخصيت الگو در شكل‏گيرى رفتار و منش تربيت شونده بسيار زياد است؛ قرآن كريم بخشى از آيات مبارك خود را به معرفى مردان و زنان موحد و ثابت قدمى اختصاص داده است كه در شرايط گوناگون، صلاحيت و شخصيت خود را بروز داده و حق محورى خويش را به اثبات رسانده‏اند؛ حضرت مريم (س)، آسيه (همسر فرعون)، مادر حضرت موسى و دختران شعيب (ع) نمونه‏اى اززنان، وحضرت ابراهيم و دیگر انبیای عظام نمونه‌ای از مردانی هستند که با بيان قصه‏ها و سرنوشتشان، قرآن كريم آنان را به عنوان اسوه و الگو معرفى نموده است. اینان انسانهایی كامل و ملكوتى و ارائۀ الگویی مناسب در طريق سعادت هستند، زیرا انسانهای محدود نمى‏توانند برداشت صحيح از حقایق آن طورى كه هست داشته باشند. محدود نمى‏تواند غيرمحدود را در حيطه بياورد مگر خودش هم غير محدود باشد. حضرت امام خمينى(س) مى‏فرمايند:

«انسانها مختلفند در ديد خودشان و به واسطۀ اختلاف در ديد، اختلاف در برداشتها هم مى‏شود... برداشت از انسان هم به حسب اختلاف نظرها و اختلاف ديدها مختلف است... هر ديدى محدود به حدود آن كسى است كه آن ديد را دارد. انسان يك موجودى است محدود؛ لكن قابل حركت الى غيرمتناهى [است]. و ديد انسانِ موجود محدود است، مگر آنكه ديد انسان يرمتناهى باشد. انسان غيرمتناهى در كمال، غيرمتناهى در جلال و جمال، ديد غيرمتناهى دارد و آن مى‏تواند از ...از عالم، برداشت صحيح بكند. از انسان بزرگ كه گذشت، از انسان كامل كه گذشت، تمام ديدهايى كه در بشر هست، در انسانها هست، همه محدود است... محدود نمى‏تواند غير محدود را در حيطه بياورد، مگر خودش هم غير محدود [بشود]. انسانِ كامل غير محدود، انسان كاملى كه در همۀ صفات غير محدود است و ظل ذات اقدس الهى است، اين مى‏تواند». [34]

ایشان تبعیت از پیامبر اسلام(ص) را در همین راستا بیان می‌فرمایند؛ ما چون نبىّ اكرم (ص) را هادى طريق يافتيم و او را واصل به تمام معارف مى‏دانيم بايد در سير ملكوتى بى‏چون و چرا تبعيت او كنيم و اگر فلسفه احكام را با عقل ناقص خود دريابيم، از جاده مستقيم منحرف مى‏شويم و به هلاكت دائم مى‏رسيم مانند مريضى كه بخواهد از سر نسخه طبيبآگاهى پيدا كند، وقت علاج گذشته، خود را به هلاكت كشاند. ما مريضان و گمراهان، بايد نسخه‏هاى سير ملكوتى و امراض قلبيه خود را از راهنمايان طريق هدايت و اطباى نفوس و پزشكان ارواح دريافت كنيم.[35]

معرفى اسوۀ حسنه زنان

همانطوری که قبلا بیان شد هویت زن با نگرشهای غلط در تاریخ از عصر جاهليت با جهل زمانه تا عصر تمدن با شلاق استثمار مواجه بوده است و احیای این هویت نیازمند معرفی انسان کامل از میان زنان تاریخ است. امام(س) با بيان ضرورت این موضوع به معرفى «اسوۀ حسنۀ زنان» مى‏پردازد و در اين راستا با معرفی روز ميلاد با سعادت بانوى بزرگ تاريخ، يعنى حضرت زهرا ـ سلام‏اللّه‏ عليها ـ به عنوان روز زن می‌فرمایند:

« روز ولادت سرتاسر سعادت صديقۀ طاهره كه والاترين روز براى انتخاب روز زن است، به ملت شريف ايران، خصوصاً زنان محترم تبريك و تهنيت عرض مى‏كنم. اين ولادت با سعادت در زمان و محيطى واقع شد كه زن به عنوان يك انسان مطرح نبود ووجود او موجب سرافكندگى خاندانش در نزد اقوام مختلف جاهليت به شمار مى‏رفت. در چنين محيط فاسد و وحشتزايى، پيامبر بزرگ اسلام دست زن را گرفت و از منجلاب عادات جاهليت نجات بخشيد. و تاريخ اسلام گواه احترامات بى‏حد رسول خداـ صلى اللّه‏ عليه و آله ـ به اين مولود شريف است، تا نشان دهد كه زن، بزرگى ويژه‏اى در جامعه دارد كه اگر برتر از مرد نباشد، كمتر نيست. پس اين روز، روز حيات زن و روز پايه‏گذارى افتخار و نقش بزرگ او در جامعه است. ».[36]

به عقيده امام خمينى، براى زن كمال افتخار است كه روز تولد حضرت صديقه را روز زن قرار داده‏اند، افتخار است و مسئوليت؛ زيرا اگر انسان عهده‏دار كارى شد، مسئول آن كار است، مسئول است در اينكه به راستى و امانت عمل كند و مسئول است در اينكه با جديت و فعاليت عمل كند. بنابراين، پذيرفتن روز زن افتخار است؛ زيرا روز شرافتمند عنصر تابناكى است كه زير بناى فضيلتهاى انسانى و ارزشهاى والاى خليفة‏اللّه‏ در جهان است، زنى كه از معجزات تاريخ و افتخارات عالم وجود است، زنى كه تمام جلوه زن در او تحقق پيدا كرده است، پس بايد از او سرمشق بگيريم. ایشان مى‏فرمايند:

«كوشش كنيد در تهذيب اخلاق ... كوشش كنيد... در حفظ همه حيثياتى كه حيثيت بزرگ زن است، آنطورى كه زن فريد، حضرت زهرا ـ سلام‏اللّه‏ عليها ـ بود. همه به او اقتدا كنيد و كنيم و همه بايد دستورمان را از اسلام به وسيلۀ او و فرزندان او بگيريم و همان طورى كه او بوده است، باشيد. [37]

بنابراين، شناخت شخصيت كوثر اسلام و ارائه الگوهاى رفتارى و سيرۀ عملى آن حضرت مى‏تواند راهگشاى زنان مسلمان در عصر معاصر باشد كه برخى از آنها در ذيل مى‏آيد:

امام خمينى(س) ويژگيهاى این بانوی بزرگوار تاریخ را چنین بیان می‌فرمایند:

- مراودۀ 75 روزۀ ايشان با جبرئيل؛ که جبرئيل امين به خدمت ايشان مى‏آمد و از مسائلى كه در آينده واقع مى‏شود، خبر مى‏داد. اين مسأله تناسب روحى آن حضرت را با مقام جبرئيل ـ كه روح اعظم است ـ نشان مى‏دهد و اين موضوع جز براى انبياى درجه اول مثل رسول خدا و موسى و عيسى و ابراهيم ـ عليهم السلام ـ و امثال اينها اتفاق نيفتاده است. پس مى‏توان گفت اين مراودات كتاب وحى بوده است، البته نه به معناى آوردن احكام كه با رفتن حضرت رسول ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ تمام شد. [38]

- شخصيت ملكوتى؛ او يك زن معمولى نبوده است، يك زن روحانى، يك زن ملكوتى، يك انسان به تمام معنا انسان،تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام هويتهاى كمالى در انسان و در زن، در اين زن هست. تمام خاصه‏هاى انبيا در اوست. اگر او مرد بود، نبى بود، به جاى رسول‏اللّه‏. معنويات، جلوه‏هاى ملكوتى، جلوه‏هاى الهى، جلوه‏هاى جبروتى، جلوه‏هاى مُلكى و ناسوتى همه در اين موجود مجتمع است. انسانى است به تمام معنا انسان، زنى است به تمام معنا زن. [39]

از مباحث فوق نتيجه مى‏شود حضرت زهرا ـ سلام‏اللّه‏ عليها ـ انسان كامل، خليفۀ خدا روى زمين و داراى عصمت است. این بانوی بزرگوار با تربيت رسول‏اللّه‏(ص) مراحل را طى كرده است تا به مرتبه‏اى كه دست همه از اوكوتاه است. بنابراين، همه بايد دستورمان را از اسلام به وسيلۀ او و فرزندان او بگيريم و همان طورى كه او بوده است، باشيم.[40]

ـ يكى دیگر از فضيلتهاى حضرت فاطمه ـ سلام‏اللّه‏ عليها ـ تقواست، تقوا عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهى حق و متابعت رضاى او، چنانچه از براى بدن، صحت و مرضى است و علاج و معالجى، براى نفس انسان و روح آدميزاد نيز صحت و مرض و سُقم و سلامتى و علاج و معالجى است. صحّت و سلامت آن عبارت است از اعتدال در طريق انسانيت و مرض و سقم آن، اعوجاج از طريق و انحراف از جاده انسانيت است. امراض نفسانيه برخلاف امراض جسمانيه كه با مرگ مرتفع مى‏شود، نه تنها با مرگ مرتفع نمى‏شود؛ بلكه مَثَل توجه به دنيا و تعلق به آن، مَثَل مخدراتى است كه انسان را از خود بى‏خود نموده و سلب علاقه روح از دنياى بدن، باعث به خود آمدن و هجوم آلام و اسقام و امراضى است كه در باطن ذات داشت كه اگر زايل شدنى باشد پس از هزاران سال فشارها، زحمتها و آتشها مرتفع مى‏شود. خداى تعالى مى‏فرمايد: يَوْمَ يُحْمىٰ عَلَيْهٰا فى نارِ جَهَنَّم فَتُكوىٰ بِها جِبٰاهُهُمْ و جُنوبُهمْ و ظُهوُرهُمْ، [41] منزلۀ تقوا در هر مرتبه از مراتب آن به منزلۀ پرهيز از چيزهاى مضر است براى مرض. تا پرهيز در كار نباشد، ممكن نيست كه مرضى، مبّدل به سلامت شود. بنابراين اگركسى بخواهد از عذاب الهى خلاصى يابد و مدارج و مقامات انسانيت را كسب نمايد و اهل سعادت و نجات شود، بايد اول تقواى از محرمات كسب نمايد، زيرا ضرر محرمات در مفسدات نفسانيه، از همه چيز بيشتر است و از اين سبب محرّم شده‏اند ودوم اطاعت از واجبات است كه از همه چيز بيشتر موجب مُصلحات نفسانيه مى‏شود و به همين دليل واجب شده‏اند.[42]

تقواى صديقۀ طاهره به گونه‏اى است كه، يكى از لقبهاى آن حضرت «زكيه» است؛ يعنى كسى كه در خوى و اخلاق و كردار از هر پيرايه‏اى تهذيب و تزكيه شده است و شاهد بر اين، آيۀ تطهير[43] است،[44] بنابراين، تبعيت از آن حضرت، پرهيز از همۀ محرمات و انجام همۀ واجبات است.

ـ از فضيلتهاى دیگر آن حضرت «عفت» است، شره عبارت است از افراط شهوت و ولوع بودن بر لذات بيش از حد نظام عقلى و شرعى و زيادتر از ميزان واجب؛ و خمود عبارت است از: «باز داشتن قوه شهوت از حد اعتدال و مقدار لازم، و مُهْمَل گذاشتن اين قوه شريفه كه از براى حفظ شخص و نوع، به او مرحمت شده است و چون اين قوه، در تحت ميزان عقل و شرع ارتياض پيدا كرد و از جانب غلوّ و تقصير و حد افراط و تفريط خارج شد و متحرك به حركات عقليه و شرعيه گرديد و در تحت تصرّف عمّال الهى در آمد، و از تصرف و خُدعه شيطان و وهم خارج شد، يك حالت سكونت و طمأنينه[اى] كه در آن حاصل شود و يك ملكه اعتدال و ميانه‏روى در آن پيدا شود كه از قوّه[اى] كه صِبْغۀ عقليه بلكه الهيه پيدا كرده، تعبير به «عفت» مى‏شود».[45]

از جمله تعاليم اسلامى كه فاطمه ـ عليهاالسلام ـ در مورد آن نهايت اهتمام را مى‏فرمود مراعات شرافت زن و حفظ عفت بود به طورى كه اعجاب رسول خدا ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ را برمى‏انگيخت. اهميّت و ارزش اين فضيلت اخلاقى موجبمى‏شد كه پيامبر مكرّم در تأييد و تصديق آن بارها فرموده بودند: فاطمه پارۀ تن من است.»[46]

بعضى از بزرگان، تنزيل، تأويل و تعلّق پنجاه آيه از قرآن را درباره حضرت صديقۀ كبرى ـ عليها السلام ـ ضبط فرموده‏اند و از آن جمله مى‏فرمايد: حٰم وَالْكِتاب الْمُبين اِنّٰا اَنْزَلْنٰاهُ فى لَيْلَةِ مُبٰاركَة انّا كُنٰا مُنْذِرينَ فيها يُفْرَقُ كُلُّ اَمرٍ حَكيم.»[47] در تأويل اين آيات«لَيلۀ مباركه» را به وجود مقدس فاطمه ـ عليها السلام ـ نسبت مى‏دهند، [48] شايد اين تأويل به لحاظ اين باشد كه چنانچه ليل نسبت به نهار مستور و مختفى است، آن مُخَّدرِه در مقام سِتر و عفاف مثل ليل مستور و مختفى بود،[49] حسان شاعرپيامبر ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ اين ابيات را براى او سرود: همانا مريم دامن خود را پاكيزه داشت و عيسى پيامبر هدايت را آورد. بعد از او فاطمه ـ سلام‏اللّه‏ عليها ـ نيز خود را از آلايش محفوظ داشت و دو نوه‏هاى پيامبر اكرم ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ را به جهان عرضه داشت.[50]

بنابراين امام(س) می‌فرمایند، اگر زنان پذيرا شدند كه از او تبعيت كنند، بايد عفاف او را داشته باشند، هر كس نپذيرفت، در اين شرافت وارد نشده است. [51]

«اسلام شما را مى‏خواهد نجات بدهد، اسلام شما را مى‏خواهد از اين ملعبه‏اى كهاينها مى‏خواهند شما را ملعبه قرار بدهند نجات بدهد». [52]

- از ويژگيهاى ديگر فاطمه ـ سلام‏اللّه‏ عليها ـ دارا بودن مرتبۀ بالايى در «زهد» است. زهد به حسب لغت عبارت است از ترك شى‏ء و اعراض از آن و بى‏ميلى و بى‏رغبتى به آن و به معنى قليل شمردن و حقير شمردن نيز آمده، زهد عبارت ازبى‏رغبتى و بى‏ميلى است كه نوعاً با ترك و اعراض مقارن باشد، در حديث شريف است «اول الديّن معرفته»[53] و تمام اعمال قلبيه و افعال روحيه و جسديه براى حصول اين مقصد مقدس است، و به غايت بسط معارف الهيّه است و اين مقصد حاصل نشود جز به دو امر، يكى «اقبال» به سوى خداى تعالى و ديگر «ادبار» از غير حق تعالى و اعراض از ماسوىٰ، پس منزلت زهد و اعراض از دنيا به سوى اللّه‏ كه زهد حقيقى است، نسبت به سلوك انسانى معلوم گرديد. اعراض از غير حق مقدمه است از براى وصول به جمال جميل و استغراق در بحر معارف و توحيد.[54]

قلب انسان زاهد به دوستى دنيا و آنچه در دنياست تعلّق نمى‏يابد و زندگى دنيا را براى عبادت و پرستش خداوند دوست دارد، بنابراين، مالش را در راه خدا انفاق مى‏كند، گرسنگان را سير مى‏كند و فريادرس درماندگان و مضطران مى‏شود. در انسان زاهد خوى كوخ‏نشينى و ساده زيستى رشد مى‏كند. امام خمينى ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ از كاخ‏نشينى و كوخ‏نشينى به عنوان خوى مضر و خوى مفيد ياد مى‏كند و مى‏فرمايد؛ خوى كاخ نشينى مضّر است، خودش مضّر نيست، خويش مضّر است، لكن خود او، اين خوى را دنبال دارد، وقتى خوى كاخ‏نشينى در بين مردم باشد، اسباب اين مى‏شود كه انحطاط اخلاقى پيدا بشود و حفظ روحيه كوخ‏نشينى موجب ايجاد يك زندگى صحيح اسلامى مى‏شود.[55]

كوخ‏نشينى و ساده زيستى تبلور زهد در فاطمه ـ عليه السلام ـ است.

«ما يك كوخ چهار پنج نفرى در صدر اسلام داشتيم و آن كوخ فاطمه زهرا ـ سلام‏اللّه‏ عليها ـ ست از اين كوخها هم محقرتر بوده لكن بركات اين چى است؟ بركات اين كوخ چند نفرى آنقدر است كه عالم را پر كرده است از نورانيت و بسيار راه دارد تاانسان به آن بركات برسد. اين كوخ‏نشينان در كوخ محقر، در ناحيۀ معنويات آنقدر در مرتبۀ بالا بودند كه دست ملكوتيها هم به آن نمى‏رسد و در جنبه‏هاى تربيتى آنقدر بوده است كه هر چه انسان مى‏بيند بركات در بلاد مسلمين هست». [56]

فاطمه ـ عليهاالسلام ـ با اتخاذ خط‏مشى پدر بزرگوارش در زندگى خانوادگى و زناشويى مظهر كامل ساده‏زيستى و قناعت بود، او در خانۀ رسول اكرم ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ تربيت شده بود كه وضع زندگى‏اش از مردم عادى آن وقت در مدينه نيز كمتر بود. اتاق گلى در داخل مسجد داشتند؛ ولى آنقدر به فقرا رسيدگى مى‏كرده است كه مردم همه از ذكرش عاجزند، در خانۀ شوهر نيز، پوستى كه در شب زيرانداز آنها بود، در روز براى علوفۀ شتر استفاده مى‏شد. نقل مى‏كنند، روزى سلمان به خانۀ فاطمه ـ عليها السلام ـ رفت تا او را نزد پدرش ببرد، نظرش به لباس فاطمه مى‏افتد كه دوازده جاى آن با برگ نخل وصله شده بود، ديدن اين منظره براى سلمان تعجب‏آور بود و گفت: دختران قيصر و كسرىٰ غرق در ابريشم هستند در حالى كه لباس دختر پيامبر خدا ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ پشمينه‏اى مندرس و پر از وصله است. [57]

سادگى جهيزيۀ او كه بنا بر نقل روايات به قيمت حدود چهارصد درهم،[58] تحمل گرسنگى و آموزش آن به فرزندان [59] و تقسيم كار به طور عادلانه با خدمتكار،[60] نمونه‏هايى از سادگى او در همۀ ابعاد زندگى است. او علاقۀ وافرى به انفاق در راه خدا داشت و مى‏فرمود: از دنياى شما سه چيز محبوب من است: تلاوت قرآن، نگاه به چهرۀ رسول خدا ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ و انفاق در راه خدا.[61]

«او با الهام از آيۀ «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ حَتّىٰ تُنفِقُوا مِمّٰا تُحِبّونَ»[62] در شب عروسى، لباس عروسى را در راه خدا انفاق كرد و خود با لباس وصله‏دار به خانۀ شوهر رفت[63] و وقتى كه او و خانوادۀ روزه‏دارش سه شب متوالى افطار خود را براى رضاى خدا انفاق كردند و مسكين، يتيم و اسيرى را سير كردند، خداوند سورۀ «هلى اَتى» را به پيامبر ـ صلّى‏اللّه عليه و آله ـ هديه نمود.[64]

نكته‏اى كه در اينجا بايد ذكر كنم اينكه با وجود شدّت علاقۀ پيامبر ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ به فاطمه ـ عليه السلام ـ كه در تبى مانند فضائل الخمسه، مناقب و اصول كافى روايات بسيارى در اين مورد نقل شده است، نه تنها سختيهايى كه او به علتتنگدستى و ساده زيستى تحمل مى‏كرد، موجب ناراحتى پدر بزرگوارش نمى‏شد. بلكه مورد تشويق نيز قرار مى‏گرفت و در مواردى كه خلاف آن را عمل مى‏كرد، مورد ناخرسندى رسول اكرم ـ صلّى‏اللّه‏ عليه و آله ـ قرار مى‏گرفت. داستان استفاده از گردنبند و گوشواره و پرده‏اى كه به در خانه آويخته شده بود و عكس العمل منفى پيامبرـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ با آن و اهداى آن وسايل به پدر براى انفاق در راه خدا،[65] نمونه‏اى از روشهاى تربيتى آن بزرگوار در مورد دخت گرامى‏اش مى‏باشد. امام خمينى ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ در وصف موارد فوق مى‏فرمايد: يك آدم متعارف نمى‏تواند به شيوۀ زندگى اميرالمؤمنين تحمل سختيها را بكند تا جايى كه حتى اشكال مى‏گرفتند با اين شيوۀ زندگى چرا اينقدر قوى هستيد؟ در يك جايى مى‏فرمايند: اين درختهايى كه در بيابان پيدا مى‏شود هم چوبش محكمتر است، هم آتشش قويتر است براى اينكه آب كم خورده است. اينطور نيست كه هر كس زياد خورد، چرب خورد، شيرين خورد، اين يك آدم قوى بشود. بلكه شايد بسيارى از اين غذاها خصوصاً غذاهاى غير عادى براى انسان سستى و ضعف بياورد. بنابراين، تبعيت از اين اسوه؛ يعنى ساده‏زيستى و طرفدارى از مظلومين. امام خمينى ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ مى‏فرمايد:

«زنان ايران، هم مجاهدات انسانى عظيم كرده‏اند و هم مجاهدات مالى... همين خانمهاى محجبه، همينها كه مظهر عفاف هستند، در نهضت پيشقدم بودند و در ايثار مال هم پيشقدم. ايثار كردند جواهرات و طلاهايى كه دارند، براى مستضعفين، عمده در اين امور، آن قصد پاك است. خداوند چند آيه براى چند قرص نان كه حضرت امير ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ و عائله‏اش صدقه دادند، چندين آيه ، چند آيه نازل فرمود. اين آيات براى قرص نان نيست، اين آيات براى اخلاص، براى آنكه براى خدا بود. ارزشاعمال به معنويات اعمال است. خواهرهاى ما كه در عصر نهضت شركت داشتند ارزش اعمال آنها بيشتر بود از ارزش اعمال مردها، آنها [با] پرده‏هاى عفاف بيرون آمدند و با پردۀ عفاف با مردان همصدا شدند و پيروزى را تحصيل كردند و حالا هم با قصدخالص آنچه كه در ايام عمر تهيه كردند براى مستمندان دادند. اين ارزش دارد.[66]

4ـ يكى ديگر از ويژگيهاى آن حضرت تربيت فرزندان است:

«اين خانۀ كوچك فاطمه ـ سلام‏اللّه‏ عليها ـ و اين افرادى كه در آن خانه تربيت شدند كه به حسب عدد، چهار پنج نفر بودند و به حسب واقع، تمام قدرت حق تعالى را تجلى دادند، خدمتهايى كردند كه ما را و شما را و همۀ بشر را به اعجاب در آوردهاست».[67]

خانواده ـ بخصوص مادر ـ در نظام تربيتى اسلام و امام خمينى ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ جايگاه ويژه‏اى دارد. با مطالعه در روايات و احاديث معصومين ـ عليهم السلام ـ به اين نكته واقف مى‏شويم كه اسلام سهم خانواده در تربيت كودك را به اندازه‏اى مهممى‏داند كه حتّى توجه مسلمانان را به رعايت اصولى در قبل از تولد كودك، هنگام تولد و شير دادن و نحوۀ تغذيۀ مادر جلب مى‏كند،[68] و نحوۀ ارتباط با كودك را به مسلمانان آموزش مى‏دهد، آنان را به احترام به فرزندان و معاشرت با آداب و روشپسنديده،[69] رعايت عدالت دربارۀ آنان، ورزش و بازى با آنان،[70] دعوت مى‏نمايد.

«نفس كودك در ابتداى امر، چون صفحه كاغذ بى‏نقش و نگارى است كه هر نقشى را به سهولت و آسانى قبول كند؛ و چون قبول كرد، زوال آن به آسانى نشود؛... از اين جهت تربيت اطفال و ارتياض صبيان از مهماتى است كه عهده‏دارى آن، بر ذمۀ پدر و مادر است، و اگر در اين مرحله، سهل انگارى و فتور و سستى شود، چه بسا كه طفلبيچاره را كار به رذايل بسيار كشد و منتهى به شقاوت و بدبختى ابدى او شود.

و بايد دانست كه تربيت يك طفل را نبايد فقط يكى محسوب داشت، و همين طور سوء تربيت و سهل‏انگارى در باره يك طفل را نبايد يكى حساب نمود. چه بسا كه به تربيت يك طفل، يك جمعيت كثير، بلكه يك ملّت و يك مملكت اصلاح شود، و بهفساد يك نفر، يك مملكت و ملت فاسد شود... .

حسن تربيت و صَلاح پدر و مادر از توفيقات قهريّه و سعادات غيراختياريّه‏اى است كه نصيب طفل گاهى مى‏شود؛ چنانچه فساد و سوء تربيت آنها نيز، از شقاوات و سوء اتفاقات قهريه‏اى است كه بى‏اختيار نصيب انسان شود؛ چنانچه مراحل سابقى بر اين مرحله نيز است كه ممكن است در آن مراحل، بذر سعادت انسان و شقاوت آنكشته گردد؛ چون اختيار زن صالحِ خوبِ خوش اخلاقِ سعيد، و اختيار غذاهاى مناسب حلال، در قبل از حمل و زمان حمل و ايام رضاع و امثال آن ...». [71]

پس فاطمه زهرا ـ سلام‏اللّه‏عليها ـ بهترين الگو در تربيت فرزند است، زيرا همۀ نكات مهمى كه در تربيت و سازندگى كودكان نقش دارد، در او به طور كامل وجود دارد. او از نظر وراثتى بهترين نسلها، در زمان باردارى و شيردهى مقيد به رعايتتمامى آداب و سنن اسلامى،[72] بهترين شيوۀ محبت به فرزندان،[73] رفتار هماهنگ و عادلانه و برابر با فرزندان،[74] بازى با كودكان به منظور تقويت شخصيت آنان و تحريك و تهييج مفاخر و ارزشهاى اكتسابى، [75] تشويق به يادگيرى علوم،[76] تشويق در انجام امور عبادى،[77] كنترل و مراقبت سازنده از آنان،[78] توجه و تأمين خواسته‏ها و نيازهاى منطقى آنان[79] و احترام به آنان. [80]

تربيت شخصيت‏پرور فاطمه ـ عليهاالسلام ـ موجب شد تربيت شدگان اين مكتب در اصلاح مسير تاريخ بسيار مؤثر باشند، بعضى از خدمات بزرگ آنان در زنده نگهداشتن اسلام، چنين تعريف مى‏شود: خدمت بزرگ امام مجتبى ـ عليه‏السلام ـ رسوايى دولت جابر و خدمت برادر ارجمندش حضرت سيدالشهداء ـ عليه‏السلام ـ با عِدّه و عُدۀ كم، لكن با روح الهى و روح ايمان، غلبه بر همه ستمكاران عصر خود، و خدمت حضرت زينب ـ سلام‏اللّه‏ عليها ـ شجاعت و ايستادگى در مقابل حكومتهاى جبار، است.

بنابراين، تبعيت از اين اسوۀ حسنه؛ يعنى مهم شمردن مسئوليت مهم مادرى وانجام هر چه بهتر اين رسالت؛ چنانكه امام خمينى ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ مى‏فرمايند:

«خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم بالاتر است و از خدمت همه كس بالاتر است.»[81]

«مادر خوب، بچه خوب تربيت مى‏كند و خداى نخواسته اگر مادر منحرف باشد، بچه از همان دامن منحرف بيرون مى‏آيد ... حرف مادر، خُلق مادر، عمل مادر در بچه‏ها اثر دارد.»[82]

ـ يكى ديگر از ويژگيهاى آن حضرت «مجاهده و مخاطبه» بوده است:

«حضرت مجاهده داشته است، حضرت به اندازۀ خودش كه در اين ظرف كوتاه مجاهده داشته است، مخاطبه داشته است با حكومتهاى وقت، محاكمه مى‏كرده است حكومتهاى وقت را.»[83]

دستور اسلام اين است كه نه ظلم بكنيد، نه زير بار ظلم برويد. انظلام؛ يعنى زير بار ظلم رفتن كه از ظلم كمتر نيست، انظلام و ظلم كردن هر دويش در اسلام ممنوع است، و تكليف ما اين است كه در مقابل ظلمها بايستيم،مكتبهاى توحيدى نيزنمى‏خواهند با مردم با خشونت رفتار كنند و هيچ وقت در صدد جنگ و جدال نيستند مگر اينكه احساس كنند توطئه هست، اگر احساس توطئه كردند، به حسب دستور قرآن و به حسب دستور اسلام با آنها با شدت رفتار مى‏كنند.

با اين مقدمه به ماجراى فدك كه بعد از رحلت پيامبر ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ اتفاق افتاد، مى‏پردازيم:

در نزديكى خيبر دهكده‏اى آبادان بود كه «فدك» نام داشت، بعد از فتح خيبر ايندهكده بدون جنگ به تصرف مسلمانان در آمد. مردم دهكده نيمى از آن را به پيامبربخشيدند؛ ولى چون سربازان در فتح اين دهكده شركت نداشتند به حكم قرآن،[84] ازآن پيغمبر بود. رسول خدا ـ صلى‏اللّه‏ عليه وآله ـ درآمد اين زمين را به مستمندان بنى‏هاشم مى‏داد و بعد آن را به دخترش بخشيد.[85] هنوز چند روزى از رحلت پيامبر اسلام ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ نگذشته بود و صحابه، احترام نهادن رسول خدا به دختر عزيزش را ـ كه نه از عاطفۀ پدرى، بلكه به دليل مقام و منزلت و مكان اين بزرگوار نزدخداى تعالى بود[86] ـ به ياد داشتند، كه ادعاى سنديت نداشتن مالكيت فدك براى فاطمه ـ عليهاالسلام ـ نزديك بود زمينۀ بدعت گذارى و يا نوآورى در انقلاب نوپاى اسلام را براى فرصت طلبان و دشمنان شكست خورده‏اى كه در لاك خود خزيدهبودند، فراهم آورد.[87] سكوت در اين حادثه؛ يعنى زير بار ظلم رفتن و شاهد انحراف ارزشهاى اسلامى بودن، پس آن حضرت احساس تكليف كرد تا با موعظه و مبارزه از اشاعۀ اين سنت‏شكنيها جلوگيرى نمايد. آن حضرت به منظور دادخواهى به مسجدمدينه رفت و سخنرانى مهمى ايراد نمود، خطبۀ درخشان اين بانوى بزرگ، برهانى نيرومند و روشن بر آن فرهنگ دينى و تربيت مذهبى، كه آن حضرت به فراوانى از آن بهره‏مند بود، به حساب مى‏آيد.

فصاحت، بلاغت، شيرينى بيان، روانى منطق، قدرت استدلال، متانت و استحكام دليل، منظم بودن كلام، ايراد انواع استعارات با كنايات، ثابت نمودن مقصد و هدف، متنوع و فراوان بودن موضوعات، از ويژگيهاى اين خطبه است كه قديمى‏ترين سند آن كتاب بلاغات النساء، است كه ابوالفضل احمد بن ابى‏طاهر مروزى متولد 204 ومتوفاى 280 ه .ق. گردآورى كرده است و از اين سند در كتابهاى معتبر علماى شيعه و سنت و جماعت ضبط است. قسمتهايى از رئوس مطالب اين خطبه عبارتند از:

حمد و ثناى الهى، توحيد، نبوت، معرفى دوران جاهليت، حوادث و تلاشهاى ايّام رسالت پيامبر ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ معرفى قرآن، بيان علل و شرايع و فلسفه احكام اسلام، معرفى همسر، على ـ عليه‏السلام ـ، دگرگون شدن اوضاع بعد از رحلت پيامبر ـ صلى‏اللّه‏ عليه و آله ـ و كودتا عليه خاندان پيامبر، بيان سستى مسلمانان در برابراهل بيت رسول گرامى و اقامۀ دليل و برهان در مورد ابطال ادعاى عدم مالكيت ايشان در فدك. [88]

حضرت صدّيقه ـ عليهاالسلام ـ كه از پيشامدهاى ناگوار و دردانگيز جامعۀ اسلامى دچار بيمارى شده بود هر فرصتى را غنيمت مى‏شمرد و در دفاع از ارزشها تلاش مى‏نمود، سخنرانى او در جمع زنان عيادت كننده[89] و ماجراى بيت الاحزان [90]و بالاخره وصيّت او در مخفى بودن مزارش و تدفين شبانه و بدون حضور مردم، بيانگر مبارزۀ او با بدعتهاست، پس اگر او اسوۀ حسنه است، بايد به او اقتدا كنيد.[91] امام خمينى ـ سلام‏اللّه‏ عليه ـ مى‏فرمايند:

«شما بايد در همه صحنه‏ها و ميدانها آنقدرى كه اسلام اجازه داده وارد باشيد.»[92]

«زن بايد در مقدرات اساسى مملكت دخالت كند.»[93]


«خانمها حق دارند در سياست دخالت كنند، تكليفشان اين است».[94]

«ما مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خُرد و كلان در صحنه‏هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند.»[95]

در خاتمه بحثم را با اين سخن پايان مى‏دهم، آنها زندگى خودشان را براى طرفدارى مظلومان و احياى سنت الهى وقف كردند. ما بايد تبعيت كنيم و زندگى خود را براى آنها قرار بدهيم. كسى كه تاريخ اسلام را مى‏داند، مى‏داند كه اين خاندان مثليك انسان كامل بلكه بالاتر، يك انسان الهى، روحانى براى ملتها و مستضعفان قيام كردند در مقابل كسانى كه مى‏خواستند مستضعفان را از بين ببرند و سرمشق از اين خاندان بگيريم، بانوان ما از بانوانشان و مردان ما از مردانشان، بلكه همه از همۀ آنها.

«اميد آن است كه جامعۀ زنان، از غفلت و خواب مصنوعى كه از جانب چپاولگران بر آنان تحميل شده است، برخيزند و همگان دوش به دوش هم به داد بازيخوردگان برسند و زن را به مقام والاى خود هدايت كنند.»[96]

«والسلام عليكم و رحمة‏اللّه‏ و بركاته»



[1] - بقره / 31.

[2] - شرح دعاى سحر؛ چاپ پنجم، ص 40.

[3] - همان؛ ص 192.

[4] - صحيفه امام؛ ج 11، ص 216.

[5] - چهل حديث؛ چاپ مؤسسه، ص 272.

[6] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 81 ـ80.

[7] - صحيفه‏امام؛ ج 19، ص 376.

[8] - همان؛ ج 10، ص 302.

[9] - همان؛ ج 6، ص 344.

[10] - تفسير سورۀ حمد؛ چاپ مؤسسه، ص 238.

[11] - صحيفه‏امام ؛ ج 4، ص 188.

[12] - صحيفه‏امام؛ ج 4، ص 316.

[13] - مؤمنون / 12.

[14] - حجر / 29.

[15] - صحيفه‏امام؛ ج 8، ص 515.

[16] - همان؛ ج 8، ص411.

[17] - همان؛ ج 7، ص 337.

[18] - همان؛ ج 6، ص300.

[19] - همان؛ ص 301.

[20] - همان؛ ص 299.

[21] - تفسير سوره حمد؛ چاپ مؤسسه، ص 46.

[22] - صحيفه‏امام؛ ج 11، ص 380.

[23] - همان؛ ج 12، ص 423.

[24] - همان؛ ص 505.

[25] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 110.

[26] - اعراف / 179.

[27] - شرح دعاى سحر؛ ص 40.

[28] - همان؛ ج 11، ص 124.

[29] - همان‏جا.

[30] - صحيفه امام؛ ج 5، ص387.

[31] - همان؛ ج 6، ص 300.

[32] - همان؛ ج 7، ص 339.

[33] - همان؛ ص 341.

[34] - صحیفه امام؛ ص 420.

[35] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 403.

[36] - صحیفه امام ؛ ج 14، ص 316.

[37] - همان؛ ج 19، ص 184.

[38] - همان؛ ج 20، ص 6.

[39] - صحیفه امام؛ ج 7، ص 337.

[40] - همان؛ ج 19، ص 184.

[41] - توبه / 35.

[42] - چهل حديث؛ چاپ مؤسسه، ص 208.

[43] - احزاب / 33.

[44] - مجموعه مقالات الزهرا؛ ج 2، ص 38.

[45] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 278.

[46] - حلية‏الاولياء؛ ج 2، ص 40.

[47] - دخان / 4-1.

[48] - نورالثقلين، ج 4، ص 623؛ ج 14 به نقل از كافى.

[49] - مجموعه مقالات الزهراء، ج 2، ص 288-285.

[50] - بحارالانوار؛ ج 10، كمپانى، ص 16.

[51] - صحيفه امامر؛ ج 7، ص 341.

[52] - همان؛ ج 6، ص 358.

[53] - نهج البلاغه، ص 39، خطبه 1.

[54] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 298ـ297.

[55] - صحيفه امام؛ ج 17، ص 218-217.

[56] - همان؛ ج 17، ص373.

[57] - به نقل از كتاب «زهد النبي» تأليف جعفر احمد قمى.

[58] - صنعانى، عبدالرزاق؛ المصنف؛ بيروت 1403 ه . ق؛ ج 5، ص 485.

[59] - كافى؛ ج 5، ص 528.

[60] - بحارالانوار؛ ج 41، ص 273-274.

[61] - وقايع الايام خيابانى؛ ج صيام، ص 295.

[62] - آل عمران / 92.

[63] - صفورى شافعى؛ نزهة‏المجالس؛ ج 2، ص 226.

[64] - به نقل از تفسير كشاف تأليف زمخشرى و تفسير برهان تأليف بحرانى.

[65] - مسند: احمد، ج 2، ص 21 و امالى: شيخ صدوق، ص 194، رقم 7.

[66] - صحیفه امام؛ ج 7، ص 341.

[67] - همان؛ ج 16، ص 87.

[68] - المستطرف؛ ج 2، ص 218.

[69] - بحارالانوار؛ ج 23، ص 114.

[70] - وسائل الشيعه، ج 5، ص 126.

[71] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 155ـ154.

[72] - بحارالانوار؛ ج 43، ص 257.

[73] - همان؛ ص 28.

[74] - همان؛ ص 283.

[75] - همان؛ ص 286- 287.

[76] - همان؛ ص 338.

[77] - همان؛ ص 286.

[78] - همان؛ ص 316.

[79] - همان؛ ص 293.

[80] - مناقب؛ ج 3، ص 394.

[81] - صحیفه امام؛ ج 14، ص 197.

[82] - همان ، ج 7، ص 283.

[83] - همان؛ ج 20، ص 6.

[84] - حشر / 59.

[85] - درالمنثور؛ ج 4، ص 177.

[86] - به نقل از بحارالانوار؛ جلد دهم.

[87] - فتوح البلدان؛ ج 1، ص 36.

[88] - فاطمة‏الزهراء؛ ص 233.

[89] - به نقل از بحارالانوار؛ جلد دهم.

[90] - همان‏جا.

[91] - صحيفه امام؛ ج 20، ص 6.

[92] - همان؛ ج 18، ص 403.

[93] - همان؛ ج 6، ص 301.

[94] - همان؛ ج10، ص 15.

[95] - همان ؛ ج 21، ص 397.

[96] - همان ؛ ج 14، ص 317.