|
|||||||
حضرت فاطمه زهرا (س) الگوى زن مسلمان
فريده مصباحى
مقدمه :
سپاس خداى بارى تعالى را كه صحن و سراى نورانى مصطفى (ص) را با عطر عصمت ياس معطر ساخت و دامن عفيف خديجه كبرى (س) را با پرتو نور محمدى منور نمود. همانا اوست كه طلوع خجستهاش كوثر نبوت شد و نخل وجودش بر زن مظلومجاهليت سايه افكند. او فاطمه شد تا رهروانش را از آتش برهاند و صديقه، تا «اولئك هم الصدّيقون» را معنا كند. با آيۀ تطهير طاهره شد و نفس مطمئنهاش با «ارجعى الى ربك» راضيه.
شايد محدثه، در مصحفش خبر مىدهد كه در سالروز ميلاد مباركه، در عصرى كه نزديك بود حصار پولادين تحجر و تنگ نظرى از يكسو و تبليغات استثمارگرانه از سوى ديگر هويت دينى و انسانى را به اضمحلال كشاند، خمينى كبير (س) از سلالۀراستينش متولد مىشود تا علمدار نهضت سرخ شجرۀ طيبهاش شود. او آموختههايش از قرآن كريم، سيرۀ معصومين (ع) و فقه سنتى را به گونهاى تبيين مىكند تا براى انسان گريز پا و سرگردان عصر تمدن و تكنولوژى قابل فهم و اجرا باشد. كتابش فقه سنتى را پويا و تعليماتش سكون دينى را به انقلاب اسلامى تبديل نمود.
اينك بر ماست، در فصل زرّين «زن» در كتابش، «زهراى مرضيه» را جستجو كنيم و با اقتداى به او از آرمانهاى والايش پاسدارى نماييم.
مقالۀ حاضر تحقيقى در موضوع فوق، شامل بخشهاى ذيل است:
1 . انسان شناسى امام؛
2 . انسان و تربيت از منظر امام؛
3 . معرفى اسوۀ حسنه زنان.
انسان شناسى امام
1. جامعيت انسان
حضرت امام خمينى (س) در شرح دعاى سحر مىفرمايند: انسان تنها وجودى است كه جامع همۀ مراتب عينى و مثالى و حسى است و تمام عوالم غيب و شهادت و هر چه در آنها است در وجود انسان پيچيده و نهان است. چنانچه خداى تعالى مىفرمايد: «علَّم ادمالاَسماء كُلَّهٰا»[1] و مولاى ما و مولاى همه يكتاپرستان ـ صلوات اللّه عليه ـبنابر نقل بعضى، شعرى بدين مضمون فرموده است:
تو پندارى همين جرم صغيرى جهانى در نهاد تو نهان است
بنابراين آدمى با ملكيان، ملكى است و با ملكوتيان، ملكوتى و با جبروتيان، جبروتى، و روايت شده از آن حضرت و حضرت صادق ـ عليهما السلام ـ كه فرمودند:
«بدان كه صورت انسانى بزرگترين حجتهاى الهى است بر خلقش، و او همان كتابى است كه خداى تعالى آن را با دست خود نوشته است و او همان هيكل است كه آن را با حكمت خود بنايش نموده و او است مجموعۀ صورت جهانيان و او است مختصرى از لوح محفوظ و او بر هر غايبى شاهد است و او است راه راست به هر گونه خير و نيكى؛و همان راهى است كه در ميان بهشت و دوزخ كشيده شده است».[2]
امام خمينى (س) انسان را داراى بودى جامع مىداند که بر حسب مراتب نزولى و صعودى داراى نشأههاو ظهورها و عوالم و مقاماتى است. [3] ولی همۀ این ابعاد مورد توجه واقع نشده و يا به آنها كمتوجه شده است و مىفرمايند:
«انسان اين هيكل موجود، اين جثه موجود و اين حواس موجودى كه ما احساسش مىكنيم. اين انسان نيست. به اين معنا حيوانات و انسان مثل هم هستند، همه مادى هستند، همه اين نحوه ادراكاتى منتها يك قدرى كم و زياد، يك بعد انسان عبارت از اين موجود فعلى كه داراى اين حواس و داراى خواص هست، بعدهاى ديگرش اصلاً به آن توجه نشده است و يا كم توجه شده است».[4]
2. كمال جويى فطری
نفس انسان در بدو خلقت خالى از هر گونه كمال و نقصى است؛ ولى استعداد و قابليت تربيت و لياقت هر مقامى را دارد:
«نفس در بدو فطرت خالى از هر نحو كمال و جمال و نور و بهجت است؛ چنانچه خالى از متقابلات آنها نيز هست. گويى صفحهاى است خالى از مطلق نقوش: نه داراى كمالات روحانى، و نه متصف به اضداد آن است. ولى نور استعداد و لياقت براى حصول هر مقامى در او وديعه گذاشته شده است، و فطرت او بر استقامت و خميره او مخمر به انوار ذاتيه است».[5]
بنابراين، انسان از اول با فطرت خوب به دنيا آمده؛ با فطرت الهى كه همان فطرت انسانيت است.پس بر اساس فطرت الهی، خداجويى در همه هست. كافر هم كه به دنبال كشف و يافتن چيزى است، به دنبال كمال مطلق است و خيال مىکند یافتههایش کمال است، هر كس هر عملى انجام مىدهد آن را خير و خوبى مىداند، حتی تصور دزدهاى سر گردنه از كمال اين است كه بروند دزدى بكنند، آنهایی که به هم فخر مىكنند نیز کمال را در فخر خود مىدانند پس همه دنبال كمالند، یعنی همه دنبال خدا هستند؛ اما متوجه اين امر نيستند؛ زيرا غرور و خودبينى فطرت الهی انها را خاموش كرده است. امام(س) در کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل در این مورد مىفرمایند؛ بايد دانست که عشق به كمال مطلق، كه عشق به علم مطلق، قدرت مطلق و حيات مطلق و اراده مطلق و غيره از آن ناشى مىشود، در فطرت تمام عائله بشر است، و هيچ طايفهاى از طايفۀ ديگر، در اصل اين فطرت ممتاز نيستند، گر چه در مدارج و مراتب فرق داشته باشند. لكن به واسطۀ احتجاب به طبيعت و كثرت و قلّت حُجُب، و زيادى و كمى اشتغال به كثرت، و دلبستگى به دنيا و شعب كثيره آن، در تشخيص كمال مطلق، مردم مفترق و مختلف شدند.
و آنچه اختلاف محيطها و عادات و مذاهب و عقايد و امثال آن، در سلسله بشر تأثير نموده، در تشخيص متعلَّق فطرت و مراتب آن تأثير نموده، و ايجاد اختلافات كثيرۀ عظيمه نموده، نه در اصل آن.
مثلاً، آن فيلسوف عظيمالشأن كه عشق به فنون فلسفه دارد و همۀ عمر خود را صرف در فنون كثيره و ابواب و شعب مقننۀ آن مىكند، با آن سلطان و پادشاه كه عشق به نفوذ قدرت و سلطنت خود دارد و براى تقويت آن رنجها مىبرد و آن تاجر كه عشق به ثروت و مال و منال دارد، در اصل عشق به كمال، فرق ندارد، لكن هر يك تشخيص كمال را در منظور خود دارند و اين اختلاف تشخيص از احتجاب فطرت است؛ زيرا كه اين خطا در مصداق محبوب است و هر يك به اندازۀ حجاب خود، از محبوبمطلق خود محجوب است.[6]
از منظر امام خمينى(س)، انسان فطرتاً پوياست و در يك حد معينى متوقف نمىشود:
«فطرت، فطرت توحيد است، فطرت كمال طلبى است، كمال مطلق را انسان مىطلبد، خودش نمىفهمد، خيال مىكند كه مقام مىخواهد، لكن وقتى بهش رسيد، مىبيند اين هم نيست. همۀ عالم را اگر چنانچه جمع كنند و به دست انسان بدهند، قانع نيست».[7]
بنابراين، انسان تا به حد انسانيت نرسد هيچ حدى ندارد و نه شهوت، آمال و آرزوهایش او را اقناع مىکند و نه معنويات تاآنجايى كه به مبدأ كمال مطلق برگردد.
3. وابستگى «انسان» به روح
انسان داراى دو بعد مادى و معنوى و يا روح و جسم است. امام خمینی(س) مىفرمایند آنچه موجب سعادت انسان مىشود و انسانيت او را مىسازد به روح او بستگى دارد:
«اين معنا را بايد بدانيد كه انسان به روح انسان است. انسان به بصيرت، به بصيرت قلبى، انسان است اين آلات ظاهرى، آلاتى است كه وسيله است و اينها از بين رفتنى است، آنچه باقى مىماند روح انسان است. و آنچه در انسان سعادت را ايجاد مىكند، بصيرت انسان است».[8]
و مىفرمایند:
«روح و جسم با هم وحدت دارند، جسم ظل روح است و روح باطن جسم است و. جسم ظاهر روح است. اينها با هم يك هستند، از هم جدايى ندارند. همان طورى كه جسم انسان و روح انسان وحدت دارند، بايد طبيب جسمى و طبيب روحى وحدت داشته باشند».[9]
4. اختيار و اراده
اختيار و اراده، از ويژگيهاى مهم انسان است كه موجب مسئولیتپذیري انسان در قبال کارهایش مىشود. او مسئول است به راستى و امانت عمل كند.
امام خمينى(س) در اين مورد مىفرمايند:
«صراط مستقيم يك سرش به طبيعت است يك طرفش به الوهيت. راه مستقيم از علق شروع مىشود. منتها بعضى از آنها طبيعى است و آنجايى كه مهم است آنجايى است كه ارادى است».[10]
5. عقل
انسان بالقوه از كيفيتى به نام عقل برخوردار است كه اين استعداد ذاتى در محيط مناسب بالنده مىشود:
«انسان داراى يك عقل بالامكان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد».[11]
6. كنجكاوى
كنجكاوى نیز از ویژگیهای دیگر انسان است که به طور فطری در او وجود دارد که به واسطه آن هيچ مطلبى را بدون دليل نمىپذيرد. امام(س) مىفرمايند:
«فطرت انسانى اينطور است كه مطلبى را همين طورى قبول نمىكند تا هر چه گفتند فوراً قبول كند؛ اينطور نيست؛ بلكه اگر مطلبى به او تبليغ كردند يا مطلبى را گفتند، اين دليل مىخواهد، كه به چه دليل شما يك همچو مطلبى را مثلاً مىگوييد».[12]
نتيجه:
از ویژگیهای فوق مىگیریم؛ انسان موجودى است كه از نظر جسمى، ريشه در خاك دارد و از نظر روحى، منشأش خداست. قرآن كريم مىفرمايد: «لَقَدْ خلقنا الانسان من سُلالةٍ من طين»[13] و فَاذا سَوَّيْتُهْ و نَفَخْتُ فيه مِن روحى فعقوا له ساجدين». [14] ابعاد مادى و معنوى انسان و همچنين اراده و اختيار او باعث شده است كه انسان قابليت تبديل شدن به پستترين موجودات و یا لياقت رسيدن به عالىترين مقام در ميان همه موجودات جهان هستى را دارا باشد.امام(س) مىفرمايند، انسان حيوانى است در هر چيز نامحدود، اگر اين نامحدودى در ظرف حيوانيت صرف شد يك حيوان نامحدود است، يك حيوانى كه با ساير حيوانات فرق دارد. حيوانات ديگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است اين انسان نامحدود است، اگر به دنبال همين حيوانيت باشد.[15]
«انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا مافوق طبيعت، تا برسد به آنجايى كه مقامالوهيت است، سير از طبيعت تا رسيدن به مقامى كه غير از خدا هيچ نمىبيند.» [16]
در نگرش انسان شناسى امام خمينى(س) كه برگرفته از مكتب اسلام است زن نيز از ويژگيهاى فوق برخوردار است و مورد تكريم واقع شده است. ایشان مىفرمايند:
«از براى زن ابعاد مختلفه است، چنانچه براى مرد و براى انسان. اين صورت طبيعى نازلترين مرتبه انسان است و نازلترين مرتبه زن است ... لكن از همين مرتبه نازل حركت به سوى كمال است. انسان موجود متحرك است، از مرتبۀ طبيعت تا مرتبۀ غيب. تا فنا بر الوهيت».[17]
«مقام زن مقام والاست؛ عاليرتبه هستند. بانوان در اسلام بلندپايه هستند».[18]
«زنها مقام کرامت دارند. زنها اختيار دارند، همان طورى كه مردها اختيار دارند».[19]
«اسلام نظر خاص بر شما بانوان دارد، اسلام در وقتى كه ظهور كرد در جزيرةالعرب، بانوان حيثيت خودشان را پيش مردان از دست داده بودند؛ اسلام آنها را سربلند و سرافراز كرد، اسلام آنها را با مردان مساوى كرد. عنايتى كه اسلام بهبانوان دارد بيشتر از عنايتى است كه بر مردان دارد». [20]
انسان و تربيت از منظر امام
1. اهميت تربيت
همانطورى كه توضيح داده شد، قابليتهای انسان مىتواند موجب سقوط او به اسفلالسافلين و يا صعود او به اعلى عليين شود؛ اما اينكه انسان از اين استعدادها چگونه استفاده نمايد و چه مقام و مرتبهاى را كسب نمايد نتيجه نوع تربيتى است كه با آن رشد مىكند و شخصيتش شكل مىگيرد. امام(س) مىفرمايند:
«انسان تا منزل حيوانيت با ساير حيوانات هم قدم بوده؛ و از اين منزل دو راه در پيش دارد كه با قدم اختيار بايد طى كند: يكى منزل سعادت، كه صراط مستقيم رب العالمين است ـ اِنَّ ربّى على صراط مستقيم. و يكى راه شقاوت، كه طريق معوّجشيطان رجيم است».[21]
بنابراين، انسان موجودى است كه اگر تحت تربيت واقع نشود، همچون علف هرزهای، سرخود بار مىآید و هر چه بزرگتر و در مقام بلندپايهتر بشود، از نظر روحى تنزل مىكند و قابلیتهای او تحت سلطه شيطان و شيطان بزرگ كه همان نفس است واقع مىشود. امام(س) حب نفس را از همۀ دشمنها بدتر مىدانند و از همۀ بتها بزرگتر. ایشان حب نفس را مادر بتها بیان مىکنند و معتقدند؛ انسان تا اين بت را نشكند نمىتواند الهى بشود. تا از اين بتخانه، رها نشود و به اين بت پشت نكند و به خداى تبارك و تعالى رو نكند، و از اين خانه خارج نشود، يك موجودى بتپرست هست ولو اینکه به ظاهر خداپرست باشد. از منظر امام(س) همۀ گرفتاريهاي بشر از اين نقطه به پا مىشود. تمام جنگهاى عالم از انانيت انسان پيدا مىشود، اگر همۀ اوليا در يك جايى جمع بشوند، هيچ وقت با هم جنگ نمىكنند، اصلاً با هم مخالفت پيدا نمىكنند، براى اينكه همه براى خداست، نزاع سر خودخواهى است. نزاع سر اين است كه من مىكِشَم به طرف خودم و شما هم مىكِشيد به طرف خودتان. تنزل روحى و معنوى انسانى كه تحت سلطه نفس امّاره است علاوه بر اينكه موجب پستى و شرورى خودش مىشود مىتواند در عالم نيز فتنه ايجاد كند، چنانكه امام خمينى (س) مىفرمايند:
«آنقدر كه اين انسان؛ اين حيوان دو پا در عالم فتنه و فساد مىكند هيچ موجود ديگرى نمىكند و آنقدرى كه اين حيوان دو پا محتاج به تربيت است هيچ حيوانى محتاج نيست».[22]
«انسان یک همچه موجودی است که اگر در تحت تربيت صحيح واقع نشود، هيچ حيوانى در عالم، موجودى در عالم به خطرناكى اين موجود نيست و به موذیگری این موجود نیست».[23]
«انسان اينطورى خلق شده است؛ غيرمتناهى در غضب، غيرمتناهى در شهوت، غيرمتناهى در خودخواهى. هيچ چيز انسان را سير نمىكند مگر اینکه تربیت بشود». [24]
«انسان اگر از تصرفات رحمانيه و عقلانيه خارج شد و در تحت تصرفات شيطانيه و جهلانيه وارد شد، در اوصاف حيوانى از همۀ حيوانات بالاتر شود. قوۀ غضب كه خودسرى، تجبّر و افتخار و سركشى و قتل و فحش و آزار خلق و امثال آن از فروع آن است و قوۀ شهوت، كه شره و حرص و طمع و بخل و امثال آن از فروع آن است و قوۀ شيطنت كه فروع آن عُجب و كبر و طلب رياست و خدعه و مكر و نفاق و كذب و امثال آن است، عالم را به آتش زند، بنيان جهان را فرو ريزد، و سلسلۀ موجودات را به باد فنا دهد و اساس تمدّن و تديّن را منهدم كند. پس انسان سرْ خود از حيوانات اضلّ و از بهائم پستتر است».[25] «اولئك كالانعام بل هم اضل».[26]
اگر انسان تربيت صحيح بشود و نفسانيت او مهار گردد، عشق به كمال مطلق و حب به لقاءاللّه در او به ظهور كامل رسيده و مراتبى را طى مىنمايد كه شايسته سجده ملائك مىشود و خليفه خدا در روى زمين مىگردد. امام(س) مىفرمايند:
«انسان خليفه خداست، بر خلق او و بر صورت الهی آفريده شده است، متصرف در كشورهاى خداست و خلعتهاى اسما و صفات خداوندى را در بر كرده و در گنجينههاى ملك و ملكوت او نفوذ دارد. روحش از حضرت الهيّه بر او دميده شده، ظاهرش نسخهاى است از ملك و ملكوت و باطنش گنجينههاى خدايى كه زنده است و نمىميرد». [27]
2. رسالت انبيا در تربیت
انسان سازى؛ يكى از موضوعات مهمى است كه در برنامه تمام انبياى الهى بوده است و رسول اكرم (ص) نيز مأموريت داشتند تا مردم را تربيت كنند. آمدن انبيا براى اين است كه آن راههايى كه بشر نمىشناسد، آن حقايقى را كه انسان نمىداند، به آنها تعليم دهند. امام خمينى (س) مىفرمايد:
«تمام دنيا در نظر انبيا خودش يك مقصود نيست، خودش يك محراب و مقصد نيست، خودش يك راه است كه از اين راه بايد برسند به مرتبهاى كه آن مرتبه، مرتبۀ عالى انسانى است كه اگر يك موجودى، يك انسانى اين مرتبه عالى انسانى را به آنرسيد، اين سعادت دارد و سعادتش محصور به اين عالم نيست، در همين عالم هم سعادت دارد؛ اما محصور نيست، مقصود، يك عالم ماوراى اين عالم هست، آنها ماورا را ديدند، يك عالم غيبى كه بر ما الآن مجهول است، آنها ديدند و آمدند كه اين اشخاص كه اگر رهاشان كنند افسار گسيختهاند و هر كارى كه مىخواهند مىكنند آنها را، هم قوۀ غضبيهشان را، هم قواى شهوانىشان را و هم قواى شيطنتشان را كه همه را دارد، اينها را اول مهار كند و بعد از مهار، يك راهى كه بايد بروند و اين قوا مخالف با او هستند آن را بروند، راه مىبرند براى رسيدن به آن مقصد اعلا». [28]
3. اهداف تربیت
مقصد اعلی، اصل توحيد است كه ريشه و اصل اعتقادات ما، و با ارزشترين آن است. پيامبر اسلام (ص) فرمودند: «قولوا لا اله الااللّه تفلحوا» [29] و پيشوايان به حق بعد از آن حضرت نيز رستگار شدن انسان را دعوت به توحيد بيان مىکنند و امام خمينى (س) با تأسى از پيامبر اسلام( ص) و پيشوايان اسلام معتقد بودند؛ توحيد فقط يك انديشه و عقيدۀ خشك نيست، بلكه بر همه انديشهها، ملكات و رفتارهاى او سيطره پيدا مىكند و مىفرمايند:
«يا پيامبر اسلام (ص) و پيشوايان بحق بعد از آن حضرت بيان فرمودهاند كه ريشه و اصل همۀ آن عقايد ـ كهمهمترين و با ارزشترين اعتقادات ماست ـ اصل توحيد است. مطابق اين اصل، ما معتقديم كه خالق و آفرينندۀ جهان و همۀ عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خداى تعالى است كه از همۀ حقايق مطلع است و قادر بر همه چيز است و مالك همه چيز. اين اصل به ما مىآموزد كه انسان تنها در برابر ذات اقدس حق بايد تسليم باشد و از هيچ انسانى نبايد اطاعت كند مگر اينكه اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنابراين هيچ انسانى هم حق ندارد انسانهاى ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور كند. و ما از اين اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مىآموزيم كه هيچ فردى حق ندارد انسانى و يا جامعه و ملتى را از آزادى محروم كند، براى او قانون وضع كند، رفتار و روابط او را بنا به درك و شناخت خود كه بسيار ناقص است و يا بنا به خواستهها و اميال خود تنظيم نمايد. و از اين اصل ما نيز معتقديم كه قانونگذارى براى بشر تنها در اختيار خداى تعالى است، همچنان كه قوانين هستى و خلقت را نيز خداوند مقرر فرموده است. و سعادت و كمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانين الهى است كه توسط انبيا به بشر ابلاغ شده است و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادى او و تسليم در برابر ساير انسانهاست و بنابراین، انسان بايد عليه اين بندها و زنجيرهاى اسارت و در برابر ديگران كه به اسارت دعوت مىكنند قيام كند و خود و جامعۀ خود را آزاد سازد تا همگى تسليم و بندۀ خدا باشند. و از اين جهت است كه مبارزات اجتماعى ما عليه قدرتهاى استبدادى و استعمارى آغاز مىشود و نيز از همين اصل اعتقادى توحيد، ما الهام مىگيريم كه همۀ انسانها در پيشگاه خداوند يكسانند. او خالق همه است و همه مخلوق و بندۀ او هستند. اصل برابرى انسانها و اينكه تنها امتياز فردى نسبت به فرد ديگر بر معيار و قاعدۀ تقوا و پاكى از انحراف و خطاست». [30]
3. نقش زن در تربیت
زنان به عنوان نیمی از پیکره جامعه انسانی در تاریخ پرفراز و نشیب بشریت نقشی بسیار اثرگذار و مهم اما پنهان برعهده داشتهاند. بدون تردید در تمامی دستاوردها و تجربههای مستمر زندگانی بشر و در همه دگرگونیها و تحولات اجتماعی و تاریخی، زنان همواره همدوش با مردان و در مواردی نیز یکتنه بار مسئولیت را به دوش کشیدهاند. زحمات و رنجهایی که زنان در پذیرش مسئولیتهای چند جانبه زندگی از جمله رنجهای طاقتفرسای پرورش فرزندان متحمل شدهاند، در پیشبرد مقاصد انسانی، ایجاد ساختارهای اجتماعی، پیشرفتها و تحولات و تمدنها نقش بسزایی داشتهاند، اگر چه کم بازگو شده است.
امام خمینی (س) با الهام از دیدگاه مترقّی اسلام در باب گوهر و حقیقت یکسان آفرینش زن و مرد و ارزش جایگاه زن به عنوان مدیر کانون خانواده، مربّی فرد و جامعه و مسئول و متعهد در برابر تکالیف اجتماعی و دارای حقوق متناسب با موقعیت تأثیرگذار خویش در زندگی فردی و اجتماعی، به اهمیت نقش زن در تربیت میپردازد و میفرمایند:
« زنها مردان شجاع را در دامن خود بزرگ مىكنند. قرآن كريم انسانساز است، و زنها نيز انسانساز. وظيفۀ زنها انسانسازى است. اگر زنهاى انسانساز از ملتها گرفته بشود، ملتها به شكست و انحطاط مبدل خواهند شد، شكست خواهند خورد، منحط خواهند شد. زنها هستند كه ملتها را تقويت مىكنند، شجاع مىكنند.». [31]
مربى انسانها زن است. سعادت و شقاوت كشورها بسته به وجود زن است. زن با تربيت صحيح خودش انسان درست مىكند؛ و با تربيت صحيح خودش كشور را آباد مىكند. مبدأ همۀ سعادتها از دامن زن بلند مىشود. زن مبدأ همۀ سعادتها بايد باشد. ».[32]
«زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش ده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن مرد به معراج مىرود. دامن زن محل تربیت بزرگ زنان و بزرگ مردان است». [33]
4. روشهای تربیتی
يكى از روشهاى تربيتى که در قرآن كريم نیز از آن استفاده شده است ، روش الگويى است؛ زيرا تأثير شخصيت الگو در شكلگيرى رفتار و منش تربيت شونده بسيار زياد است؛ قرآن كريم بخشى از آيات مبارك خود را به معرفى مردان و زنان موحد و ثابت قدمى اختصاص داده است كه در شرايط گوناگون، صلاحيت و شخصيت خود را بروز داده و حق محورى خويش را به اثبات رساندهاند؛ حضرت مريم (س)، آسيه (همسر فرعون)، مادر حضرت موسى و دختران شعيب (ع) نمونهاى اززنان، وحضرت ابراهيم و دیگر انبیای عظام نمونهای از مردانی هستند که با بيان قصهها و سرنوشتشان، قرآن كريم آنان را به عنوان اسوه و الگو معرفى نموده است. اینان انسانهایی كامل و ملكوتى و ارائۀ الگویی مناسب در طريق سعادت هستند، زیرا انسانهای محدود نمىتوانند برداشت صحيح از حقایق آن طورى كه هست داشته باشند. محدود نمىتواند غيرمحدود را در حيطه بياورد مگر خودش هم غير محدود باشد. حضرت امام خمينى(س) مىفرمايند:
«انسانها مختلفند در ديد خودشان و به واسطۀ اختلاف در ديد، اختلاف در برداشتها هم مىشود... برداشت از انسان هم به حسب اختلاف نظرها و اختلاف ديدها مختلف است... هر ديدى محدود به حدود آن كسى است كه آن ديد را دارد. انسان يك موجودى است محدود؛ لكن قابل حركت الى غيرمتناهى [است]. و ديد انسانِ موجود محدود است، مگر آنكه ديد انسان يرمتناهى باشد. انسان غيرمتناهى در كمال، غيرمتناهى در جلال و جمال، ديد غيرمتناهى دارد و آن مىتواند از ...از عالم، برداشت صحيح بكند. از انسان بزرگ كه گذشت، از انسان كامل كه گذشت، تمام ديدهايى كه در بشر هست، در انسانها هست، همه محدود است... محدود نمىتواند غير محدود را در حيطه بياورد، مگر خودش هم غير محدود [بشود]. انسانِ كامل غير محدود، انسان كاملى كه در همۀ صفات غير محدود است و ظل ذات اقدس الهى است، اين مىتواند». [34]
ایشان تبعیت از پیامبر اسلام(ص) را در همین راستا بیان میفرمایند؛ ما چون نبىّ اكرم (ص) را هادى طريق يافتيم و او را واصل به تمام معارف مىدانيم بايد در سير ملكوتى بىچون و چرا تبعيت او كنيم و اگر فلسفه احكام را با عقل ناقص خود دريابيم، از جاده مستقيم منحرف مىشويم و به هلاكت دائم مىرسيم مانند مريضى كه بخواهد از سر نسخه طبيبآگاهى پيدا كند، وقت علاج گذشته، خود را به هلاكت كشاند. ما مريضان و گمراهان، بايد نسخههاى سير ملكوتى و امراض قلبيه خود را از راهنمايان طريق هدايت و اطباى نفوس و پزشكان ارواح دريافت كنيم.[35]
معرفى اسوۀ حسنه زنان
همانطوری که قبلا بیان شد هویت زن با نگرشهای غلط در تاریخ از عصر جاهليت با جهل زمانه تا عصر تمدن با شلاق استثمار مواجه بوده است و احیای این هویت نیازمند معرفی انسان کامل از میان زنان تاریخ است. امام(س) با بيان ضرورت این موضوع به معرفى «اسوۀ حسنۀ زنان» مىپردازد و در اين راستا با معرفی روز ميلاد با سعادت بانوى بزرگ تاريخ، يعنى حضرت زهرا ـ سلاماللّه عليها ـ به عنوان روز زن میفرمایند:
« روز ولادت سرتاسر سعادت صديقۀ طاهره كه والاترين روز براى انتخاب روز زن است، به ملت شريف ايران، خصوصاً زنان محترم تبريك و تهنيت عرض مىكنم. اين ولادت با سعادت در زمان و محيطى واقع شد كه زن به عنوان يك انسان مطرح نبود ووجود او موجب سرافكندگى خاندانش در نزد اقوام مختلف جاهليت به شمار مىرفت. در چنين محيط فاسد و وحشتزايى، پيامبر بزرگ اسلام دست زن را گرفت و از منجلاب عادات جاهليت نجات بخشيد. و تاريخ اسلام گواه احترامات بىحد رسول خداـ صلى اللّه عليه و آله ـ به اين مولود شريف است، تا نشان دهد كه زن، بزرگى ويژهاى در جامعه دارد كه اگر برتر از مرد نباشد، كمتر نيست. پس اين روز، روز حيات زن و روز پايهگذارى افتخار و نقش بزرگ او در جامعه است. ».[36]
به عقيده امام خمينى، براى زن كمال افتخار است كه روز تولد حضرت صديقه را روز زن قرار دادهاند، افتخار است و مسئوليت؛ زيرا اگر انسان عهدهدار كارى شد، مسئول آن كار است، مسئول است در اينكه به راستى و امانت عمل كند و مسئول است در اينكه با جديت و فعاليت عمل كند. بنابراين، پذيرفتن روز زن افتخار است؛ زيرا روز شرافتمند عنصر تابناكى است كه زير بناى فضيلتهاى انسانى و ارزشهاى والاى خليفةاللّه در جهان است، زنى كه از معجزات تاريخ و افتخارات عالم وجود است، زنى كه تمام جلوه زن در او تحقق پيدا كرده است، پس بايد از او سرمشق بگيريم. ایشان مىفرمايند:
«كوشش كنيد در تهذيب اخلاق ... كوشش كنيد... در حفظ همه حيثياتى كه حيثيت بزرگ زن است، آنطورى كه زن فريد، حضرت زهرا ـ سلاماللّه عليها ـ بود. همه به او اقتدا كنيد و كنيم و همه بايد دستورمان را از اسلام به وسيلۀ او و فرزندان او بگيريم و همان طورى كه او بوده است، باشيد. [37]
بنابراين، شناخت شخصيت كوثر اسلام و ارائه الگوهاى رفتارى و سيرۀ عملى آن حضرت مىتواند راهگشاى زنان مسلمان در عصر معاصر باشد كه برخى از آنها در ذيل مىآيد:
امام خمينى(س) ويژگيهاى این بانوی بزرگوار تاریخ را چنین بیان میفرمایند:
- مراودۀ 75 روزۀ ايشان با جبرئيل؛ که جبرئيل امين به خدمت ايشان مىآمد و از مسائلى كه در آينده واقع مىشود، خبر مىداد. اين مسأله تناسب روحى آن حضرت را با مقام جبرئيل ـ كه روح اعظم است ـ نشان مىدهد و اين موضوع جز براى انبياى درجه اول مثل رسول خدا و موسى و عيسى و ابراهيم ـ عليهم السلام ـ و امثال اينها اتفاق نيفتاده است. پس مىتوان گفت اين مراودات كتاب وحى بوده است، البته نه به معناى آوردن احكام كه با رفتن حضرت رسول ـ صلىاللّه عليه و آله ـ تمام شد. [38]
- شخصيت ملكوتى؛ او يك زن معمولى نبوده است، يك زن روحانى، يك زن ملكوتى، يك انسان به تمام معنا انسان،تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام هويتهاى كمالى در انسان و در زن، در اين زن هست. تمام خاصههاى انبيا در اوست. اگر او مرد بود، نبى بود، به جاى رسولاللّه. معنويات، جلوههاى ملكوتى، جلوههاى الهى، جلوههاى جبروتى، جلوههاى مُلكى و ناسوتى همه در اين موجود مجتمع است. انسانى است به تمام معنا انسان، زنى است به تمام معنا زن. [39]
از مباحث فوق نتيجه مىشود حضرت زهرا ـ سلاماللّه عليها ـ انسان كامل، خليفۀ خدا روى زمين و داراى عصمت است. این بانوی بزرگوار با تربيت رسولاللّه(ص) مراحل را طى كرده است تا به مرتبهاى كه دست همه از اوكوتاه است. بنابراين، همه بايد دستورمان را از اسلام به وسيلۀ او و فرزندان او بگيريم و همان طورى كه او بوده است، باشيم.[40]
ـ يكى دیگر از فضيلتهاى حضرت فاطمه ـ سلاماللّه عليها ـ تقواست، تقوا عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهى حق و متابعت رضاى او، چنانچه از براى بدن، صحت و مرضى است و علاج و معالجى، براى نفس انسان و روح آدميزاد نيز صحت و مرض و سُقم و سلامتى و علاج و معالجى است. صحّت و سلامت آن عبارت است از اعتدال در طريق انسانيت و مرض و سقم آن، اعوجاج از طريق و انحراف از جاده انسانيت است. امراض نفسانيه برخلاف امراض جسمانيه كه با مرگ مرتفع مىشود، نه تنها با مرگ مرتفع نمىشود؛ بلكه مَثَل توجه به دنيا و تعلق به آن، مَثَل مخدراتى است كه انسان را از خود بىخود نموده و سلب علاقه روح از دنياى بدن، باعث به خود آمدن و هجوم آلام و اسقام و امراضى است كه در باطن ذات داشت كه اگر زايل شدنى باشد پس از هزاران سال فشارها، زحمتها و آتشها مرتفع مىشود. خداى تعالى مىفرمايد: يَوْمَ يُحْمىٰ عَلَيْهٰا فى نارِ جَهَنَّم فَتُكوىٰ بِها جِبٰاهُهُمْ و جُنوبُهمْ و ظُهوُرهُمْ، [41] منزلۀ تقوا در هر مرتبه از مراتب آن به منزلۀ پرهيز از چيزهاى مضر است براى مرض. تا پرهيز در كار نباشد، ممكن نيست كه مرضى، مبّدل به سلامت شود. بنابراين اگركسى بخواهد از عذاب الهى خلاصى يابد و مدارج و مقامات انسانيت را كسب نمايد و اهل سعادت و نجات شود، بايد اول تقواى از محرمات كسب نمايد، زيرا ضرر محرمات در مفسدات نفسانيه، از همه چيز بيشتر است و از اين سبب محرّم شدهاند ودوم اطاعت از واجبات است كه از همه چيز بيشتر موجب مُصلحات نفسانيه مىشود و به همين دليل واجب شدهاند.[42]
تقواى صديقۀ طاهره به گونهاى است كه، يكى از لقبهاى آن حضرت «زكيه» است؛ يعنى كسى كه در خوى و اخلاق و كردار از هر پيرايهاى تهذيب و تزكيه شده است و شاهد بر اين، آيۀ تطهير[43] است،[44] بنابراين، تبعيت از آن حضرت، پرهيز از همۀ محرمات و انجام همۀ واجبات است.
ـ از فضيلتهاى دیگر آن حضرت «عفت» است، شره عبارت است از افراط شهوت و ولوع بودن بر لذات بيش از حد نظام عقلى و شرعى و زيادتر از ميزان واجب؛ و خمود عبارت است از: «باز داشتن قوه شهوت از حد اعتدال و مقدار لازم، و مُهْمَل گذاشتن اين قوه شريفه كه از براى حفظ شخص و نوع، به او مرحمت شده است و چون اين قوه، در تحت ميزان عقل و شرع ارتياض پيدا كرد و از جانب غلوّ و تقصير و حد افراط و تفريط خارج شد و متحرك به حركات عقليه و شرعيه گرديد و در تحت تصرّف عمّال الهى در آمد، و از تصرف و خُدعه شيطان و وهم خارج شد، يك حالت سكونت و طمأنينه[اى] كه در آن حاصل شود و يك ملكه اعتدال و ميانهروى در آن پيدا شود كه از قوّه[اى] كه صِبْغۀ عقليه بلكه الهيه پيدا كرده، تعبير به «عفت» مىشود».[45]
از جمله تعاليم اسلامى كه فاطمه ـ عليهاالسلام ـ در مورد آن نهايت اهتمام را مىفرمود مراعات شرافت زن و حفظ عفت بود به طورى كه اعجاب رسول خدا ـ صلىاللّه عليه و آله ـ را برمىانگيخت. اهميّت و ارزش اين فضيلت اخلاقى موجبمىشد كه پيامبر مكرّم در تأييد و تصديق آن بارها فرموده بودند: فاطمه پارۀ تن من است.»[46]
بعضى از بزرگان، تنزيل، تأويل و تعلّق پنجاه آيه از قرآن را درباره حضرت صديقۀ كبرى ـ عليها السلام ـ ضبط فرمودهاند و از آن جمله مىفرمايد: حٰم وَالْكِتاب الْمُبين اِنّٰا اَنْزَلْنٰاهُ فى لَيْلَةِ مُبٰاركَة انّا كُنٰا مُنْذِرينَ فيها يُفْرَقُ كُلُّ اَمرٍ حَكيم.»[47] در تأويل اين آيات«لَيلۀ مباركه» را به وجود مقدس فاطمه ـ عليها السلام ـ نسبت مىدهند، [48] شايد اين تأويل به لحاظ اين باشد كه چنانچه ليل نسبت به نهار مستور و مختفى است، آن مُخَّدرِه در مقام سِتر و عفاف مثل ليل مستور و مختفى بود،[49] حسان شاعرپيامبر ـ صلىاللّه عليه و آله ـ اين ابيات را براى او سرود: همانا مريم دامن خود را پاكيزه داشت و عيسى پيامبر هدايت را آورد. بعد از او فاطمه ـ سلاماللّه عليها ـ نيز خود را از آلايش محفوظ داشت و دو نوههاى پيامبر اكرم ـ صلىاللّه عليه و آله ـ را به جهان عرضه داشت.[50]
بنابراين امام(س) میفرمایند، اگر زنان پذيرا شدند كه از او تبعيت كنند، بايد عفاف او را داشته باشند، هر كس نپذيرفت، در اين شرافت وارد نشده است. [51]
«اسلام شما را مىخواهد نجات بدهد، اسلام شما را مىخواهد از اين ملعبهاى كهاينها مىخواهند شما را ملعبه قرار بدهند نجات بدهد». [52]
- از ويژگيهاى ديگر فاطمه ـ سلاماللّه عليها ـ دارا بودن مرتبۀ بالايى در «زهد» است. زهد به حسب لغت عبارت است از ترك شىء و اعراض از آن و بىميلى و بىرغبتى به آن و به معنى قليل شمردن و حقير شمردن نيز آمده، زهد عبارت ازبىرغبتى و بىميلى است كه نوعاً با ترك و اعراض مقارن باشد، در حديث شريف است «اول الديّن معرفته»[53] و تمام اعمال قلبيه و افعال روحيه و جسديه براى حصول اين مقصد مقدس است، و به غايت بسط معارف الهيّه است و اين مقصد حاصل نشود جز به دو امر، يكى «اقبال» به سوى خداى تعالى و ديگر «ادبار» از غير حق تعالى و اعراض از ماسوىٰ، پس منزلت زهد و اعراض از دنيا به سوى اللّه كه زهد حقيقى است، نسبت به سلوك انسانى معلوم گرديد. اعراض از غير حق مقدمه است از براى وصول به جمال جميل و استغراق در بحر معارف و توحيد.[54]
قلب انسان زاهد به دوستى دنيا و آنچه در دنياست تعلّق نمىيابد و زندگى دنيا را براى عبادت و پرستش خداوند دوست دارد، بنابراين، مالش را در راه خدا انفاق مىكند، گرسنگان را سير مىكند و فريادرس درماندگان و مضطران مىشود. در انسان زاهد خوى كوخنشينى و ساده زيستى رشد مىكند. امام خمينى ـ سلاماللّه عليه ـ از كاخنشينى و كوخنشينى به عنوان خوى مضر و خوى مفيد ياد مىكند و مىفرمايد؛ خوى كاخ نشينى مضّر است، خودش مضّر نيست، خويش مضّر است، لكن خود او، اين خوى را دنبال دارد، وقتى خوى كاخنشينى در بين مردم باشد، اسباب اين مىشود كه انحطاط اخلاقى پيدا بشود و حفظ روحيه كوخنشينى موجب ايجاد يك زندگى صحيح اسلامى مىشود.[55]
كوخنشينى و ساده زيستى تبلور زهد در فاطمه ـ عليه السلام ـ است.
«ما يك كوخ چهار پنج نفرى در صدر اسلام داشتيم و آن كوخ فاطمه زهرا ـ سلاماللّه عليها ـ ست از اين كوخها هم محقرتر بوده لكن بركات اين چى است؟ بركات اين كوخ چند نفرى آنقدر است كه عالم را پر كرده است از نورانيت و بسيار راه دارد تاانسان به آن بركات برسد. اين كوخنشينان در كوخ محقر، در ناحيۀ معنويات آنقدر در مرتبۀ بالا بودند كه دست ملكوتيها هم به آن نمىرسد و در جنبههاى تربيتى آنقدر بوده است كه هر چه انسان مىبيند بركات در بلاد مسلمين هست». [56]
فاطمه ـ عليهاالسلام ـ با اتخاذ خطمشى پدر بزرگوارش در زندگى خانوادگى و زناشويى مظهر كامل سادهزيستى و قناعت بود، او در خانۀ رسول اكرم ـ صلىاللّه عليه و آله ـ تربيت شده بود كه وضع زندگىاش از مردم عادى آن وقت در مدينه نيز كمتر بود. اتاق گلى در داخل مسجد داشتند؛ ولى آنقدر به فقرا رسيدگى مىكرده است كه مردم همه از ذكرش عاجزند، در خانۀ شوهر نيز، پوستى كه در شب زيرانداز آنها بود، در روز براى علوفۀ شتر استفاده مىشد. نقل مىكنند، روزى سلمان به خانۀ فاطمه ـ عليها السلام ـ رفت تا او را نزد پدرش ببرد، نظرش به لباس فاطمه مىافتد كه دوازده جاى آن با برگ نخل وصله شده بود، ديدن اين منظره براى سلمان تعجبآور بود و گفت: دختران قيصر و كسرىٰ غرق در ابريشم هستند در حالى كه لباس دختر پيامبر خدا ـ صلىاللّه عليه و آله ـ پشمينهاى مندرس و پر از وصله است. [57]
سادگى جهيزيۀ او كه بنا بر نقل روايات به قيمت حدود چهارصد درهم،[58] تحمل گرسنگى و آموزش آن به فرزندان [59] و تقسيم كار به طور عادلانه با خدمتكار،[60] نمونههايى از سادگى او در همۀ ابعاد زندگى است. او علاقۀ وافرى به انفاق در راه خدا داشت و مىفرمود: از دنياى شما سه چيز محبوب من است: تلاوت قرآن، نگاه به چهرۀ رسول خدا ـ صلىاللّه عليه و آله ـ و انفاق در راه خدا.[61]
«او با الهام از آيۀ «لَنْ تَنٰالُوا الْبِرَّ حَتّىٰ تُنفِقُوا مِمّٰا تُحِبّونَ»[62] در شب عروسى، لباس عروسى را در راه خدا انفاق كرد و خود با لباس وصلهدار به خانۀ شوهر رفت[63] و وقتى كه او و خانوادۀ روزهدارش سه شب متوالى افطار خود را براى رضاى خدا انفاق كردند و مسكين، يتيم و اسيرى را سير كردند، خداوند سورۀ «هلى اَتى» را به پيامبر ـ صلّىاللّه عليه و آله ـ هديه نمود.[64]
نكتهاى كه در اينجا بايد ذكر كنم اينكه با وجود شدّت علاقۀ پيامبر ـ صلىاللّه عليه و آله ـ به فاطمه ـ عليه السلام ـ كه در تبى مانند فضائل الخمسه، مناقب و اصول كافى روايات بسيارى در اين مورد نقل شده است، نه تنها سختيهايى كه او به علتتنگدستى و ساده زيستى تحمل مىكرد، موجب ناراحتى پدر بزرگوارش نمىشد. بلكه مورد تشويق نيز قرار مىگرفت و در مواردى كه خلاف آن را عمل مىكرد، مورد ناخرسندى رسول اكرم ـ صلّىاللّه عليه و آله ـ قرار مىگرفت. داستان استفاده از گردنبند و گوشواره و پردهاى كه به در خانه آويخته شده بود و عكس العمل منفى پيامبرـ صلىاللّه عليه و آله ـ با آن و اهداى آن وسايل به پدر براى انفاق در راه خدا،[65] نمونهاى از روشهاى تربيتى آن بزرگوار در مورد دخت گرامىاش مىباشد. امام خمينى ـ سلاماللّه عليه ـ در وصف موارد فوق مىفرمايد: يك آدم متعارف نمىتواند به شيوۀ زندگى اميرالمؤمنين تحمل سختيها را بكند تا جايى كه حتى اشكال مىگرفتند با اين شيوۀ زندگى چرا اينقدر قوى هستيد؟ در يك جايى مىفرمايند: اين درختهايى كه در بيابان پيدا مىشود هم چوبش محكمتر است، هم آتشش قويتر است براى اينكه آب كم خورده است. اينطور نيست كه هر كس زياد خورد، چرب خورد، شيرين خورد، اين يك آدم قوى بشود. بلكه شايد بسيارى از اين غذاها خصوصاً غذاهاى غير عادى براى انسان سستى و ضعف بياورد. بنابراين، تبعيت از اين اسوه؛ يعنى سادهزيستى و طرفدارى از مظلومين. امام خمينى ـ سلاماللّه عليه ـ مىفرمايد:
«زنان ايران، هم مجاهدات انسانى عظيم كردهاند و هم مجاهدات مالى... همين خانمهاى محجبه، همينها كه مظهر عفاف هستند، در نهضت پيشقدم بودند و در ايثار مال هم پيشقدم. ايثار كردند جواهرات و طلاهايى كه دارند، براى مستضعفين، عمده در اين امور، آن قصد پاك است. خداوند چند آيه براى چند قرص نان كه حضرت امير ـ سلاماللّه عليه ـ و عائلهاش صدقه دادند، چندين آيه ، چند آيه نازل فرمود. اين آيات براى قرص نان نيست، اين آيات براى اخلاص، براى آنكه براى خدا بود. ارزشاعمال به معنويات اعمال است. خواهرهاى ما كه در عصر نهضت شركت داشتند ارزش اعمال آنها بيشتر بود از ارزش اعمال مردها، آنها [با] پردههاى عفاف بيرون آمدند و با پردۀ عفاف با مردان همصدا شدند و پيروزى را تحصيل كردند و حالا هم با قصدخالص آنچه كه در ايام عمر تهيه كردند براى مستمندان دادند. اين ارزش دارد.[66]
4ـ يكى ديگر از ويژگيهاى آن حضرت تربيت فرزندان است:
«اين خانۀ كوچك فاطمه ـ سلاماللّه عليها ـ و اين افرادى كه در آن خانه تربيت شدند كه به حسب عدد، چهار پنج نفر بودند و به حسب واقع، تمام قدرت حق تعالى را تجلى دادند، خدمتهايى كردند كه ما را و شما را و همۀ بشر را به اعجاب در آوردهاست».[67]
خانواده ـ بخصوص مادر ـ در نظام تربيتى اسلام و امام خمينى ـ سلاماللّه عليه ـ جايگاه ويژهاى دارد. با مطالعه در روايات و احاديث معصومين ـ عليهم السلام ـ به اين نكته واقف مىشويم كه اسلام سهم خانواده در تربيت كودك را به اندازهاى مهممىداند كه حتّى توجه مسلمانان را به رعايت اصولى در قبل از تولد كودك، هنگام تولد و شير دادن و نحوۀ تغذيۀ مادر جلب مىكند،[68] و نحوۀ ارتباط با كودك را به مسلمانان آموزش مىدهد، آنان را به احترام به فرزندان و معاشرت با آداب و روشپسنديده،[69] رعايت عدالت دربارۀ آنان، ورزش و بازى با آنان،[70] دعوت مىنمايد.
«نفس كودك در ابتداى امر، چون صفحه كاغذ بىنقش و نگارى است كه هر نقشى را به سهولت و آسانى قبول كند؛ و چون قبول كرد، زوال آن به آسانى نشود؛... از اين جهت تربيت اطفال و ارتياض صبيان از مهماتى است كه عهدهدارى آن، بر ذمۀ پدر و مادر است، و اگر در اين مرحله، سهل انگارى و فتور و سستى شود، چه بسا كه طفلبيچاره را كار به رذايل بسيار كشد و منتهى به شقاوت و بدبختى ابدى او شود.
و بايد دانست كه تربيت يك طفل را نبايد فقط يكى محسوب داشت، و همين طور سوء تربيت و سهلانگارى در باره يك طفل را نبايد يكى حساب نمود. چه بسا كه به تربيت يك طفل، يك جمعيت كثير، بلكه يك ملّت و يك مملكت اصلاح شود، و بهفساد يك نفر، يك مملكت و ملت فاسد شود... .
حسن تربيت و صَلاح پدر و مادر از توفيقات قهريّه و سعادات غيراختياريّهاى است كه نصيب طفل گاهى مىشود؛ چنانچه فساد و سوء تربيت آنها نيز، از شقاوات و سوء اتفاقات قهريهاى است كه بىاختيار نصيب انسان شود؛ چنانچه مراحل سابقى بر اين مرحله نيز است كه ممكن است در آن مراحل، بذر سعادت انسان و شقاوت آنكشته گردد؛ چون اختيار زن صالحِ خوبِ خوش اخلاقِ سعيد، و اختيار غذاهاى مناسب حلال، در قبل از حمل و زمان حمل و ايام رضاع و امثال آن ...». [71]
پس فاطمه زهرا ـ سلاماللّهعليها ـ بهترين الگو در تربيت فرزند است، زيرا همۀ نكات مهمى كه در تربيت و سازندگى كودكان نقش دارد، در او به طور كامل وجود دارد. او از نظر وراثتى بهترين نسلها، در زمان باردارى و شيردهى مقيد به رعايتتمامى آداب و سنن اسلامى،[72] بهترين شيوۀ محبت به فرزندان،[73] رفتار هماهنگ و عادلانه و برابر با فرزندان،[74] بازى با كودكان به منظور تقويت شخصيت آنان و تحريك و تهييج مفاخر و ارزشهاى اكتسابى، [75] تشويق به يادگيرى علوم،[76] تشويق در انجام امور عبادى،[77] كنترل و مراقبت سازنده از آنان،[78] توجه و تأمين خواستهها و نيازهاى منطقى آنان[79] و احترام به آنان. [80]
تربيت شخصيتپرور فاطمه ـ عليهاالسلام ـ موجب شد تربيت شدگان اين مكتب در اصلاح مسير تاريخ بسيار مؤثر باشند، بعضى از خدمات بزرگ آنان در زنده نگهداشتن اسلام، چنين تعريف مىشود: خدمت بزرگ امام مجتبى ـ عليهالسلام ـ رسوايى دولت جابر و خدمت برادر ارجمندش حضرت سيدالشهداء ـ عليهالسلام ـ با عِدّه و عُدۀ كم، لكن با روح الهى و روح ايمان، غلبه بر همه ستمكاران عصر خود، و خدمت حضرت زينب ـ سلاماللّه عليها ـ شجاعت و ايستادگى در مقابل حكومتهاى جبار، است.
بنابراين، تبعيت از اين اسوۀ حسنه؛ يعنى مهم شمردن مسئوليت مهم مادرى وانجام هر چه بهتر اين رسالت؛ چنانكه امام خمينى ـ سلاماللّه عليه ـ مىفرمايند:
«خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم بالاتر است و از خدمت همه كس بالاتر است.»[81]
«مادر خوب، بچه خوب تربيت مىكند و خداى نخواسته اگر مادر منحرف باشد، بچه از همان دامن منحرف بيرون مىآيد ... حرف مادر، خُلق مادر، عمل مادر در بچهها اثر دارد.»[82]
ـ يكى ديگر از ويژگيهاى آن حضرت «مجاهده و مخاطبه» بوده است:
«حضرت مجاهده داشته است، حضرت به اندازۀ خودش كه در اين ظرف كوتاه مجاهده داشته است، مخاطبه داشته است با حكومتهاى وقت، محاكمه مىكرده است حكومتهاى وقت را.»[83]
دستور اسلام اين است كه نه ظلم بكنيد، نه زير بار ظلم برويد. انظلام؛ يعنى زير بار ظلم رفتن كه از ظلم كمتر نيست، انظلام و ظلم كردن هر دويش در اسلام ممنوع است، و تكليف ما اين است كه در مقابل ظلمها بايستيم،مكتبهاى توحيدى نيزنمىخواهند با مردم با خشونت رفتار كنند و هيچ وقت در صدد جنگ و جدال نيستند مگر اينكه احساس كنند توطئه هست، اگر احساس توطئه كردند، به حسب دستور قرآن و به حسب دستور اسلام با آنها با شدت رفتار مىكنند.
با اين مقدمه به ماجراى فدك كه بعد از رحلت پيامبر ـ صلىاللّه عليه و آله ـ اتفاق افتاد، مىپردازيم:
در نزديكى خيبر دهكدهاى آبادان بود كه «فدك» نام داشت، بعد از فتح خيبر ايندهكده بدون جنگ به تصرف مسلمانان در آمد. مردم دهكده نيمى از آن را به پيامبربخشيدند؛ ولى چون سربازان در فتح اين دهكده شركت نداشتند به حكم قرآن،[84] ازآن پيغمبر بود. رسول خدا ـ صلىاللّه عليه وآله ـ درآمد اين زمين را به مستمندان بنىهاشم مىداد و بعد آن را به دخترش بخشيد.[85] هنوز چند روزى از رحلت پيامبر اسلام ـ صلىاللّه عليه و آله ـ نگذشته بود و صحابه، احترام نهادن رسول خدا به دختر عزيزش را ـ كه نه از عاطفۀ پدرى، بلكه به دليل مقام و منزلت و مكان اين بزرگوار نزدخداى تعالى بود[86] ـ به ياد داشتند، كه ادعاى سنديت نداشتن مالكيت فدك براى فاطمه ـ عليهاالسلام ـ نزديك بود زمينۀ بدعت گذارى و يا نوآورى در انقلاب نوپاى اسلام را براى فرصت طلبان و دشمنان شكست خوردهاى كه در لاك خود خزيدهبودند، فراهم آورد.[87] سكوت در اين حادثه؛ يعنى زير بار ظلم رفتن و شاهد انحراف ارزشهاى اسلامى بودن، پس آن حضرت احساس تكليف كرد تا با موعظه و مبارزه از اشاعۀ اين سنتشكنيها جلوگيرى نمايد. آن حضرت به منظور دادخواهى به مسجدمدينه رفت و سخنرانى مهمى ايراد نمود، خطبۀ درخشان اين بانوى بزرگ، برهانى نيرومند و روشن بر آن فرهنگ دينى و تربيت مذهبى، كه آن حضرت به فراوانى از آن بهرهمند بود، به حساب مىآيد.
فصاحت، بلاغت، شيرينى بيان، روانى منطق، قدرت استدلال، متانت و استحكام دليل، منظم بودن كلام، ايراد انواع استعارات با كنايات، ثابت نمودن مقصد و هدف، متنوع و فراوان بودن موضوعات، از ويژگيهاى اين خطبه است كه قديمىترين سند آن كتاب بلاغات النساء، است كه ابوالفضل احمد بن ابىطاهر مروزى متولد 204 ومتوفاى 280 ه .ق. گردآورى كرده است و از اين سند در كتابهاى معتبر علماى شيعه و سنت و جماعت ضبط است. قسمتهايى از رئوس مطالب اين خطبه عبارتند از:
حمد و ثناى الهى، توحيد، نبوت، معرفى دوران جاهليت، حوادث و تلاشهاى ايّام رسالت پيامبر ـ صلىاللّه عليه و آله ـ معرفى قرآن، بيان علل و شرايع و فلسفه احكام اسلام، معرفى همسر، على ـ عليهالسلام ـ، دگرگون شدن اوضاع بعد از رحلت پيامبر ـ صلىاللّه عليه و آله ـ و كودتا عليه خاندان پيامبر، بيان سستى مسلمانان در برابراهل بيت رسول گرامى و اقامۀ دليل و برهان در مورد ابطال ادعاى عدم مالكيت ايشان در فدك. [88]
حضرت صدّيقه ـ عليهاالسلام ـ كه از پيشامدهاى ناگوار و دردانگيز جامعۀ اسلامى دچار بيمارى شده بود هر فرصتى را غنيمت مىشمرد و در دفاع از ارزشها تلاش مىنمود، سخنرانى او در جمع زنان عيادت كننده[89] و ماجراى بيت الاحزان [90]و بالاخره وصيّت او در مخفى بودن مزارش و تدفين شبانه و بدون حضور مردم، بيانگر مبارزۀ او با بدعتهاست، پس اگر او اسوۀ حسنه است، بايد به او اقتدا كنيد.[91] امام خمينى ـ سلاماللّه عليه ـ مىفرمايند:
«شما بايد در همه صحنهها و ميدانها آنقدرى كه اسلام اجازه داده وارد باشيد.»[92]
«زن بايد در مقدرات اساسى مملكت دخالت كند.»[93]
«خانمها حق دارند در سياست دخالت كنند، تكليفشان اين است».[94]
«ما مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خُرد و كلان در صحنههاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند.»[95]
در خاتمه بحثم را با اين سخن پايان مىدهم، آنها زندگى خودشان را براى طرفدارى مظلومان و احياى سنت الهى وقف كردند. ما بايد تبعيت كنيم و زندگى خود را براى آنها قرار بدهيم. كسى كه تاريخ اسلام را مىداند، مىداند كه اين خاندان مثليك انسان كامل بلكه بالاتر، يك انسان الهى، روحانى براى ملتها و مستضعفان قيام كردند در مقابل كسانى كه مىخواستند مستضعفان را از بين ببرند و سرمشق از اين خاندان بگيريم، بانوان ما از بانوانشان و مردان ما از مردانشان، بلكه همه از همۀ آنها.
«اميد آن است كه جامعۀ زنان، از غفلت و خواب مصنوعى كه از جانب چپاولگران بر آنان تحميل شده است، برخيزند و همگان دوش به دوش هم به داد بازيخوردگان برسند و زن را به مقام والاى خود هدايت كنند.»[96]
«والسلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته»
[1] - بقره / 31.
[2] - شرح دعاى سحر؛ چاپ پنجم، ص 40.
[3] - همان؛ ص 192.
[4] - صحيفه امام؛ ج 11، ص 216.
[5] - چهل حديث؛ چاپ مؤسسه، ص 272.
[6] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 81 ـ80.
[7] - صحيفهامام؛ ج 19، ص 376.
[8] - همان؛ ج 10، ص 302.
[9] - همان؛ ج 6، ص 344.
[10] - تفسير سورۀ حمد؛ چاپ مؤسسه، ص 238.
[11] - صحيفهامام ؛ ج 4، ص 188.
[12] - صحيفهامام؛ ج 4، ص 316.
[13] - مؤمنون / 12.
[14] - حجر / 29.
[15] - صحيفهامام؛ ج 8، ص 515.
[16] - همان؛ ج 8، ص411.
[17] - همان؛ ج 7، ص 337.
[18] - همان؛ ج 6، ص300.
[19] - همان؛ ص 301.
[20] - همان؛ ص 299.
[21] - تفسير سوره حمد؛ چاپ مؤسسه، ص 46.
[22] - صحيفهامام؛ ج 11، ص 380.
[23] - همان؛ ج 12، ص 423.
[24] - همان؛ ص 505.
[25] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 110.
[26] - اعراف / 179.
[27] - شرح دعاى سحر؛ ص 40.
[28] - همان؛ ج 11، ص 124.
[29] - همانجا.
[30] - صحيفه امام؛ ج 5، ص387.
[31] - همان؛ ج 6، ص 300.
[32] - همان؛ ج 7، ص 339.
[33] - همان؛ ص 341.
[34] - صحیفه امام؛ ص 420.
[35] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 403.
[36] - صحیفه امام ؛ ج 14، ص 316.
[37] - همان؛ ج 19، ص 184.
[38] - همان؛ ج 20، ص 6.
[39] - صحیفه امام؛ ج 7، ص 337.
[40] - همان؛ ج 19، ص 184.
[41] - توبه / 35.
[42] - چهل حديث؛ چاپ مؤسسه، ص 208.
[43] - احزاب / 33.
[44] - مجموعه مقالات الزهرا؛ ج 2، ص 38.
[45] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 278.
[46] - حليةالاولياء؛ ج 2، ص 40.
[47] - دخان / 4-1.
[48] - نورالثقلين، ج 4، ص 623؛ ج 14 به نقل از كافى.
[49] - مجموعه مقالات الزهراء، ج 2، ص 288-285.
[50] - بحارالانوار؛ ج 10، كمپانى، ص 16.
[51] - صحيفه امامر؛ ج 7، ص 341.
[52] - همان؛ ج 6، ص 358.
[53] - نهج البلاغه، ص 39، خطبه 1.
[54] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 298ـ297.
[55] - صحيفه امام؛ ج 17، ص 218-217.
[56] - همان؛ ج 17، ص373.
[57] - به نقل از كتاب «زهد النبي» تأليف جعفر احمد قمى.
[58] - صنعانى، عبدالرزاق؛ المصنف؛ بيروت 1403 ه . ق؛ ج 5، ص 485.
[59] - كافى؛ ج 5، ص 528.
[60] - بحارالانوار؛ ج 41، ص 273-274.
[61] - وقايع الايام خيابانى؛ ج صيام، ص 295.
[62] - آل عمران / 92.
[63] - صفورى شافعى؛ نزهةالمجالس؛ ج 2، ص 226.
[64] - به نقل از تفسير كشاف تأليف زمخشرى و تفسير برهان تأليف بحرانى.
[65] - مسند: احمد، ج 2، ص 21 و امالى: شيخ صدوق، ص 194، رقم 7.
[66] - صحیفه امام؛ ج 7، ص 341.
[67] - همان؛ ج 16، ص 87.
[68] - المستطرف؛ ج 2، ص 218.
[69] - بحارالانوار؛ ج 23، ص 114.
[70] - وسائل الشيعه، ج 5، ص 126.
[71] - شرح حديث جنود عقل و جهل؛ ص 155ـ154.
[72] - بحارالانوار؛ ج 43، ص 257.
[73] - همان؛ ص 28.
[74] - همان؛ ص 283.
[75] - همان؛ ص 286- 287.
[76] - همان؛ ص 338.
[77] - همان؛ ص 286.
[78] - همان؛ ص 316.
[79] - همان؛ ص 293.
[80] - مناقب؛ ج 3، ص 394.
[81] - صحیفه امام؛ ج 14، ص 197.
[82] - همان ، ج 7، ص 283.
[83] - همان؛ ج 20، ص 6.
[84] - حشر / 59.
[85] - درالمنثور؛ ج 4، ص 177.
[86] - به نقل از بحارالانوار؛ جلد دهم.
[87] - فتوح البلدان؛ ج 1، ص 36.
[88] - فاطمةالزهراء؛ ص 233.
[89] - به نقل از بحارالانوار؛ جلد دهم.
[90] - همانجا.
[91] - صحيفه امام؛ ج 20، ص 6.
[92] - همان؛ ج 18، ص 403.
[93] - همان؛ ج 6، ص 301.
[94] - همان؛ ج10، ص 15.
[95] - همان ؛ ج 21، ص 397.
[96] - همان ؛ ج 14، ص 317.
|
|||||||