|
|||||||
تبیین سیره حضرت زهرا (س) در کلام امام خمينى(ره)
دكتر طوبى كرمانى
چه نيازى بود
سزاست براى درك هرچه بيشتر و بهتر عظمت وجودى زهراى مرضيه ـ سلاماللّهعليها ـ و شناخت بزرگى روح و انديشۀ آن بانوى بزرگوار و اينكه در چه زمان و مكانىپا به عرصۀ وجود گذارد، نگاهى هرچند كوتاه و گذرا بيفكنيم بر پيشينۀ اجتماعى ـفرهنگى جامعۀ اسلامى خصوصاً شبه جزيرۀ عربستان؛ و تا آنجا كه در پرتو شعاعهاىروشنگر تاريخ قابل دسترسى است بررسى نماييم كه ايشان به عنوان يك مصلح بزرگ دينى، اجتماعى، فرهنگى چگونه در كنار پدر و همسر گرانقدرش گام در شاهراهانديشۀ بشريت نهاد؛ تا شايد با به يادآورى آنچه دوران جاهليتش مىخوانند و آنچهاز نجاتبخشى اسلامى مىسرايند بتوان به معيار و محكى ارزنده براى تشخيص پايگاه ارزشى زنان به عنوان بخشى از پيكرۀ عظيم انسانيت دست يافت؛ نقش حضرتفاطمهزهرا در پاسخگويى به نيازهاى مبرم و فورى جامعهاى درحال گذر از يك محيطسنتى، مردسالار و ماديگرا به يك فضاى دينى و تقواگرا.
حضرت امام در بخشى از سخنان خود در پيامى به مناسبت روز زن خطاب بهبانوان مىفرمايند:
« مع الاسف زن در دو مرحله مظلوم بوده است: يكى در جاهليت، در جاهليت،زن مظلوم بود و اسلام منت گذاشت بر انسان، زن را از آن مظلوميتى كه در جاهليتداشت بيرون كشيد. مرحلۀ جاهليت مرحلهاى بود كه زن را مثل حيوانات بلكه پايينتراز اومي شمردند، زن در جاهليت مظلوم بود. اسلام زن را از آن لجنزار جاهليت بيرون كشيد...»[1]
آنچه هميشه به عنوان يك لكۀ ننگ و نقطهاى سياه در صفحات پرحادثه تاريخبشريت باقى مانده و هيچگاه از ذهن و ضمير و حافظۀ انسانها پاك نخواهد شد، ستمهاو بيدادهايى است كه از جانب عدهاى انگشتشمار از زورمندان و زرمداران نسبت به گروه بيشمارى از طبقات ضعيف و رنجديده وارد مىشد. در اين ميان مظلومتر وبىپناهتر از همه زنان بودند كه چه در ميان ثروتمندان و چه در ميان فقرا و نيازمندان همواره مورد تعدى، ظلم و اجحاف واقع شده و از حقوق طبيعى و الهى خود به عنوانيك انسان در كنار ديگر انسانها محروم شدهاند. نمونۀ بارز اين محروميتها را درتواريخ عرب جاهلى مىخوانيم. آنجا كه به قدرى ارزش و منزلت زن سقوط مىكند كهبه عنوان كالايى جهت تجارت و سوداندوزى مورد بهرهبردارى سوء واقع مىشود و مردان طبق قانون مساعات [2] در دورۀ جاهليت حق كسب درآمد از طريق واگذارى به اصطلاح كنيزان تحت سرپرستى خود به مردان ديگر و دريافت مبلغى به عنوان دستمزد راداشتند؛ و پليدتر آنكه فرزندانى را كه از اين راه نصيب آن زنان مىشد به عنوان ملك وبهره و بندۀ خود مىفروختند يا به كارهاى مختلف مىگماردند.
تعبير حضرت امام در سقوط منزلت زنان در جاهليت تا مرز حيوانيت و پستتر ازآن، مبيّن اين واقعيت تلخ و گزنده است كه زن را چون حيوانى مىدانستند كه بهصورت انسان درآمده، فقط براى كسب لذت مردان؛ بهرهاى از او نيست جز ننگ وبىآبرويى و انتظارى از او نيست جز زادن مردان دلير براى قبيله. آنان زن را پستمىداشتند چنانكه حتى حق انتخاب همسر نيز برايش قايل نبودند و مرد مىتوانستدختر يا يكى از زنان خود را در مقابل دختر يا يكى از زنان مرد ديگرى با وى معاوضهكند بدون اينكه مهر و كابينى در ميان باشد؛[3] و اگر چنانچه همسر زنى مىمرد، زن به پسر بزرگ آن مرد به ارث مىرسيد. حق ازدواج و قيمومت آن زن پس از مرگ شوهر با آن مردبود مگر اينكه زن بتواند با پرداخت مبلغى كه مورد رضايت آنان بود، آزادى خود را بازخريدكند. [4] دراين ميان زنان و دختران هم از ارث محروم بودند، چرا كه ارث پدر به افرادى تعلق مىگرفت كه جاى او را در جنگها و درگيريهاى قبيلهاى پر كنند، چرا كه براى عرب،قبيله حكم همه چيز را داشت و عرب بدون قبيله مساوى هيچ بود و بايد از بينمىرفت؛ و آنچه براى يك قبيله در آن زمان مهم بود نيروى تازه نفس، قوى و زورمند وشجاع بود كه از جان و مال و كيان قبيله دفاع كند؛ و در اين ميان زن هيچ نبود جز مايۀشرمندگى، چرا كه اگر در اين زدوخوردها به دست دشمن مىافتاد لكۀ ننگ و داغسياهى بود بر دامن طايفهاش. بنابراين، براى پيشگيرى از وقوع چنين خفتى همان بهكه وى را زنده بهگور مىكردند تا دامن شرافت و حيثيت مردان قبيله از هرگونه شائبۀآلودگى مبرا باشد! چنانكه در قرآنمجيد هم به اين طرز تفكر زشت و نفرتانگيزاعراب جاهلى اشاره مىكند [5] ، و در سورۀ تكوير از زبان آن دخترك بيگناه مىپرسد: «واذا الموؤدةُ سُئلَت بِأى ذنبٍ قُتلتْ؟»
ظهور اسلام و نياز به الگوى عملى زن مسلمان
با ظهور اسلام و مطرح شدن باورها، اعتقادات و ايدههاى جديد كه به تبع اين، دين نودر جامعۀ عرب بروز كرد و با مطرح شدن رسولاكرم به عنوان الگو و اسوۀ حسنه براىعموم مسلمانان، نياز به روشن شدن موضع اين دين جديد در رابطه با موقعيت، حقوق ومقام زن بيش از پيش احساس مىشد. چه حتى با وجود آيات و دستورالعملهاى صريحاسلام در مورد دفاع از حقوق انسانى و منافع بشرى زن، وى همچنان از داشتن پايگاهى ثابت و پشتوانهاى عميق و ريشهدار در تفكرات و عملكردهاى اعراب مسلمان محرومبود. در اين ميان روشهاى برخورد و شيوههاى عملى ايجاد رابطۀ رسولاكرم ـ صلواتاللّه عليه ـ با زنان خود خصوصاً دختر بزرگوارشان مورد توجه قرار گرفت. ايشان كهكمبود و خلأ وجودى يك الگوى به تمام معنا اسلامى را در ميان زنان تازه مسلمانشده احساس مىكردند، با تمام توان، همت خود را معطوف تربيت انسانى و اسلامىدختران و زنان بيت خويش كرده و در اين راه دستپروردگانى بس شايسته تقديماسلام و جامعۀ مسلمين كردند و فاطمهزهرا ـ سلام اللّه عليها ـ دخت گرامى پيامبراكرم ـصلوات اللّه عليه ـ سيده و سرور تمام اين بانوان شايسته بود. چنانكه در روايتى ازابنعباس از قول رسول گرامي اسلام آمده است:
«دخترم فاطمه سالار زنان با ايمان امت من و رهبر آنان به سوى بهشت است؛بدرستىكه او بانوى بانوان جهان است. عرض شد يا رسولاللّه آيا بانوى بانوان در زمانخودش؟ پيامبر فرمود: سيدۀ زنان در زمان خودش مريم بنت عمران بود، ولى دخترمفاطمه بانوى بانوان جهان و سرور زنان عالم از اولين و آخرين است.» [6]
اين بيان شيوا و اين ستايش بىهمتا از زبان فردى كه خود سيدالمرسلين و سرورانبياى پيش از خود است و در چنان جامعهاى كه زن از داشتن كمترين حقوق
انسانىخود بىبهره است نسبت به دخترى نوجوان كه به خصايل والاى انسانى آراسته استبسيار قابل تأمل و درخور تحسين مىباشد. پيامبراكرم ـ صلوات اللّه عليه
ـ خلأ وجودچنين انديشه و احترامى را نسبت به زنان و حقوق آنها با تأسيس يك خانوادۀ كوچكاما بس گرامى، با پيوند زدن دو سرچشمه پاكى و عفت، على ـ عليه
السلام ـ و فاطمه ـ سلام اللّه
«يا على انى يقد اوصيت فاطمة ابنتى باشياء وامرتها ان تلقيها اليك فاتقدها فهىصادقة الصدوقة».[8]
در ستايش از جايگاه و پايگاه فاطمهزهرا ـ سلام اللّه عليها ـ در ميان ساير انسانهاهمين بس كه آيات تطهير، هل اتى و حديث عظيم ثقلين در شأن او و خاندان وفرزنداناو نازل و بيان شده است. چنانكه در روايت زير از پيامبراكرم ـ صلواتاللّه عليهـ
آمده است:
«هولاء وفاطمة وهى الزهرة عترتى واهل بيتى هم مع القرآن لا يفترقان حتى يرداعلىّ الحوض».[9]
اين چنين مقام و شأن رفيعى براى يك زن آن هم، زمانى كه هنوز در ذهن و ضميرجامعۀ نوپاى اسلامى، سنتهاى ديرپاى جاهلى زنده بود، بسيار تحسينبرانگيز وشايستۀ تقدير است؛ چنان كه در فرازهايى از سخنان حضرت امام به چنين مطلبىتصريح مىشود كه:
«اسلام زنها را نجات داده است از آن چيزهايى كه در جاهليت بود؛ آنقدرى كهاسلام به زن خدمت كرده ، خدا مىداند به مرد خدمت نكرده ، ... شمانمىدانيد كه در جاهليت زن چه بوده و در اسلام چه شده. اسلام به زن خدمتىكرده است كه در تاريخ همچو سابقهاى ندارد... .» [10]
زهرا سرچشمۀ پاك جويبار امامت
صديقۀ كبرى ـ سلام اللّه عليها ـ در تمام شئون انسانى و الهى خويش الگو و راهبر نهتنها زنان بلكه تمام انسانهاى آزادهاى هستند كه جز زلال حقيقت، كام تشنۀ آنها راسيراب نخواهد كرد. زهراى مرضيه ـ سلام اللّه عليها ـ در زهد، صبر، ايثار، شجاعت،
اخلاص و صداقت و هزاران خصلت انسانى ديگر نمونه، سرمشق و راهبرى بىنظيراست؛ چنانكه جز اين فضايل و فضايلى همشأن آن، لازمه امامت نيست. «زهرا خوديك امام است.... يك تيپ ايدهآل براى زن، يك اسوه، يك شاهد براى هر زنى كهمىخواهد شدن خويش را انتخاب كند» [11] به اين ترتيب عمل، فكر و حتى وجود زهرامعيار، ملاك و ميزانى بس دقيق و متقن براى تمام انسانهاى مؤمن است. عمل وى چهالهى، چه انسانى ميزان سنجش اعمال سايرين است و همه بايد به او اقتدا كنند. اوولية اللّه [12] است و معصومه، لذاست كه مبدأ تمام خيرات و بركات است و اين است كهحضرت امام مىفرمايند:
او «در حجرهاى كوچك و محقر انسانهايى تربيت كرد كه نورشان از بسيطخاك تا آن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى مىدرخشد ، صلوات وسلام خداوند تعالى بر اين حجرۀ محقرى كه جلوهگاه نور عظمت الهى و پرورشگاهزبدگان اولاد آدم است.»[13]
زهرا ـ سلاماللّه عليها ـ با داشتن چنان اوصاف و ويژگيهايى قطعاً تنها زنى است كهشايستگى و توان به دوش گرفتن چنان مسئوليت عظيمى را دارد. حضرت امام درفرازى از سخنان خود براى روز زن دربارۀ وظيفۀ خطير تربيت و اصلاح يك جامعه كهبه عهدۀ زن است مىفرمايند:
«زن مربى جامعه است، از دامن زن انسانها پيدا مىشوند. مرحلۀ اول مرد و زن صحيح از دامن زن است. مربى انسانها زن است. سعادت و شقاوت كشورها بسته بهوجود زن است، زن با تربيت صحيح خودش انسان درست مىكند و... مبدأ همهسعادتها از دامن زن بلند مىشود ... زن مبدأ همه خيرات است.» [14] و يا «زن يكتا موجودى است كه مىتواند از دامن خود افرادى به جامعه تحويل دهد كه از بركاتشانيك جامعه بلكه جامعهها به استقامت و ارزشهاى والاى انسانى كشيده شوند...» [15]
و فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ چنانكه در سراسر زندگى كوتاه و پرمخاطرۀ وى مىبينيمالگوى ايستادگى، صبر، مقاومت در برابر شدايد و سختيهاى زندگى بود. او دسترنجزحمات پيامبر گرامى اسلام و تربيت شدۀ دلير زنى چون خديجۀ كبرى ـ سلام اللّهعليها ـ بود كه توانست مردانى چون امام حسنمجتبى ـ عليه السلام ـ و سيدالشهداءـ عليه السلامـ و زنى مبارز، مجاهد و خستگىناپذير چون زينبكبرى ـ سلاماللّه عليها ـرا به جامعۀ اسلامى تحويل دهد و چنان نسلى بيافريند كه همواره كاخهاى افراشتۀستم از بيم نهيب رعدآساى كلامشان و عظمت نگاه نافذشان در لرزش و خوف باشند.
خصايص زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ از ديدگاه امام ـ رضوان اللّه تعالى عليه ـ
مطابق بينش قرآنى انسان داراى دو بعد متضاد فطرى است. بعد الهى ـ انسانى وتمايلات مثبت و كمالات ارزندۀ روحانى كه با تربيت نفس، مراقبه، مجاهده و محاسبهمىتوان بدان دست يافت كه مصداق آن آيۀ «انى جاعلٌ فى الارض خليفة». [16] است. به اين ترتيب اين شأن مخصوص انسان كامل و خليفة اللّه فى الارض مىباشد و بُعدديگر، بُعد حيوانى و گاهى پستتر از حيوانات است كه ناظر بر آيۀ شريفۀ: «اولئككالانعام بل هم اضل» [17] است. اين دو بُعد روحانى، در بر گيرندۀ تمام ابناى بشر است؛ چنانكه در پيمان جاودانى كه حق تعالى از انسانها گرفت خطاب به همۀ انسانها فرمود:!الست بربكم».[18] كه خطاب به فرزندان آدم است، نه مردان يا پسران آدم فقط؛ و آنجا كه صحبت از فضايل و مناقب يا شرارتها و زشتيهاى انسانهاست، چنانكه از خطابقرآنكريم برمىآيد، تقسيمبردار نيست و همگى انسانها جوابگو خواهند بود. «منعمل صالحاً من ذكر او انثى وهو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة». [19]
در اصول كافى، جلد 1 ذيل آيۀ شريفۀ «وللّه الاسماءُ الحسنى فادعوه بها»[20] امام جعفرالصادق ـ عليه السلام ـ مىفرمايند «نحن واللّه الاسماء الحسنى»[21] آنچه از اين حديث گرانقدر برمىآيد اين است كه انسان كامل مظهر اسماى حسناى حق تعالىاست و آيينهاى است شفاف و زلال براى برتافتن جمال حضرت احديت؛ و اينكه ائمۀمعصومين ـ سلاماللّه عليهم اجمعين ـ مصداق بارز انسان كامل و اسماى حسناى حضرتحقند و حضرت صديقۀ كبرى ـ سلام اللّه عليها ـ محور اين كانون است. چنانكهخشنودى او خشنودى رسول ـ صلوات اللّه عليه ـ و خشنودى رسول ـ صلوات اللّه عليه ـ
خشنودى خداوند است و اين مطلب در گفتار امام جلوهاى بس گيرا و درخشنده دارد.
«[فاطمه زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ] عنصر تابناكى كه زيربناى فضيلتهاى انسانى وارزشهاى والاى خليفةاللّه در جهان است.» [22]
كمالات انسانى
«تمام ابعادى كه براى زن متصور است و براى يك انسان متصور است در فاطمهزهرا ـ سلاماللّه عليها ـ جلوه كرده و بوده است. يك زن معمولى نبوده است، يك زنروحانى، يك زن ملكوتى، يك انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخۀ انسانيت، تمامحقيقت زن، تمام حقيقت انسان، او زن معمولى نيست او موجود ملكوتى است كه درعالم به صورت انسان ظاهر شده است، بلكه موجود الهى جبروتى در صورت يك زنظاهر شده است ... تمام هويتهاى كمالى كه در انسان متصور است و در زن تصور دارد،تمام در اين زن است». [23]
آرى! وجود زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ از بُعد انسانى نمايانگر وجود انسان كامل است.انسانى كه به تمام معنا اسلام از بشريت تقاضا دارد و آنچه بدان مىانديشد. در نموداركلام امام، زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ زيربناى فضيلتهاى انسانى، ما در تمام نيكيها وخوبيهاى بشرى است؛ او اساس زيبايى است. چنانكه او را از ساير زنان، بلكه از سايرانسانها متمايز كرده، به او جلوهاى مافوق انسانى و ملكوتى مىبخشد. در سراسرزندگى كوتاه ولى با عظمت و درسآموز اين بانوى فداكار اسلام به راحتى مىشود هزاران
خصلت ارزنده و زيباى انسانى را ديد كه چون دانههاى درخشان مرواريد بر صفحاتسياه تاريخ مىدرخشد. زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ سرچشمۀ حيا، عفت، قناعت،بخشش، بزرگوارى، صدق، صفا و تعهد فردى و اجتماعى است.
اباسعيد خدرى روايت مىكند كه روزى اميرالمؤمنين به حضرت زهرا فرمود: اىفاطمه هيچ چيز هست كه با آن چاشت كنيم؟ حضرت زهرا فرمود: به خداى كه اكرامنمود پدر مرا به نبوت، و تو را به وصيت، امروز نزد من چيزى نيست كه با آن چاشتتوان كرد و دو روز پيش از اين نيز؛ مگر اندك چيزى كه خود نمىخوردم و به اين دوپسر حسن و حسين ايثار مىنمودم. حضرت فرمود: اى فاطمه چرا اعلام نمىكنى بهمن كه براى شما طلب كرده، بياورم؟ حضرت زهرا گفت: «يا اباالحسن مرا از خداىخود شرم مىآيد كه تكليف كنى تو نفس خود را به چيزى كه بر آن قادر نباشى».[24]
حضرت فاطمهزهرا همانگونه كه خويش عمل مىنمود، عفت و پاكدامنى يك زنمسلمان را ارزندهترين و مهمترين زينت يك زن مىدانست. چنانكه در جواب سؤالىكه حضرت رسولاكرم از صحابه كرد كه بهترين چيز براى يك زن چيست؟ و ايشانپاسخ را نمىدانستند، فرمودند: «خيرٌ للنساء ان لا يرين الرجال ولا يراهن الرجال» ودر جواب ايشان پيامبراكرم فرمودند: انّ فاطمه بضعة منى. [25]
صديقۀ كبرى سرمشق قناعت، صبر و بلندنظرى بود. چنانكه بارها صحابه ازشدت كار ايشان در منزل و نبودن فردى براى كمك رساندن به حضرت، اندوهگين شده،خود به كمك آن حضرت مىشتافتند؛ و هيچگاه صحبتى حاكى از ناراحتى و خستگى از
ايشان نمىشنيدند. دستان تاولزده و پاهاى خسته و بدن دردناك ايشان تمام سختيهارا با ذكر تسبيحات خاص آن حضرت از ياد مىبرد؛ و در محضر حق تعالى جز با شورو شوق عبادت و بندگى حاضر نمىشد.
حضرت با وجود تمام كمبودهاى مادى و رفاهى در زندگى، هرگز خصلتبخشندگى و گشادهدستى را ـ كه از خصلتهاى اولياى خداوند است ـ ترك نكردند.چنانكه در شب مبارك عروسى خويش تنها دارايى و نشان از آغاز زندگى جديد، يعنىپيراهن نوى خود را به فقير بخشيدند و به همان لباس كهنه بسنده كردند.[26] بعدها سهروزى را كه به علت نذر سلامتى فرزندان بيمار خود روزه گرفته بودند، بدون غذا افطاركردند و هر سه شب غذاى خود و خانواده را به يتيم، فقير و اسير دادند[27] و چنان اين از خودگذشتگى و بذل و احسان، نمونه و يگانه بود كه سورۀ مباركۀ هل اتى در شأنزهراى مرضيه و خانوادۀ گرانقدرش نازل شد.
در صدق و راستگويى چنان زبانزد عموم بود كه در روايتى كه حاكم در«المستدرك» و ابونعيم در «حليةالاوليا» و ديگران به سند خود از عايشه همسر رسولخدا نقل كردهاند، آمده است: «ما رايتُ اصدق من فاطمه غير ابيها»[28] چنانكه القاب: صادقه، صديقه والصدّوقة در باب همين خصلت زيبا و انسانى به ايشان داده شدهاست.
اما آنچه زهراى بزرگوار را از ساير زنان همعصر و دورۀ خود و ساير زنانى كه خود را به گونهاى منتسب به او كرده ولى از تعهد اجتماعى وى بيخبرند متمايز مىكند، اهميت
داشتن مسائل اجتماعى و امور عامۀ مسلمين نزد او بود. چنانكه گاه زهرا را همدوشپدر و همسر بزرگوارش در صحنههاى مختلف اجتماعى مىبينيم بىآنكه كوچكترينگردى از آلودگى بر دامن سپيد عفت و تقواى او بنشيند. چنانكه آوردهاند در غزوۀاحد چهارده زن ازجمله فاطمه ـ عليهاالسلام ـ حضور داشتند كه آب و غذا بر پشتخود حمل مىكردند و مجروحين تشنه را آب داده به مداواى آنان مىپرداختند؛ [29] و در روايتى آمده است كه در جنگ احد چون چشم فاطمه ـ سلاماللّه عليهاـ بر پدر افتادبشتافت و زخم او را شستشو داد و على ـ عليه السلام ـ نيز در سپر خود آب مىآورد.فاطمه ـ سلاماللّه عليها ـ حصيرى را بسوزاند و از خاكستر آن بر زخم پدر ريخت تاخون باز ايستاد. [30]
معنويات و جلوههاى ملكوتى
حضرت امام در مورد بعد روحانى حضرت زهرا ـ سلاماللّه عليها ـ مىفرمايد:
«از براى زن ابعاد مختلفه است، چنانچه براى مرد و براى انسان. اين ورق صورتطبيعى نازلترين مرتبۀ انسان است و نازلترين مرتبۀ زن است و نازلترين مرتبۀ مرداست؛ لكن از همين مرتبۀ نازل حركت به سوى كمال است. انسان موجود متحركاست از مرتبه طبيعت تا مرتبه غيب تا فنا در الوهيت. براى صديقۀ طاهره اين مسائل، اين معانى حاصل است. از مرتبۀ طبيعت شروع كرده است؛ حركت كرده است، حركت معنوى،با قدرت الهى، با دست غيبى، با تربيت رسولاللّه (صلي الله عليه و آله و سلم) مراحل را طى كرده است تا رسيدهاست به مرتبهاى كه دست همه از او كوتاه است». [31]
آنچه در اين فراز از سخنان پرمعنا و دلنشين حضرت امام قابل تأمل است، نظرگاهخاص ايشان در مورد تساوى استعدادهاى زن و مرد در دستيابى به صفات فاضله ومقامات بلند معنوى است. براساس چنين ديدگاهى تقسيمبندى انسانها به دو دستۀزن و مرد، مذكر و مؤنث نمايندۀ نازلترين و پستترين نوع نگاه به جامعۀ بشرى استو در مقابل با يك نگاه ارزشى و اصولگرا انسانها همه فرزندان آدمند و بالقوه داراىشأن خليفة اللّهى و آنچه در اين ميان آنها را از هم متمايز مىكند ميزان تلاش، كوششو مجاهدتى است كه هريك از آنها در راه بارور كردن استعدادهاى فطرى و بالقوه ورسيدن به كمال مطلوب صرف مىكنند و در اين بين، تقسيمبندى انسانها به زن و مردبراساس ساختمان جسمانى آنها معقول به نظر نمىرسد؛ زيرا آنچه در رهگذر سير وسلوك عرفانى، فلسفى و علمى نصيب انسانها مىشود بهرۀ روح است نه بهرۀ جسم.چنانچه هيچكدام از اوصاف سعادت، شقاوت، فضيلت، رذيلت، حق، باطل و... برموصوف بدن حمل نمىشود؛ بلكه محمل اين صفات روح و جان انسانهاست.
لذاست كه حضرت امام زن را نيز در بُعد انسانيت و مراتب معنوى مىداند كهمىتواند از همان مرتبۀ نازل وجودى خود به سوى مقصد كمال حركت كند. در اينميان انسان كه به منتها درجۀ انسانيت خويش صعود كرده و انسان كامل لقب گرفته بالفعل واجد شأن خليفة اللهى است؛ و چون خلافت خداوند از نوع غيبت و گماردن فردىبه جانشينى دورۀ غيبت نيست، بلكه به مقام خلافت او رسيدن به معنى چون او شاهد و
حاضر بودن در همه وقت و همه جاست؛ بنابراين «انسان كامل آيت كبراى حقاست» [32] و مظهر اسماى الهى و اينجاست كه حضرت امير ـ عليه السلام ـ مىفرمايند:«وما للّه اية اكبرمنى»؛[33] و چون ائمهاطهار ـ عليه السلام ـ «كلهم من نور واحد» پسهمگى مصداق آن كلام مولا على ـ عليه السلام ـ قرار مىگيرند؛ [34] و در اين ميان زهراى مرضيه نيز قطعاً داراى چنين مقامى است. اينجاست كه حضرت امام با لحنىبس شيوا و گويا مىفرمايند: «براى صديقۀ طاهره اين معانى حاصل است» از جملهفضايل و مكارمى كه حضرت صديقۀ كبرى (س) طى سير و سلوك توحيدى ـ عرفانىخويش بدان دست يافت، طهارت ابدى وجود مبارك و ملكوتى ايشان از هر آلودگى وآلايش بود. چنانچه جناب طبرسى ـ عليه الرحمه ـ مىفرمايند:
استدلال بر عصمت حضرت زهرا آيۀ تطهير است؛ زيرا كه عموم ملت اسلام اتفاقكردهاند بر اينكه مقصود از اهل بيت در آيۀ شريفۀ خاندان پيغمبر ـ صلوات اللّه عليه ـهستند؛ و در روايت از طرق شيعه و سنى رسيده است كه اين آيه مخصوص على ـ عليهالسلام ـ، فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ، حسن و حسين ـ عليهما السلام ـ مىباشد؛ و اينكهحضرت رسول آنها را در زير عباى خبيرى جمع فرموده و سپس فرمود: «خداوندا اينچند نفر كه اكنون در زير عبا اجتماع كردهاند خاندان من هستند؛ اينك كثافت و پليدىرا از اينان رفع كن و آنها را پاك و پاكيزه قرار ده».[35]
به اين ترتيب به نقل از علامۀ امينى «اگر جز آيۀ تطهير منقبت ديگرى در شأنزهراى اطهر نبوده همين آيه، برهانى است كافى؛ و نشانگر اينكه حضرت صديقه،معصومه است و عصمت از شئون و مناصب ولايت است و ما، غير ولى كه معصومباشد سراغ نداريم. از ابتداى خلقت آدم تا آخر، هركسى كه معصوم است ولى است ياپيغمبر است يا امام است، يا صديق است كه حضرت صديقه ـ سلاماللّه عليها ـ نيز يكىاز آنهاست». [36]
از ديگر فضايل و مناقب حضرت صديقۀ كبرى در باب عصمت ـ كه از علماى بزرگشيعه نقل شده ـ عبارت مشهور پيامبر بزرگ اسلام در مدح و منقبت ايشان است،چنانكه فرمودهاند: فاطمه پارۀ تن من است، مرا آزرده خواهد كرد كسى كه وى رابيازارد؛ و نيز فرمود: «كسى كه فاطمه را اذيت كند مرا اذيت كرده و هركه مرا اذيت كندخداوند را اذيت كرده»؛ و نيز فرمود: «خداوند هنگام خشم فاطمه خشمگين مىگرددو در هنگام خشنودى او خشنود است»؛ و اگر چنانچه فاطمه معصومه نباشد نبايداذيتكنندگان او در هر حال مانند اذيتكنندگان پيغمبر باشند. [37]
از فضايل مهم حضرت زهرا محدثه بودن و سخن گفتن ملائكه با ايشان است.چنانكه حضرت صادق ـ عليه السلام ـ مىفرمايند: «فاطمه بنت رسولاللّه ـ صلوات اللّهعليه ـ كانت محدثه ولم تكن بنية انما سميت فاطمه محدثةً لأنَّ الملائكه كانت تهبطمن السماء فتناديها كما تنادى مريم بنت عمران، يا فاطمه ان اللّه اصطفاك وطهرك واصفاك على نساء العالمين يا فاطمه اقنتى لربك واسجدى واركعى مع الراكعين». [38]
و در روايات است كه گاه فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ در محراب و مصلاى خويش بهنماز و عبادت مشغول بود و پشت سرش قدحى پر از غذاى گرم و مطبوع بود كه از آنبخار برمىخاست [39] و آن هديهاى الهى بود كه فاطمه چون مريم از آن بهره داشت. ازجمله مفاخر و مناقب عظيم فاطمه زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ نزول آيات سورۀ مباركۀ«هل اتى» به جهت بخشش كريمانۀ حضرت و خاندان ايشان بود كه يقيناً اين آيات درشأن ايشان و خانوادۀ گرامى شان نازل شد و هيچ گونه اشكالى بر آن وارد نكردهاند. [40]
زيباترين و شيواترين تعبيرات دربارۀ نجات بخشى اهل بيت طاهره از آنِ رسولخداست كه در اين ميان، حضرت فاطمه زهرا از جايگاه و اهميت ويژهاى در كلام پدربرخوردار است. در حديثى آمده است:
«علىّ [منى] و ابناى منه والطيبون منى وانا منهم وهم الطيبون بعدامهم وهم سفينةمن ركبها نجى ومن تخلّف عنها هوى، الناجى فى الجنة والهادى فى لظى». [41]
و در حديث صالح بن سهل همدانى آمده است كه مىگويد از امام صادق(ع) در
«المشكاة» فاطمه عليها سلام «فيها، مصباح» الحسن، «المصباح» الحسين «فىزجاجة» كانها كوكب درى «كأنّ فاطمه كوكب درىٌ بين نساء اهل الدنيا ونساء اهلالجنة».[42]
وجود چنين فضايل و مناقبى در وجود مبارك حضرت زهراست كه در جوابپيامبراكرم ـ صلوات اللّه عليه ـ كه از على عليهالسلام پرسيد: همسرت را چگونه يافتى؟عرض كرد «نعم العون على طاعة اللّه» [43] و اينگونه است كه حضرت امام دربارۀ وجودمقدس فاطمه زهرا ـ سلاماللّه عليها ـ مىفرمايند:
«معنويات، جلوههاى ملكوتى، جلوههاى الهى، جلوههاى جبروتى، جلوههاىملكى و ناسوتى همه در اين موجود مجتمع است؛ انسانى است به تمام معنا انسان،زنى به تمام معنا زن».[44]
مجاهده، مخاطبه، محاكمه با حكومتهاى وقت
امام خمينى در بخشى از سخنان خود با اشاره به بُعد سياسى ـ اجتماعى حضرتزهرا مىفرمايند:
«حضرت مجاهده داشته است، حضرت به اندازۀ خودش كه در اين ظرف كوتاهمجاهده داشته است مخاطبه داشته است با حكومتهاى وقت، محاكمه مىكرده است
حكومتهاى وقت را...!» [45]
اين سخنان حضرت امام در مدح شخصيت فكرى ـ سياسى زهراى مرضيه نشانگراعتقاد راسخ ايشان به بعد تعهدپذيرى زنان مسلمان در برابر جامعه اسلامى است.جامعهاى كه هر لحظه به واسطۀ نفوذ عناصر قدرتطلب و مصلحتانديش تهديدمىشود و تنها راه مقابله با چنين وقايعى، هوشيارى و احساس مسئوليت يكايك افرادجامعۀ اسلامى است؛ در اين ميان صديقۀ كبرى با دفاع و مجاهده در راه حفظ وحراست از مقام عظماى ولايت كه خود را به عنوان يك مأموم موظف بدان مىديد، نهتنها براى زنان كه براى تمام انسانهاى آزاده و حقجو الگو و نمونه است. زهرا ـسلاماللّه عليها ـ با فهم عميق و درك كاملاً درست از موقعيت جامعۀ اسلامى و شأنخويش به عنوان دخت رسولاكرم ـ صلوات اللّه عليه ـ و وارث علم، تقوا و فضايل او وبا پيشقدم شدن در راه دفاع از حريم امامت و حقوق حقۀ خود و خانوادۀ بزرگوارش بهپا خاست و با حركتى كاملاً سنجيده و بجا مسير انحرافى را كه بلافاصله بعد از وفاترسولاكرم ـ صلوات اللّه عليه ـ در جامعۀ اسلامى نوپاى مدينه رخنه كرده بود با بانگىرسا به مسلمانان يادآورى كرد؛ هرچند كه در آن موقع مورد التفات بزرگان انصار و مهاجرواقع نشد، اما پيام هشداردهندۀ كلام او در مسجد مدينه همچنان در گوش تاريخ طنيناندازاست. آرى! «زهرا رأيى صحيح، تفكرى آزاد و عقيدهاى قاطع داشت و اگر به چيزى معتقدشده و صحت آن را دريافته بود، هرگز آن را پنهان نمىكرد و بىپرده و بىهيچ واهمهاىابراز و اعلام مىنمود!»؛ [46] و زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ كلام پيامبر را همچنان در جان و قلب خود به وديعت داشت كه «من كنت مولاه فهذا على مولاه» و اينگونه بود كه با مشاهدۀ خطانحراف از معتقدات راستين اسلام كه با مرگ غمبار پيامبر آغاز شد، تاب تحملنياورد و فرياد زد:
«چون خداى تعالى همسايگى پيامبران را براى رسول خويش گزيد دورويىآشكار شد و كالاى دين بىخريدار... شيطان از كمينگاه خود سر بر آورد و شما را بهخود دعوت كرد و ديد چه زود سخنش را شنيديد و سبك در پى او دويديد و در دامفريبش خزيديد و... هنوز دو روزى از مرگ پيغمبرتان نگذشته و سوز سينۀ ما خاموشنگشته، آنچه نبايست كرديد و آنچه ازآنتان نبود برديد و بدعتى بزرگ پديد آورديد.به گمان خود خواستيد فتنه برنخيزد و خونى نريزد؛ اما در آتش فتنه فتاديد و آنچهكِشتيد به باد داديد كه دوزخ جاى كافران است... شما كجا و فتنه خواباندن كجا؟دروغ مىگوييد و راهى جز راه حق مىپوييد؛ وگرنه اين كتاب خداست ميان شما!» [47]
حضرت زهرا در راه باز پس گرفتن حق مسلم خلافت ولى اللّه فى الارض، علىعليهالسلام ـ از هيچ كوششى دريغ نكرد و حتى حضرت على ايشان را به اصرار برمركبى مىنشاند و شبانه به در خانۀ انصار مىبرد و فاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ با بهيادآورى گفتار و كردار رسول خدا ـ صلوات اللّه عليه ـ دربارۀ على ـ عليه السلام ـايشان را به شأن و قدر والاى وى براى خلافت مسلمين متذكر مىشد. ولى چه سود كهدر جواب مىشنيد: «اى دختر رسول خدا ما با ابوبكر بيعت كردهايم و اگر شوهر وپسرعموى تو زودتر از آن نزد ما آمده بود با ديگرى بيعت نمىكرديم». [48]
چند روزى از وفات رسول خدا ـ صلوات اللّه عليه ـ و واقعۀ سقيفه نگذشته بود كهحادثۀ ديگرى پيش آمد و زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ را براى گرفتن حق خود و اهل بيتپيامبر راسختر كرد و آن مسألۀ فدك بود. خليفۀ مسلمانان با استناد به حديثى ازرسولاكرم، فدك را كه پيامبر در زمان حيات به فاطمهزهرا بخشيده بود، جزو اموالعمومى مسلمين حساب كرد و كارگزاران حضرت زهرا را از آن مزرعه بيرون كرد. ايناتفاق سرآغاز محاجمهاى تند، سركوبگر و روشنگر از جانب زهرا ـ سلاماللّه عليها ـ باابوبكر، خليفۀ وقت در مسجد مدينه و آشكار شدن بغض فرو خوردۀ اهلبيت پيامبر ـصلوات اللّه عليه ـ به غاصبان حقوق ايشان بود. اين است كه حضرت زهرا با علم بهاينكه پس از رسولخدا تنها وارث بحق ايشان خود اوست و با اتكا به شأن و منزلتپدر به عنوان نبى، فرزندان به عنوان دو ريحانۀ رسولاللّه و سرور جوانان اهل بهشت وشوهر به عنوان امام مسلمين، به دادخواهى از جماعت مسلمانان بپاخاست. آنچه درگفتار حضرت زهرا بيش از پيش آشكار است نه طلب ارث و ميراث مادى پدر كه ادامۀرسالت او براى ارشاد و تنذير مردم است چنانكه در انتهاى خطبه مىفرمايد:
«من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم، اما مىدانم خواريد و در چنگال زبونىگرفتار. چه كنم كه دلم خون است و باز داشتن زبان شكايت از طاقت برون! و نيزمىگويم براى اتمام حجت بر شما مردم دون! بگيريد! اين لقمه گلوگير به شما ارزانى؛و ننگ حقشكنى و حقيقتپوشى بر شما جاودانى باد! اما شما را آسوده نگذارد تا بهآتش افروخته خدا بيازارد... من پايان كار را نگرانم و چون پدرم، شما را از عذاب خدامىترسانم. به انتظار بنشينيد تا ميوه درختى را كه كشتيد بچينيد و كيفر كارى را كه كرديدببينيد». [49]
به هرحال نتيجۀ عملكرد زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ هرچه بود يك حقيقت مسلم وانكارناپذير همواره پيش روى تاريخ اسلام وجود دارد و آن اينكه زهراى مرضيهآغازگر جنبشى عظيم و رهايىبخش در حمايت از مظلومان و ستمديدگان تاريخ بود وبا نشان دادن رگههاى مخفى و ناپيداى انحراف در جامعۀ نوپاى اسلامى راه را براىمبارزات گستردهتر همسر و فرزندان مجاهد خويش هموار كرد. «چه اگر باطل رانمىتوان ساقط كرد، مىتوان رسوا ساخت؛ اگر حق را نمىتوان استقرار بخشيد،مىتوان اثبات كرد؛ طرح نمود؛ به زمان شناساند؛ زنده نگه داشت». [50] درس بزرگى كهسيد و سالار شهيدان حسين بن على ـ عليه السلام ـ به خوبى از مادر آموخت.
بزرگترين شرافت
از ملكوتىترين و منحصر به فردترين ويژگيهاى حضرت صديقۀ طاهره نزولفرشتگان از جانب حق تعالى و سخن گفتن ايشان با حضرت بود. چنانكه در بيشترروايات در اين مورد به محدثه بودن ايشان تصريح شده است. در اين مورد رواياتمختلفى است، ازجمله: همصحبتى جبرئيل امين با آن بانوى بزرگوار. روايات مروىدر اين موضوع، تصريح مىكنند كه پس از فوت رسولاكرم ـ صلوات اللّه عليه ـفرشتگان براى عرض تسليت و آرام شدن دل فاطمه زهرا ـ سلام اللّه عليها ـ به حضور ايشانمشرف شده با آن حضرت به گفتگو مىپرداختند. در اين مورد حضرت امام جعفرصادقمىفرمايند:
«فاطمه بعد از رحلت رسولاكرم بيش از 75 روز زنده نماند و غم جانسوز داغ پدر،قلب او را لبريز كرده بود. به اين جهت جبرئيل پىدرپى به حضورش مىآمد و او را درعزاى پدر «تسليت باد» مىگفت و تسلىبخش خاطر غمين زهرا بود. گاه از مقام ومنزلت پدر بزرگوارش سخن مىگفت و گاه از حوادثى كه پس از رحلت او بر ذريهاشوارد مىگرديد خبر مىداد. اميرالمؤمنين ـ سلاماللّه عليه ـ نيز آنچه جبرئيل املامىكرد همه را به رشتۀ تحرير در مىآورد و مجموعۀ اين سخنان است كه به مصحففاطمه ـ سلام اللّه عليها ـ موسوم گرديده است».[51]
با وجود تمام فضايل و مناقبى كه در تفسير گفتار عالمانۀ حضرت امام دربارۀشخصيت و شأن زهراى مرضيه در بخشهاى پيشين گفته شد، بايد اذعان كرد كه درنگاه حضرت امام، صديقۀ طاهره ـ سلام اللّه عليها ـ داراى شرافت و فضيلتى بالاتر ازهمۀ آنچه ذكر شده است، مىباشد و آن نزول حضرت روح الامين بر قلب مباركشان وسخن گفتن با ايشان است و حضرت امام در فرازى از سخنان ارزشمند خود به اينمطلب اشاره دارند كه:
«... مسألۀ آمدن جبرئيل براى كسى، يك مسألۀ ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيلبراى هركسى مىآيد و امكان دارد بيايد. اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسى كهجبرئيل مىخواهد بيايد، و مقام جبرئيل كه روح اعظم است. چه ما قائل بشويم به اينكه قضيۀ تنزيل، تنزيل جبرئيل، به واسطۀ روح اعظم خود اين ولى است؛ يا پيغمبر است . او تنزيل مىدهد او [جبرئيل] را... تا مرتبه پايين. يا بگوييم كه خير حق تعالى او رامأمور مىكند كه برو و اين مسائل را بگو...، تا تناسب مابين روح اين كسى كه جبرئيلمىآيد پيش او و بين جبرئيل كه روح اعظم است نباشد، امكان ندارد اين معنا و اينتناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبياى درجه اول بوده است مثل رسول خداو موسى و... بين همه كس نبوده است. بعد از اين هم بين كسى ديگر نشدهاست؛ حتى دربارۀ ائمه هم من نديدهام كه وارد شده باشد اينطور كه جبرئيل بر آنهانازل شده باشد... در هر صورت، من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلى كه براىحضرت زهرا ذكر كردهاند ـ با اينكه آنها هم فضايل بزرگى است ـ اين فضيلت را منبالاتر از همه مىدانم... و اين از فضايلى است كه از مختصات حضرت صديقهسلاماللّه عليهاست». [52]
در اين زمينه گفتار مرحوم علامه امينى قابل توجه است كه مىفرمايند:
«احراز اين مقام جز براى آن كس كه ولى است، امكانپذير نيست و چون فاطمهولية اللّه است در سايۀ مقام ولايتش فرشتگان با او سخن مىگويند.... رسول خدا دراينباره مىفرمايند: اولياى بعد از من، اميرالمؤمنين، فاطمه، حسنين و اولادمعصومين آنانند؛ و وارد بودن اين مرتبۀ والاى محدث بودن در امت رسولخدا ـصلوات اللّه عليه ـ جز براى اين سيزده معصوم براى هيچيك از افراد امت معقولنيست».[53]
زنان بزرگ اسلام از ديدگاه امام
حضرت امام خمينى با ديدگاه ويژۀ خويش، همواره از زنان مسلمان به عنوانعناصر پيش برنده نهضتها و حركتهاى آزادىخواهانۀ اسلامى ياد كرده و از نقشاساسى اين قشر فعال و پوياى جامعۀ اسلامى در جهتدهى و به حركت واداشتن سايراقشار جامعه به دفاع برخاستهاند. حضرت زينب كبرى ـ سلام اللّه عليها ـ دختگرانقدر زهراى اطهر ـ سلام اللّه عليها ـ ازجمله زنان بزرگ و مجاهدى است كه از ديدگاهامام سهمى بس ارزنده و مهم در پيشبرد اهداف قيام عاشورا و در نگاهى كلان، اهدافاسلام داشته است. عظمت زينب كبرى در نگاه امام آنجا به خوبى رخ مىنمايد كه اينبار حضرت امام در فرازى از سخنان خود عظمت شخصيت حضرت زهرا را با پروردنچنين دخترى به نمايش مىگذارد و مىفرمايد:
«زنى ...كه دخترش در مقابل حكومتهاى جبّار ايستاد و آن خطبه را خواند و آنحرفها را زد، كه همه مىدانيد، زنى كه در مقابل يك جبّارى ايستاد كهاگر مردها نفس مىكشيدند همه را مىكشتند، و نترسيد و ايستاد و محكوم كردحكومت را، يزيد را محكوم كرد. به يزيد فرمود: تو قابل آدم نيستى، تو انساننيستى. زن، يك همچو مقامى بايد داشته باشد!»[54]
در ديدگاه خاص حضرت امام تعهدپذيرى اجتماعى و مسئوليت سياسى ـاجتماعى نه فقط مختص مردان، بلكه وظيفۀ مردان و زنان توأمان است و زنان نه فقط در خانهكه مركز تعليم و تعلم است بلكه در اجتماع نيز بايد حضور فعال داشته باشند و به قول آنحضرت:
«اگر شما [زنها] پذيرفتيد كه روز بيستم جمادىالثانيه كه روز تولد حضرتزهراست. ... روز زن باشد ... به عهدۀ شما مسائل بزرگى خواهد آمدازقبيل مجاهده كهحضرت مجاهده داشته است... مخاطبه داشته است با حكومتهاى وقت، محاكمهمىكرده است حكومتهاى وقت را، شما بايد اقتدا به او بكنيد... زهد و تقوا و همهچيزهايى كه داشته است و عفافى كه او داشته است ... آنها را تبعيت كنيد». [55]
شايسته است در پايان سخن، از نقش و جايگاه زنان مسلمان ايران در تفكر وانديشۀ امام راحل يادى بكنيم آنجا كه متواضعانه فرمودند:
«ما نهضت خودمان را مديون زنها مىدانيم، مردها به تبع زنها در خيابانهامىريختند، تشويق مىكردند زنها مردان را، خودشان در صفهاى جلو بودند. زن،يك همچو موجودى است كه مىتواند ، يك قدرت شيطانى رابكشند».[56]
فهرست منابع و مآخذ:
1 ـ ابوعلم، توفيق؛ فاطمه زهرا(س)؛ علىاكبر صادقى، اميركبير، تهران، 1358.
2 ـ اربلى، ابى الحسن على بن عيسى؛ المناقب، على بن حسين زواريى؛ تصحيح آقاسيدابراهيم ميانجى، نشر ادب الحوزه و كتابفروشى اسلاميه، بىتا، بىجا.
3 ـ امينزاده، محمدرضا؛ جايگاه اخص و ممتاز زن؛ مركز چاپ و نشر سازمانتبليغات اسلامى، تهران، 1372.
4 ـ امينى؛ فاطمه زهرا سلام اللّه عليها؛ به كوشش حبيب چايچيان، اميركبير، تهران،1363.
5 ـ جعفرى، سيدحسين محمد؛ تشيع در مسير تاريخ؛ دكتر سيدمحمدتقى آيتاللّهى،دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران 1374.
6 ـ جوادى آملى؛ زن در آيينۀ جمال و جلال؛ مركز نشر فرهنگى رجا، تهران، 1374.
7 ـ خمينى، روحاللّه؛ در جستجوى راه از كلام امام؛ زن، اميركبير، تهران، 1363.
8 ـ خمينى، روحاللّه؛ صحيفۀ امام ؛ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمين (س)
9 ـ رسولى محلاتى، سيدهاشم؛ زندگانى حضرت فاطمه(س) و دختر آن حضرت؛دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، تهران 1376.
10 ـ زرياب خويى، عباس؛ سيرۀ رسول اللّه از آغاز تا هجرت؛ جلد اول، سروش،تهران، 1376.
11 ـ سعادت پرور، على؛ جلوه نور، پرتوى از فضايل معنوى فاطمهزهرا(س)؛ دفترنشر معارف اسلامى، قم، 1371.
12 ـ شريعتى، على؛ زن: مجموعه آثار؛ چاپخش، تهران، 1375.
13 ـ شهيدى، سيدجعفر؛ زندگانى فاطمهزهرا(س)؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران،1376.
14 ـ صداقت، سيدعلىاكبر؛ زن در اسلام، و پيامها، مصاحبهها و گفتههاى امامخمينى دربارۀ زن؛ نشر روح، قم، 1360.
15 ـ قزوينى، سيدمحمدكاظم؛ فاطمه الزهرا من المهد الى اللحد؛ دارالصادق، بيروت،1397ه ق.
16 ـ كلينى، ابوجعفر محمدبن يعقوب؛ اصول كافى؛ حاج سيدجواد مصطفوى،علميه، تهران، بىتا.
17 ـ گرجى، منيره؛ نگرش قرآن بر حضور زن در تاريخ انبيا؛ مركز مطالعات وتحقيقات مسائل زنان، تهران 1373.
18 ـ مطهرى، مرتضى؛ تعليم و تربيت در اسلام؛ صدرا، تهران، 1368.
19 ـ محمدنژاد، ميرعلى؛ پرتوى از فضايل حضرت فاطمهزهرا(س) در كلاممعصومين(ع)؛ سنا، تهران، 1377.
20 ـ محمدى رىشهرى، محمد؛ فلسفه امامت و رهبرى؛ دفتر تبليغات اسلامى،تهران، 1368.
21 ـ مجلسى؛ بحارالانوار؛ مؤسسه الوفا، بيروت، 1983م.
[4] . نساء / 19: يا ايها الذين امنوا لا يحلّ لكم ان ترثوا النساء كرهاً ولا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما اتيتموهن؛ اى كسانىكه ايمان آوردهايد جايز نيست كه شما زنان را بىاجازۀ ايشان به ارث ببريد تا از اين راه بعضى از آنچه را كه به ايشان داده بوديد از دستشان بگيريد.
[5] . نحل / 58 و 59: واذا بشّر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودّا وهو كظيم يتوارى من القوم من سوءِ ما بشر به ايمسكه على هونٍ ام يدسّه فى التراب الاساء ما يحكمون: چون به يكى از ايشان به داشتن فرزندى مادينه مژده بدهند صورتش تيره و پر از اندوه مىگردد و از مردم خود اين خبر پنهان مىشود و مردد مىگردد كه آيا اين فرزند را نگاه دارد و خوارى بكشد يا آنكه او را در خاك پنهان كند بسيار زشت است اين داورى ايشان.
[7] . امينى؛ فاطمة الزهرا، سلاماللّه عليها؛ ص 58: جابر بن عبداللّه روايت مىكند پيامبراكرمص به على(ع) فرمود سلام عليك ابا الريحانتين اوصيك بريحانتى من الدنيا من قبل ان ينهّد ركناك واللّه خليفتى عليك فلما مات النبى(ص) قال على هذا احد الركنين الذين قال رسول اللّه فلما ماتت فاطمه قال هذا الركن الثانى الذى قال رسول اللّه.
[8] . بحار الانوار؛ ج 22؛ ص 49: يا على هر آينه فاطمه دخترم را به چيزهايى سفارش كردم و او را امر نمودم تا آنها را بتوبرساند پس تو آنها را به انجام رسان كه او راستگوست و راستگويى در ذات اوست.
[9] . بحار الانوار؛ ج24؛ ص 77، روايت 11: اينها [على، حسن، حسين] و فاطمه كه او زهره است عترت و اهل بيت منهستند ايشان با قرآنند و از آن جدا نمىشوند تا نزد حوض كوثر بر من وارد شوند و يكديگر را ملاقات كنيم.
[40] ـ ويطعمون الطعام على حبه مسكيناً ويتيماً واسيراً، انما نطعمكم لوجه اللّه لا نريد منكم جزاءاً ولا شكوراً: علامه امينى؛31.
[41] ـ بحار الانوار؛ ج 77؛ ص 275، حديث 1: على از من است و دو پسرم حسن و حسينع از اوست و پاكيزگان از منهستند و من از ايشان هستم و ايشان پاكيزگانند بعد از مادرشان، آنان كشتى نجاتند هركس بر آن سوار شد نجات يافت و هركس از آن باز ماند ساقط شد. نجات يابنده در بهشت و سقوط كننده در جهنم است.
|
|||||||