رویکردی جامعه شناختی به نهضت عاشورا/ رسالت اجتماعی انبیاء و امامان معصوم(ع)

کد : 182126 | تاریخ : 27/05/1400

پرتال امام خمینی(س)؛ مقاله۱۸/  محسن نصری

خداوند تبارک و تعالی در نظام خلقت، بشر را آفرید تا او را عبادت کند و به لقای الهی برسد. اما بُعد حیوانی و شیطانی بشر، همواره مانعی برای حرکت او در صراط مستقیم الهی بوده و از شکوفایی فطرت خداپرستیش جلوگیری می کند. براین اساس، حضرت حق تعالی در کنار عامل درونی یعنی «فطرت» عامل بیرونی یعنی «انبیا» را فرستاد تا با هدایت این مخلوق برترش، او را در شکوفایی فطرت یاری رسانند.

زندگی، حرکت و تلاش انبیا و امامان معصوم (ع) منشأ دگرگونیهای عظیمی در زندگی جوامع بشری بوده و لذا شناخت این دگرگونیها و پدیده های اجتماعی و نیز نقش و رسالت پیامبران و پیشوایان دین که بشریت را در رویارویی با هجوم شیطان و شیطان صفتان یاری دادند و به او طریق حق را آموختند ضرورت دارد.

از آدم تا خاتم و از امام اول – حضرت علی (ع) – تا امروز که عصر غیبت امام دوازدهم حضرت صاحب الزمان(عج) است، یکی از مهمترین و عبرت آموزترین پدیده های زندگی بشر و یکی از رخدادهای بی همتای جهان هستی، و در یک کلام، عصاره فرهنگ نظری و عملی اسلام، در نهضت عاشورا به رهبری حضرت امام حسین(ع) تجلی یافت، و مشعلی شد فرا راه تمامی جوامع بشری برای دستیابی به «حیات طیبه» و پدیده ای شد برای آموختن چگونه زیستن و چگونه مردن.

خداوند تعالی در قرآن مجید می فرماید:

«قدْ کانَ لَکُمْ آیةٌ فی فِئَتَینِ الْتَقَتا فِئةٌ تُقاتِلُ فی سَبیلِ اللهِ وَ اُخْری...»[۱] نشانه و آیتی از لطف خدا با شما مؤمنان این است که چون دو گروه (مؤمن و کافر) با یکدیگر رو به رو شوند، گروه مؤمن را که در راه خدا جهاد می کنند، گروه کافر دو برابر خود به چشم نگرند...»

حادثه کربلا و نهضت عاشورا، صف آرایی و مبارزه حق با باطل بود، و این نبرد، برای تمامی جوامع بشری پیامی عبرت آموز داشت. بنابراین باید آن را شناخت و با فلسفه اش آشنا شد و بدین ترتیب، درس زندگی را در صراط مستقیم و الهیش آموخت و بر اساس آن حرکت کرد.

علوم انسانی و بویژه جامعه شناسی و دانشهای سیاسی و... رسالت شناخت ابعاد متفاوت این پدیده بی همتا، و این مشعل هدایت بشریت را بر دوش دارند. براین اساس، در مقاله حاضر برآنیم با نگاهی جامعه  شناختی و رویکردی اجتماعی به حادثه کربلا و نهضت عاشورا، قوانین این نهضت را بیابیم و پیام آن را برای اصلاح و نوسازی اجتماعی دریافت کنیم.

چارچوب کلی این نوشتار در آشنایی با رسالت اجتماعی انبیا و امامان معصوم(ع) و نقش آنان در تحولات جوامع بشری و نیز آشنایی با عدل اجتماعی وقوع نهضت عاشورا و نقش آن در نوسازی اجتماعی و توسعۀ حقیقی و پایدار است.

الف) رسالت اجتماعی انبیاء و امامان معصوم(ع):

حضرت حق تعالی «دین» و «شریعت» را برای هدایت و سعادت دنیوی و اخروی بشر و راهیابی به حوزه و جاذبه ملکوت اعلی قرار داد و با فرستادن پیامبرانی مسیر سعادت و چگونگی و قوانین آن را به بشریت هدیه کرد.

انبیای الهی از حضرت آدم تا حضرت خاتم(ص) نمایندگان الهی برای شکوفایی فطرت جوامع بشری بوده اند.

حضرت علی(ع) می فرمایند:

«خداوند سبحان پیامبرانی از فرزندان آدم برگزید و از آنان برای سپردن وحی و امانت در تبلیغ رسالت پیمان گرفت. در آن هنگام که اکثر مردم تعهد الهی را نادیده انگاشتند و حق خداوندیش را به جای نیاوردند و شرکای موهوم در برابرش قرار دادند و شیاطین با گستردن دامهای حیله گری آنان را از معرفت ربانی محروم ساختند و رابطه عبودیتشان را با

معبود بی همتا از هم گسیختند، خداوند رسولانی را برانگیخت و پیامبرانش را پیاپی به سوی آنان فرستاد تا مردم را به ادای پیمانی فطری که با آفریدگارشان بسته بودند، وادار نمایند و نعمت فراموش شده او را به یادشان بیاورند، و با تبلیغ دلایل روشن، وظیفۀ رسالت را به جای آورند و نیروهای مخفی عقول مردم را برانگیزانند و بارور سازند...»[۲]

براین اساس، رسالت کلی انبیا و امامان معصوم(ع) بیداری فطرت و عقل و شکوفایی آنها در تمای ابعاد زندگی و نیازهای فردی و اجتماعی است.

وسیله و ابزار این حرکت و تکاپو و این رسالت عظیم همان «دین اسلام» است و لذا حضرت حق «اقامه دین» را که برپایی تمامی زوایا و دستورات و قوانین دین است، بر دوش انبیا قرار داده است و می فرماید: «خداوند شرع و آیینی که برای شما مسلمین قرار داد حقایق و احکامی است که نوح را هم به آن سفارش کرد و بر تو [پیامبر] نیز همان را وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی هم آن را سفارش نمودیم، که دین خدا را برپا دارید...».[۳]

اقامه دین و برپایی آن با توجه به تمامی قوانین کامل و جامع آن، رسالتها و وظایف گوناگونی را برای انبیا مطرح می سازد، چرا که دین شامل تمام دستورات عبادی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است.

تمامی این ابعاد با توجه به قوانین و دستورات الهی، در کنار یکدیگر سعادت حقیقی و توسعه دنیوی و اخروی را در پی دارد، چرا که اجزا و ابعاد دین به شکل یک سیستم در ارتباط ارگانیک بوده و نقص در هر کدام، خلل در دیگر ابعاد را پدید می آورد و لذا تجلّی و عینیت تمامی قوانین دینی، توسعه و سعادت را پدید آورده و عدالت اجتماعی را شکل می دهد.

لذا رسالت اجتماعی انبیا همان برپایی دین در تمامی ابعادش در زندگی جوامع بشری است. با اصول دین است که جوامع، عدالت در اقتصاد و سیاست و فرهنگ را مشاهده و لمس می نمایند. حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند: «انبیا مامورند از جانب خدای تبارک و تعالی بیایند و جامعه ها را که در سر دو راهی واقع شدند، یک راه، راه انسانیت است و یک راه، راه شیطانی و طاغوتی و غیر انسانی و خود مردم هم نمی توانند درست تشخیص بدهند راه را، انبیا موظفند که ملتها را و گروهها و جمعیتها را با دعوتهای خودشان، با تعلیمات و ارشادات خودشان انسان کنند».[۴]

«همه ادیان که از جانب خدای تبارک و تعالی نازل شده است و همه پیغمبران گرامی که مأمور ابلاغ بودند، برای آسایش بشر آمده اند و برای انسانسازی آمده اند.»[۵]

انسانها فطرتاً اجتماعی هستند و تحت تأثیر جامعه، لذا «جامعه سازی» هم از وظایف انبیاست.

امام خمینی(ره) می فرمایند:

«تمام انبیا از صدر بشر و بشریت، از آن وقتی که آدم علیه السلام آمده است تا خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله وسلم، تمام انبیا برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند.»[۶]

بنابراین رسالت «انسان سازی» و «جامعه سازی» بر دوش انبیاست. و در اینجا به شئون و رسالتهای پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) در رابطه با اقامه دین و جامعه سازی می پردازیم، تا به طور ریشه ای به نهضت عاشورا و حرکت امام حسین(ع) از بُعد اجتماعی بنگریم.

٭ رسالتهای اجتماعی پیامبر اکرم(ص):

حضرت محمدبن عبدالله(ص) به عنوان خاتم پیامبران و کامل کننده شریعت اسلام، نجات انسانها و جوامع بشری را بر دوش داشته است و در همین راستا در جامعه دارای شئون و رسالتها و وظایفی بوده است که در اینجا به اختصار فقط به چند مورد آن اشاره می کنیم:

۱- ابلاغ پیام حق به خلق:

پیامبر اکرم(ص) نماینده حضرت حق تعالی بین جوامع بشری برای رساندن پیام و دستورات خداوند به ایشان است. او واسطه فیض و ابلاغ کننده حق به خلق است. خداوند تبارک و تعالی در آیاتی اینچنین این رسالت را بیان می کند:

«پیامهای پروردگارم را به شما می رسانم و شما را اندرز می دهم...».[۷]

«همچنان که پیامبری از خود شما را بر شما فرستادیم تا آیات ما را برایتان بخواند و شما را پاکیزه گرداند و کتاب و حکمت آموزد و آنچه را که نمی دانستید به شما یاد دهد»[۸]. بنابراین از مهمترین رسالتهای پیامبر اکرم(ص) رساندن پیام خداوند به بشریت است.

۲- اقامه عدالت اجتماعی:

از رسالتهای مهم پیامبر(ص) برپایی عدالت در جامعه است تا روابط انسانها در زندگی اجتماعی براساس عدل و نیکی صورت گیرد و جامعه راه سعادت بپیماید.

خداوند می فرماید:

«ای پیامبر بگو! پروردگار من به عدل فرمان داده است...».[۹]

«همانا ما پیامبرانمان را با ادله و معجزات فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند و آهن را که در آن هم سختی کارزار و هم منافع بسیار بر مردم است برای حفظ عدالت آفریدیم تا معلوم شود که خدا و رسولش را چه کسی با ایمان قلبی یاری خواهد کرد؟ که خدا بسیار قوی و مقتدر است».[۱۰]

در این آیه شریفه ای که ترجمه آن آمد ابزار «بیّنات»، «کتاب» و «میزان» امکان برپایی عدالت را در جامعه به وسیله پیامبران و به هدایت آنها، ممکن می سازد و برای آن عده ای که مقاومت نشان می دهند و به ظلم تمایل دارند ابزار «حدید» مطرح شده است.

این رسالت الهی پیامبر اکرم(ص) است که با این ابزارها به تحقق عدالت در جامعه به وسیله اعضای آن جامعه کمک کند.

خود پیامبر الگو و تجلّی رفتار عادلانه در جامعه است و حضرت حق به پیامبر اکرم(ص) خطاب می کند که: «بگو: به کتابی که خدا نازل کرده است ایمان دارم و به من فرمان داده اند که در میان شما به عدالت رفتار کنم...».[۱۱]

۳- ایجاد انسجام اجتماعی:

در اندیشۀ دینی خداوند واحد است و مؤمنان از یک روح الهی خلق شده اند و باید براساس «دین» و بر پایه «فطرت الهی» به وحدت برسند و «امّت» را شکل دهند.

از رسالتهای مهم پیامبر اکرم(ص) و در کل انبیا جلوگیری از تفرقه و تشتّت در جامعه اسلامی است. خداوند می فرماید:

«مردم یک امت بودند (سپس در بینشان اختلاف پیدا شد) پس خدا پیامبران بشارت دهنده و ترساننده را بفرستاد و بر آنها کتاب برحق نازل کرد تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند میانشان حکم کنند...».[۱۲]

این رسالت پیامبر است که با قوانین الهی اختلافات جامعه اسلامی را برطرف و امت واحد اسلامی را به وجود آورد و انسجام اجتماعی را حفظ نماید.

به همین جهت خداوند می فرماید:

«همگان به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید...»[۱۳]

«حبل الله، که مکانیسم انسجام اجتماعی است طبق قول مفسرین، قرآن و پیامبر اکرم(ص) است.»

۴- قضاوت در جامعه:

زندگی اجتماعی با توجه به اندیشه ها و رفتارهای متفاوت و بعضاً مخالف یکدیگر و همچنین سلطه شیطان بر عده ای از افراد بشر که به رفتارهای نابهنجار و ضدارزشی متوسل می شوند، برای تداوم و برپایی عدالت اجتماعی و گرفته شدن حق مظلوم نیاز به قاضی و قضاوت عادلانه دارد.

از رسالتهای پیامبر، شأن قضاوت در جامعه است که خداوند می فرماید:

«هیچ پیامبری را نفرستادیم جز آنکه دیگران به امر خدا باید مطیع فرمان او شوند... نه، سوگند به پروردگارت که ایمان نیاورند، مگر آنکه در نزاعی که میان آنهاست تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو می دهی هیچ ناخشنود نشوند و سراسر تسلیم آن گردند».[۱۴]

لذا رسالت پیامبر قضاوت بین افراد جامعه اسلامی هم هست و این به سعادت فردی و اجتماعی مدد می رساند.

۵- تشکیل حکومت اسلامی:

از مهمترین و زیربنایی ترین رسالتهای پیامبر اکرم(ص) که زمینه دیگر رسالتها را مهیا می سازد، تشکیل حکومت اسلامی است. جامعه بشری بدون حکومت قابل تداوم و استمرار نیست و «دین» در تمامی ابعاد آن اقامه نمی گردد، مگر به حاکمیت اسلامی، و لذا زعامت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مسلمین از شئون پیامبر اکرم(ص) است.

شهید مطهری می نویسد: «ولایت زعامت یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی اجتماعی نیازمند به رهبر است... پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان ولی امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادی که غیرقابل انکار است به اهل البیت رسیده است. آیه کریمه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» و همچنین آیات اول سوره مائده و حدیث شریف غدیر و عموم آیه «انما ولیکم الله» و عموم آیه «النبی اولی بالمومنین من انفسهم» ناظر به چنین ولایتی است... پیغمبر اکرم رسماً بر مردم حکومت می کرد و سیاست اجتماع مسلمین را رهبری می نمود.»[۱۵]

پیامبر اکرم(ص) برای اقامه دین با هجرت به مدینه و به وجود آمدن زمینه مناسب و بیعت عده ای از انصار و مهاجرین حکومت اسلامی تشکیل دادند.

اگرچه رسالتهای پیامبر اکرم(ص) به همین چند مورد ختم نمی گردد، اما عمده ترین آنان بود که حضرت رسول(ص) به آنها پرداختند و برای رهانیدن بشر از ظلمت و هدایتش به سوی نور تلاش نمودند. ایشان برای سعادت و رستگاری بشریت با حضور در صحنه های سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، به درمان انحراف جوامع بشری پرداختند و لذا حضرت علی(ع) در وصف ایشان می فرمایند:

«طبیب دوّار بطبّه...»[۱۶] پیامبر اکرم(ص) پزشکی بود سیار...».

جان کلام اینکه رسول اکرم(ص) همانند دیگر پیامبران و رسولان و انبیای الهی برای سعادت فردی و اجتماعی جوامع بشری رسالتهای مهمی بر دوش داشتند و در نهایت توان به آنان پرداختند و بر همین اساس حضرت حق تعالی می فرمایند: «ای پیامبر! بگو، اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی کنید تا او نیز شما را دوست بدارد...».[۱۷]

و تاریخ گواه است که هر جامعه ای که از پیامبرش اطاعت نمود، به قله های عظمت و سعادت و توسعه دست یافت. در صدر اسلام، عرب بیابانگرد و غیرمتمدن به برکت اطاعت از پیامبر و دین او به تمدن دست یافت و در هر موردی که عقب ماند، دلیلش سرپیچی از فرمان پیامبر اکرم(ص) بود.

نقش اجتماعی پیامبران و بخصوص پیامبر اکرم(ص) با توجه به رسالتهایی که برشمردیم، از مهمترین نقشهای یک رهبر دینی و سیاسی است و ایشان با کمک گرفتن از کتاب الهی و فرمان حق، به تحولات عمده ای در جامعه آن روز دست زدند و دگرگونی و تغییرات اجتماعی گوناگونی پدید آوردند که تا امروز ثمرات آن برای بشریت هویداست و از آن بهره می برد.

تحول در علم، فرهنگ، رفتار و... همگی ریشه در تلاش اجتماعی رسول اکرم(ص) دارد و در آن ابعادی که دستورات و اوامر الهی پیامبر به وسیله اعضای جوامع جامه عمل پوشید، سعادت و توسعه حقیقی و پایدار شکل گرفت.

٭ رسالتهای اجتماعی امامان معصوم(ع):

هدایت جوامع بشری به دو طریق و با دو بُعد صورت می گیرد و این در نظام خلقت و فلسفه ارسال انبیا و تعیین «امامت» مطرح است که عبارت است از:

۱- ارائه طریق (نشان دادن صراط مستقیم الهی).

۲- ایصال الی المطلوب (رساندن بشر و جوامع بشری به هدف در مسیر صراط مستقیم).

از طرفی باید راه و مسیر به جوامع نشان داده شود و از طرف دیگر باید دست آنان را گرفت و کمکشان نمود تا بتوانند این مسیر هدایت را طی نمایند و از هجوم شیاطین محفوظ بمانند. رسالت «نبی» تنها «ارائه طریق» است و رسالت «امام» هر دو می باشد. هم ارائه طریق و هم ایصال الی المطلوب و لذا عظمت «امام» برتر از «نبی» است.

شهید مطهری می نویسد:

«دقیق ترین کلمه ای که بر کلمه امامت منطبق می شود همین کلمه رهبری است. فرق نبوت و امامت در این است که نبوت راهنمایی و امامت رهبری است. نبوت، ابلاغ، اخبار، اطلاع دادن. اتمام حجت و راهنمایی است. راهنما چه می کند؟ راه را نشان می دهد. وظیفه اش بیش از این نیست که راه را نشان دهد، ولی بشر علاوه بر راهنمایی به رهبری نیاز دارد. یعنی نیازمند است به افراد یا گروه و دستگاهی که قوا و نیروهای وی را بسیج کنند، حرکت دهند، سامان و سازمان بخشد. نبوت راهنمایی است و یک منصب است، اما امامت رهبری است و منصب دیگری است. پیغمبران بزرگ هم نبی و هم امام هستند. پیغمبران کوچک فقط نبی بودند و امام نبودند، راهنما بودند ولی رهبر نبودند. اما پیغمبران بزرگ هر دو منصب و هر دو شأن را داشته اند. هم شأن راهنمایی و هم شأن رهبری. ابراهیم، موسی، عیسی هرکدام راهنما و رهبرند. خاتم الانبیاء راهنمای رهبر است».[۱۸]

لذا پیامبر اکرم هم رسالت «ارائه طریق» و هم رسالت «ایصال الی المطلوب» را دارا بوده اند. دیگر پیامبران اولوالعزم همانند ابراهیم نیز بعد از نبوت و آزمایشهای بسیار به مقام «امامت» نایل می شوند و خداوند می فرماید: «انی جاعلک للناس اماماً».[۱۹]

لذا «ختم نبوت ختم راهنمایی الهی و ارائه برنامه و راه است، اما ختم رهبری الهی نیست.»[۲۰] رسالت رهبری بعد از پیامبر اکرم(ص) برعهده «امامان معصوم(ع)» قرار می گیرد.

لذا در تعریف «امامت» می گوییم: «امام» تمامی شئون و رسالتهای پیامبر اکرم(ص) را داراست بجز «وحی» که مخصوص نبوت است.

«امام معصوم» هم همانند پیامبر اکرم(ص) در راستای رسالت «ایصال الی المطلوب» شئونی همانند اقامه عدل و قسط و عدالت اجتماعی، ایجاد انسجام اجتماعی، قضاوت، تشکیل حکومت اسلامی و راهنمایی جوامع بشری و رساندن پیام حضرت حق را – که در شریعت محمدی(ص) کامل گشته است – دارا می باشد.

لذا «امام» یعنی وارث پیامبر اکرم(ص) در تمامی شئون و رسالتهای آن حضرت در اداره جوامع بشری و رساندن بشریت به سعادت.

به همین جهت است که در «زیارت جامعه کبیره» در مورد امامان معصوم(ع) می خوانیم که:

«سلام بر شما ای خاندان نبوت و جایگاه رسالت... پیشوایان امتها و مالکان نعمتها، ارکان نیکوکاران و ستونهای بنای خوبان، سیاستمداران بندگان و ارکان شهرها... فرزندان پیامبران... پناهگاه عالمیان و وارثان پیامبران... سلام بر شما حاملان کتاب خدا و جانشینان پیامبر و فرزندان رسول خدا که درود خدا و رحمت و برکات او بر او و خاندانش باد...».[۲۱]

حضرت امام رضا(ع) در خطبه ای به منصب و رسالت و شأن «امامت» اشاره کرده و می فرمایند:

«همانا امامت مقام پیغمبران و میراث اوصیا است، امامت خلافت خدا و خلافت رسول خدا(ص) است... امامت زمام دین و مایه نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنین است، امامت ریشه با نمو اسلام و شاخه بلند آن است، کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و بسیار شدن غنیمت و صدقات و اجرای حدود احکام و نگهداری مرزها و اطراف به وسیله امام است. امام است کم حلال خدا را حلال و حرام او را حرام کند و حدود خدا را بپا دارد و از دین خدا دفاع کند و با حکمت و اندرز و حجت رسا مردم را به طریق پروردگارش دعوت نماید... امام امین خداست در میان خلقش و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش... و موجب نظام دین و عزت مسلمین...».[۲۲]

در اهمیت رسالت و وراثت «امام» از «پیامبر اکرم(ص)» همین نکته کافی است که حضرت حق تعالی از پیامبر اکرم(ص) می خواهد که حضرت علی(ع) را به عنوان اولین امام به جامعه اسلامی معرفی نماید و ولایت و حکومت او را اعلام کند، که اگر اینچنین نکند رسالت خویش را انجام نداده است.

خداوند می فرماید:

«یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته...»[۲۳] ، «ای پیامبر آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنین نکنی امر رسالت او را ادا نکرده ای..».[۲۴]

و پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم می فرماید: «من کنت مولاه فعلی مولاه»، «هرکس من مولا و رهبر اویم، علی مولا و رهبر اوست».

که این ولایت همان، ولایت سیاسی، اجتماعی و تشکیل حکومت اسلامی است که از رسالتهای مهم انبیا و امامان معصوم برای اصلاح فرد و جامعه است.

حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند: «قضیه غدیر، قضیه جعل حکومت است... ولایتی که در حدیث غدیر است به معنای حکومت است، نه به معنای مقام معنوی».[۲۵]

بنابراین «امامت» جانشینی پیامبر اکرم(ص) در تمامی ابعاد بدون «وحی» است و لذا رسالتهای انسان سازی و جامعه سازی و تشکیل حکومت اسلامی و امر قضا و رسیدگی به امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... جامعه اسلامی برعهده «امام» است.

امام با ارائه طریق و ایصال الی المطلوب در تمامی ابعاد، تغییرات اجتماعی را در مسیر قرار گرفتن در صراط مستقیم الهی و تشکیل یک جامعه توحیدی موجب می شود و این بستگی به همراهی امت یا امامت دارد.

٭ رسالتهای اجتماعی امام حسین(ع):

در مباحث گذشته به تعدادی از مناصب و شئون پیامبر اکرم(ص) در امر «انسان سازی» و «جامعه سازی» اشاره نمودیم و بیان کردیم در اندیشه اسلامی «امام» هم همان مناصب پیامبر اکرم(ص) در تشکیل یک جامعه توحیدی در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... را داراست و تنها بر او «وحی» نمی شود.

حضرت امام حسین(ع) فرزند بزرگوار حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س)، امام سوم شیعیان مطابق با رسالتهای پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) و حضرت امام حسن(ع)، در راستای احیای دین و برپایی جامعه اسلامی و ارائه طریق و ایصال الی المطلوب، رسالتهای متفاوت و گوناگونی در جامعه اسلامی بعد از شهادت حضرت امام حسن(ع) عهده دار می شوند.

حضرت امام رضا(ع) می فرمایند:

«همانا امامت خلافت خدا و خلافت رسول خدا(ص) و مقام امیرالمؤمنین(ع) و میراث حسن و حسین علیهماالسلام است.»

امام حسین(ع)، امام برحقی است که باید همانند پیامبران و رسول اکرم(ص) و دو امام پیش از خود به بیان احکام دین و اقامه آنها بپردازد و مسلمین را در رسیدن به هدف خلقت که همان عبادت حق در تمامی ابعاد است یاری دهد و از جامعه اسلامی حراست نماید و...

لذا در زیارت امام حسین(ع) معروف به زیارت وارث می خوانیم:

«سلام بر تو ای وارث آدم برگزیده خدا، سلام بر تو ای وارث نوح فرستاده خدا، سلام بر تو ای وارث ابراهیم دوست خدا، سلام بر تو ای وارث موسی بسیار سخن گوینده با خدا، سلام بر تو ای وارث عیسی روح خدا، سلام بر تو ای وارث محمد(ص) محبوب خدا، سلام بر تو ای وارث امیرالمؤمنین(ع) ولی خدا... شهادت می دهم که تو از ستونهای دین و ارکان اهل ایمانی و شهادت می دهم که پیشوایی بزرگوار و پاکیزه و پسندیده ای که مردمان را به راه راست می خوانی...».[۲۶]

و در اول «زیارت عاشورا» می خوانیم:

«سلام بر تو ای اباعبدالله، سلام بر تو ای فرزند فرستاده خدا، سلام بر تو ای پسر امیرمؤمنان و سرور جانشینان پیامبر...».[۲۷]

بنابراین حضرت امام حسین(ع) در جامعه اسلامی، همان رسالتهای اجتماعی پیامبر اکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) و امام حسن(ع) را داراست، چراکه وارث انبیا و پیامبران و بخصوص رسول الله(ص) است و در امامت جانشین و امام بعد از حضرت علی(ع) و حضرت امام حسن(ع) است.

ب) سبب شناسی نهضت عاشورا:

زندگی و تلاش و تکاپوی انبیا و امامان معصوم(ع) با توجه به رسالتهای الهی که بر دوش دارند، بر پایه نظم و برنامه و هدف استوار است و هر حرکت و تلاشی که از سوی این قشر الهی صورت می گیرد دارای علت و یا عللی است.

«نهضت عاشورا» و پدیده کربلا که در نوع خود در طول حیات بشر بی نظیر است، از حماسه ها و نهضتهایی است که دارای علل و عوامل خاص و با اهداف متعالی و الهی همراه است. برای تمایل پدیده ها و حوادث اجتماعی، «سبب شناسی» که همان بررسی علل اجتماعی و... آن پدیده است یکی از اصول اولیه می باشد.

برای شناخت ابعاد اجتماعی این نهضت خونین و حماسه ساز و آشنایی با رمز و رموز و قوانین حاکم بر آن و برای عبرت پذیری از این پدیده باید به علل و عوامل به وجود آورنده آن توجه کرد، لذا در این مبحث به اختصار و با بهره گیری از کلام رهبر این نهضت حضرت امام حسین(ع) و دیگر ائمه معصوم(ع) و... به «سبب شناسی نهضت عاشورا» می پردازیم:

٭ تحریف اسلام ناب محمدی(ص):

با بعثت پیامبر اکرم(ص) و کامل گشتن دین مبین اسلام در جریان غدیرخم که حضرت حق تعالی فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً...»[۲۸]، «امروز دین شما را به کمال رسانیدم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم...» برنامه سعادت و توسعه حقیقی در دنیا و آخرت تکمیل شد و این بشریت بود که می بایست و می باید از مشعل هدایت الهی بهره گیرد و زندگی و حیات طیّبه را سامان دهد.

اما قبیله قابیلیان تاریخ و حزب امویان که از همان روز بعثت پیامبر اکرم(ص) منافع دنیوی و شهوانی و مادی خود را در خطر دیدند، به پا خاستند و عَلَم مبارزه با اسلام ناب محمدی(ص) را به دست گرفتند و هر روز فشاری بر رسول خدا(ص) آوردند، تا او به مدینه هجرت نمود و سپس جنگهای متعددی به راه انداختند، اما غافل از اینکه نور خدا خاموش شدنی نیست. تا اینکه با فتح ظفرمندانه «مکه» به دست پیامبر اکرم(ص) و شکسته شدن بت جاهلیت و بت ارزشهای جاهلی و خرافی، امویان به ظاهر تسلیم اسلام شدند، اما در باطن مخفیانه کوشیدند در این برنامه و دین حق، انحراف ایجاد نمایند و با تحریف اسلام ناب محمدی(ص)، ارزشهای جاهلی را به نام اسلام حاکم گردانند.

حضرت علی(ع) در این باره می فرمایند:

«به آن خدایی که بذر را شکافته و بشر را خلق کرده شامیان مسلمان نشده اند، بلکه تسلیم گردیدند و تظاهر به اسلام می کنند و کفر خود را مخفی داشته اند، آنگاه که یارانی یافتند عقیده خود را ظاهر می گردانند».[۲۹]

با رویداد غم انگیز و انحرافی «سقیفه»، حزب منحرف اموی کوشید به تبلیغ بپردازد و بخصوص از زمان خلافت عثمان برنامه اش گسترش یافت و با حاکمیت معاویه شدت گرفت. امویان و در رأس آنها معاویه برای تثبیت خود به تحریف اسلام ناب محمدی(ص) دست زدند و با جعل حدیث در مذمت حضرت علی(ع) و مدح خلفا بخصوص عثمان و نسبت دادن آن احادیث به پیامبر اکرم(ص) و رواج اندیشه جبرگرایانه و تقدیرگرایانه، پایه های حاکمیت ظالمانه خود را محکم می کرد. و محرمات را حلال و حلال را حرام نمود و با بدعت گذاری اسلام ناب محمدی(ص) را وارونه کرد.

«در ظرف بیست سال – یعنی بین سال چهل تا شصت هجری – که معاویه بر سر کار بود، بدعتهای فراوان در اسلام راه یافت، مردم را عمیقاً تحمیق کردند و آنها را از اسلام دور کردند به طوری که در حقیقت ریشۀ همۀ افکار و آرایی که بعدها به صورت کلامی درآمد، متعلق به عصر معاویه است. طرفداری از تقدیر و قضا و قدر در این زمان شدیداً قوت گرفت. عقیده به قضا و قدر یکی از راه آوردهای یهود است. عقیده به قضا و قدر در معنایی که منافی اختیار انسان باشد و او را در مقابل تقدیر، چون پر کاهی در مقابل تندباد بداند، از عقاید یهودیان است و کعب الاحبار و تمیم داری، این بازیگران و بازرگانان حدیث، چنین مسائلی را وارد جامعه اسلامی کردند. معاویه نیز آنها را ترویج می کرد و وضع خود را تماماً از این راه توجیه می کرد که: «حکم القضا حکم القدر» خدا خواسته که چنین و چنان باشد و در همین عصر مسئله جبر و مسئله نفی استطاعت مطرح شد که بعدها از مسائل کلامی گردید».[۳۰]

در عصر حاکمیت بنی امیه بود که اندیشه هایی همانند «مرجئه» که از جریانهای انحرافی عقیدتی بود رشد یافت و ارزشهای قومی و قبیله ای و جاهلی رنگ دینی و مذهبی خورد و رواج یافت. حتی معاویه در جریان سفر به جنگ صفین نماز جمعه را روز چهارشنبه خواند!!؟ اینگونه تحریفات در مکتب حیاتبخش اسلام می رفت که دین را از توانایی و کارآمدی برای ساختن دنیا و آخرت بیندازد.

حضرت امام خمینی(ره) در تحریف اسلام ناب محمدی(ص) توسط بنی امیه و بخصوص معاویه و یزید می فرمایند: «بنی امیه قصد داشتند که اسلام را از بین ببرند»[۳۱] و «رژیم منحط بنی امیه می رفت تا اسلام را رژیم طاغوتی و بنیانگذار اسلام را برخلاف آنچه بوده معرفی کند»[۳۲] و «اینها (معاویه و یزید) اصل اساس اسلام را وارونه می خواستند بکنند»[۳۳] و «اینها می خواستند که الله را بردارند و طاغوت را جایش بنشانند، همان مسائل جاهلیت».[۳۴]

به هر صورت تحریف اسلام ناب محمدی و وارونه کردن دین و ساختن پوسته ای که محتوای حقیقی نداشته باشد، از برنامه های بنی امیه بود که در عصر امام حسین(ع) به اوج خود رسیده بود.

حضرت امام حسین(ع) در نامه ای به مردم بصره به این نکته اشاره نموده می نویسد:

«... و شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم. زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که دیگر سنّت پیامبر از میان رفته و جای آن / را / بدعت قرار گرفته است...».[۳۵]

و در خطبه ای سیدالشهدا(ع) می فرمایند:

«شما به چشم خود می بینید که پیمانهای الهی را می شکنند و با قوانین خدا مخالفت می کنند، ولی بیم و هراسی به خود راه نمی دهید...».[۳۶]

تحریف کلام و ارزشها و قوانین الهی اسلام از برنامه های بنی امیه از همان صدر اسلام بود که روز به روز گسترش می یافت و در عصر حضرت امام حسین(ع) بنا به پیش بینی حضرت علی(ع) به اوج خود رسیده بود. مولا علی(ع) در مورد بنی امیه پیش بینی می نماید که:

«سوگند به خدا (وقتی به ریاست می رسند) تمام محرمات خدا را حلال می گردانند، و تمام عهدها و پیمانها را زیر پا می گذارند...».[۳۷]

جان کلام اینکه از علل اساسی شکل گیری نهضت عاشورا، تحریف اسلام ناب محمدی(ص) به وسیله حزب منحرف اموی به رهبری معاویه و یزید بود که تمامی ارزشهای اسلامی را وارونه کرده و با رواج عقاید باطل به نام اسلام درصدد تحکیم پایه های حاکمیت خود بودند. و باید توجه داشت که با اسلام تحریف شده نمی توان به سعادت رسید و نیاز به غبارزدایی و اصلاح اندیشه و عقاید دینی در این عصر ضرورت می یافت.

٭ انحطاط جامعه اسلامی:

از دیگر ویژگیهای اجتماعی عصر امام حسین(ع) که از زمینه ها و علل نهضت عاشوراست، مقوله «انحراف جامعه اسلامی» است. اصولاً دین و شریعت محمدی(ص) برای اصلاح رفتارهای اعضای یک جامعه بشری آمده است، تا در پرتو آن سعادت فردی و اجتماعی تحقق یابد. انحرافات یک جامعه و آنهم یک جامعه اسلامی که چندین دهه از رحلت پیامبر آن گذشته است بسیار خطرناک است.

انحطاط و انحرافات مسلمین در صدر اسلام تقریباً با رحلت پیامبر اکرم(ص) و به وجود آمدن «سقیفه» شکل جدی یافت و سرعت بیشتری به خود گرفت، چرا که مسلمین پیام حضرت حق و سفارش رسول اکرم(ص) را نادیده گرفتند و به خاطر دنیا و مادیات، با خلیفه اول بیعت نمودند و با این رفتار انحرافی، حق مسلم حضرت علی(ع) را که در غدیرخم علناً مطرح شده بود پایمال کردند.

این عمل انحرافی در دوران خلفای سه گانه ابعاد دیگری هم یافت و جامعه اسلامی به انحطاط گرایید. رفتارهای انحرافی جامعه اسلامی آنقدر اوج گرفت که حتی نماز جمعه را به دستور معاویه روز چهارشنبه خواندند و هیچ کس اعتراض نکرد. این جریان نشان دهندۀ اوج انحطاط یک جامعه دینی است. تقسیم ناعادلانه بیت المال و رفتارهای خرافی و جاهلانه و بازگشت اندیشه ها و رفتارهای اشرافی بین حاکمان جامعه و مردم در زمان خلفا و حاکمیت معاویه به اوج رسید.

مولا علی – علیه السلام – در بیان انحطاط جامعه می فرماید:

«خدا رحمت کند شما را، توجه داشته باشید که شما در زمانی قرار گرفته اید که حقگو کم، زبان در حرف راست گفتن بسته و طرفدار حق ذلیل است. مردم این زمان دنبال معصیت اند، آماده سازشکاری اند. جوانان بداخلاق، سالخوردگان گناهکار، عالمان منافق و عبادت پیشگان معیوب اند. بزرگان از طرف کوچکان احترام نمی شوند و ثروتمندان از فقیران پذیرایی نمی کنند».[۳۸]

انحطاط جامعه اسلامی که در زمان خلفای سه گانه شروع شده بود، در زمان حکومت کوتاه حضرت علی(ع) هم ادامه یافت و جز عده قلیلی که اطاعت مولا علی(ع) را می نمودند، بقیه در انحراف به سر می بردند، تا آنجا که حضرت در حدود چهار سال سه جنگ عمده ناکثین، قاسطین و مارقین را داشت و این امت منحرف تا عصر امام حسین(ع) هر روز از مسیر صراط مستقیم دورتر می شدند. درد دلهای مولا علی(ع) و سخنان غم انگیز آن حضرت از آن دوره و عصر و روحیات و صفات مردم آن جامعه گویای انحطاط جامعه اسلامی است.

مولا علی(ع) می فرماید:

«به خدا سوگند من گمان می کنم که پیروان معاویه بر اثر داشتن این امتیازها بر شما حکومت کنند: اتحاد آنها روی باطل و شکاف شما در حق، نافرمانی شما از امام خودتان در طریق حق و اطاعت آنان از زمامدارشان در راه باطل، تحویل امانت از طرف آنها به صاحبانش و خیانت شما در امانت و خدمت آنها به مردم در سرزمین خودشان و فساد شما در میان مردم... شما آگاهید که من شما را روز و شب، مخفی و آشکار به جنگ اینها (سپاه معاویه) دعوت کرده ام و به شما گفتم قبل از اینکه با شما بجنگند با آنها بجنگید... شما جنگ مرا به یکدیگر حواله می کنید و همدیگر را از دست می دهید و ذلیل می سازید، ذلت شما به جایی رسیده که به طور مداوم به شما حمله می کنند و شما را می کشند، غارت می کنند و سرزمینتان را تصرف می نمایند... بسیار جای تعجب است. به خدا سوگند اتحاد اینان (یاران معاویه) در راه باطل و اختلاف و متفرق بودن شما در راه حق قلب را ریشه کن می کند و غم را افزایش می دهد... ای مردنمایانی که مرد نیستید، کودکان بزرگسال نما با اندیشه های نوعروسان، دوست داشتم شما را ندید ه بودم و نمی شناختمتان... مردمی که بدنتان جمع است و افکارتان مختلف... در جمع حاضرید اما همانند غائبان خاصیت ندارید، اظهار بندگی می کنید، اما همانند اربابان ابراز وجود می نمایید، مطالب آموزنده می گویم، بی اعتنایی می کنید، معصیت خدا را انجام می دهید. زمامدار شامیان معصیت خدا را می کند و مردمش اطاعت او را. به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با پول با ملت خود با من معاوضه کند. از من ده نفر از شماها را بگیرد و یکی از طرفداران خود را به من بدهد...».[۳۹]

این بود کلام مولا علی(ع) از اوصاف مردم که نشانگر انحطاط جامعه اسلامی است و این انحطاط در عصر امام حسین(ع) به اوج می رسد که حضرت می فرماید:

«این دنیا دگرگون و ناآشنا شده، نیکوییهایش پشت کرده، جز مقداری ناچیز، همانند ته ماندۀ ظرف و زندگی پستی چون چراگاهی، از آن باقی نمانده. مگر نمی بینید کسی به حق رفتار نمی کند و از باطل دست نمی کشد، تا مؤمن به حق مشتاق لقای خدا شود... مردم بندگان دنیا هستند، دین لعابی است که تا زندگی رو به راه است، به دور زبان می گردانند و چون دوران آزمایش رسد دینداران حقیقی کمیاب شوند.»[۴۰]

انحطاط جامعه عصر امام حسین(ع) در حالی بود که به ظواهر دین همانند نماز و روزه عمل می کردند، اما از آنجا که این ظواهر دارای محتوای حقیقی نبود و اندیشه های خرافی و جاهلی رواج داشت و دین ناب محمدی(ص) تحریف گشته بود، امام بر حق را یاری نمی کردند و اطاعت از خلیفه ستمگر را واجب و دارای ثواب می دانستند.

نمونه ای از انحطاط و انحراف این مردم را علامه کراجکی در کتاب التعجب ذکر می کند: «بعد از حادثه عاشورا، نعلهای اسبهایی که بر پیکر شهدا تازانده بودند، به قیمت سنگین بین مردم خرید و فروش می شد. بعضی معتقد بودند که اینها نعلهای با ارزش و با اهمیتی هستند. این نعلها را عده ای بالای در خانه خود می زدند که حضور آنها در حادثه عاشورا را برساند و این مسئله آنقدر رواج یافت که بعداً مردم نعلهای بدلی می خریدند و بالای در خانه خود می زدند».[۴۱]

به هر صورت به دنبال تحریف اسلام ناب محمدی(ص) بود که انحطاط جامعه اسلامی شکل گرفت و روزگار آنقدر به حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تنگ شد و آنقدر سستی و تنبلی در اطاعت از امام مسلمین بروز نمود و آنقدر رفتارهای ضدارزشی و جاهلی رواج یافت که امامان معصوم(ع) از خداوند طلب مرگ نمودند.

اگرچه در ظاهر به نماز و روزه اهمیت می دادند، امام از جهاد و مبارزه دوری می کردند و امر به معروف و نهی از منکر به فراموشی سپرده شده بود و در مقابل حاکمیت ظالمانه معاویه و یارانش سکوت کرده بودند و به بیعت با یزید راضی شده بودند. بعد از ۲۵ سال که مولا علی(ع) را خانه نشین کردند، سرانجام با او بیعت نمودند، اما در عمل او را در اجرای حق و به پا داشتن عدالت یاری نکردند و سپس فرزندش امام حسن(ع) را تنها گذاشتند، تا صلح با معاویه به وجود آید و بالاخره حادثه کربلا را پدید آوردند.

اینها تنها گوشه کوچکی از انحراف و انحطاط جامعه اسلامی در عصر امام حسین(ع) بود که از عوامل اصلی پدید آمدن «نهضت عاشورا» و شکل گیری قیام امام حسین(ع) به شمار می آید.

٭ حکومت ستمگران بر جامعه اسلامی:

همانگونه که گفتیم از علل اساسی شکل گیری «نهضت عاشورا» حاکمیت ظالمانه بنی امیه بر جامعه اسلامی بود. هر جامعه ای به حکومت و تشکیلات سیاسی نیاز دارد، تا امور آن جامعه سامان گیرد. از سوی دیگر، جامعه اسلامی زمانی شاهد حاکمیت اسلام و اقامه دین است که حکومت اسلامی در آن به وجود آید. اما متأسفانه حاک میت ستمگران در عصر امام حسین(ع) جامعه را به انحطاط کشیده و دین را تحریف کرده بود.

در زمان انبیا اقامه دین – که رسالت آنهاست – و حاکمیت با آنها است و سپس به وارثان آنها می رسد، همانگونه که در عصر غیبت امام(ع) حکومت در اختیار فقیهان عالم و عادل است. به همین جهت خداوند آنگاه که حضرت ابراهیم را به «امامت» می رساند، آن حضرت از خداوند درخواست می کند که امامت را در دودمان او قرار دهد و حضرت حق می فرماید: «پیمان من – امامت – هرگز به ستمکاران نمی رسد».[۴۲]

اما متأسفانه در کنار دیگر انحرافهای صدر اسلام، با واقعه انحرافی «سقیفه» حکومت اسلامی پیامبر اکرم(ص) در جامعه اسلامی تداوم نیافت و حاکمیت به صاحبان اصلی نرسید و این جریان با فراز و نشیبهایی تنها مدت چهارسال حکومت عادلانه حضرت علی(ع) برپا بود و بقیه تا عصر امام حسین، حکومت ستمگران برپا بود و با مرگ معاویه می رفت که سلطنت موروثی بنی امیه با حکومت یزید بر جامعه اسلامی تحمیل گردد.

حضرت علی(ع) در رد حاکمیت بنی امیه بر جامعه اسلامی می فرمایند:

«سزاوارترین مردم به رهبری کسی است که نیرومندتر از همه و داناترین مردم در مسائل الهی باشد».[۴۳]

و لذا در مورد حکومت بنی امیه می فرماید:

«ای معاویه، شما (خاندان بنی امیه) که هیچ سابقه خیر و نیکویی و شرف ندارید کجا شایستگی حکمرانی و زمامداری مسلمین را داشتید؟».[۴۴]

اینجاست که درد مولا علی(ع) درد حاکمیت ظالم بر جامعه اسلامی است و می فرماید: «تنها درد من این است که زمام امور این مردم در دست نادانان، ستمگران و گناهکاران (بنی امیه) قرار گرفته است...».[۴۵]

با شهادت مولا علی(ع) به جهت سستی اعضای جامعه اسلامی و تنها گذاشتن امام حسن(ع) باز معاویه به حکومت رسید و ستمگران و ظالمان بر مسند خلافت تکیه زدند.

در جریان صلح امام حسن(ع) با معاویه، آن حضرت که مستی و دنیاپرستی یاران خود را دید و تنها ماند، در خطبه ای فرمود:

«... من می خواستم دین حق را برپای دارم، مرا یاری نکردید. من عبادت خدا را تنها می توانم کرد، اما به خدا سوگند، چون من امر را به معاویه بگذارم، شما در دولت بنی امیه، هرگز فرح و شادی نخواهید دید، بلکه به انواع عذابها و شکنجه ها دچار خواهید شد!... به خدا سوگند اگر یاوری می داشتم کار را به معاویه نمی گذاشتم. به خدا و رسول سوگند، خلافت بر بنی امیه حرام است...».[۴۶]

جریان حاکمیت ظالم بر جامعه اسلامی که از «سقیفه» شروع شده بود در عصر امام حسن(ع) ادامه یافت و در عصر امامت امام حسین(ع) برخلاف صلحنامۀ امام حسن(ع) با معاویه، او یزید، پسر فاسقش را برای سلطنت بر جامعه معرفی و درخواست بیعت کرد. در اینجاست که امام حسین(ع) موضع گیری می کند و به معاویه می نویسد:

«ای معاویه! فتنه ای بزرگتر از حاکمیت تو بر این ملت مسلمان وجود ندارد».[۴۷]

با مرگ معاویه، زمانی که از امام حسین(ع) برای بیعت با یزید درخواست کردند فرمود:

«اینک باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی مثل یزید گرفتار شده اند».[۴۸]

و در خطبه ای می فرماید:

«شگفتا و چگونه در شگفت نباشم که سرزمین اسلام در قبضه کسانی است که یا خائن و ستمکارند، یا باجگیر و نابکار، یا حکمران بی رحم و بی انصاف...».[۴۹]

زمانی که حکومت یک جامعه اسلامی و سرنوشت امت مسلمان به دست حاکمان ظالم بیفتد و امام بر حق از رهبری جامعه دور بماند، ستم و انحراف از سوی حاکمان رواج می یابد و مولا حسین  بن علی(ع) در عملکرد این حاکمان ستمگر و نتایج حکومت آنها می فرماید:

«در هر شهری از شهرها گوینده ای بر فراز منبر می فرستند و همۀ کشور اسلامی زیر پای آنهاست و دستشان در همه جا باز است و مردم برده آنها و در اختیارشان هستند. هر دستی که بر سر آنها فرو کوبد نمی توانند از خود دفاع کنند، دسته ای زورگو و معاندند که بر هر ناتوان و ضعیفی فشاری می آورند و برخی فرمانروایند که به خدای آفریدگار و میراننده عقیده ای ندارند».[۵۰]

و باز حضرت سیدالشهدا(ع) در مسیر کربلا  در جمع اصحابش می فرماید:

«آگاه باشید که این طایفۀ ستمگر و حاکم جائر بنی امیه، پیوسته از شیطان پیروی نموده، و طاعت او را بر خود لازم دانستند، و طاعت خداوند رحمان را ترک گفتند، و زشتی

و فساد را ظاهر نمودند، و حدود خدا را تعطیل کردند، و غنایم و فیء را که متعلق به همه مسلمین است اختصاص به خود دادند، و حرام خدا را حلال شمردند، و حلال خدا را حرام شمردند».[۵۱]

بنابراین بعد از رحلت رسول اکرم(ص) با واقعه «سقیفه» و پایمال شدن حق حکومت و ولایت حضرت علی(ع)، جریان انحرافی در حکومت جامعه اسلامی پدید آمد و به غیر از حدود چهار سال حکومت عادلانۀ حضرت علی(ع) که منجر به شهادت ایشان شد، بقیه سالها تا به امامت رسیدن حضرت امام حسین(ع) و مرگ معاویه و ادعای یزید برای حاکمیت، ستمگران بر امت اسلامی حاکم بودند. و خطرناک تر از همه، تبدیل خلافت و حکومت اسلامی به سلطنت و پادشاهی ظالمانه بود که به صورت موروثی در خاندان بنی امیه باقی بماند.

امام خمینی(ره) می فرمایند: «خطری که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت درمی خواستند بیاورند، می خواستند معنویت را به صورت طاغوت درآورند، به اسم اینکه ما خلیفه رسول الله هستیم، اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی».[۵۲]

در جامعه اسلامی، حاکمیت تنها از آنِ خداوند و نمایندگان او یعنی انبیا و امامان معصوم(ع) است، و در عصر غیبت امام زمان(عج) بنابر احادیث اسلامی، حکومت در اختیار فقیهان عالم و عادل قرار می گیرد.

ج) نهضت عاشورا و نوسازی اجتماعی:

در دو مبحث گذشته به رسالتهای اجتماعی انبیا و امامان معصوم اشاره کردیم و گفتیم: دو برنامه «ارائه طریق» و «ایصال الی المطلوب» از برنامه های اصلی اینان است، تا جوامع بشری در این دنیا به مقام «خلیفة اللّهی» و در آخرت به مقام «لقاء الهی» نایل گردند. اما بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) با جریان انحرافی «سقیفه» از یکسو، اسلام ناب محمدی(ص) به دست شیطان صفتان و دنیاپرستان تحریف شد و از سوی دیگر، جامعه اسلامی به انحطاط گرایید و ضدارزشها رواج یافت و حکومت و حاکمیت جامعه در اختیار گروهی ستمکار قرار گرفت.

این وقایع دردناک با گذشت زمان شدت گرفت و از حق و مدار حقیقت زاویه بیشتری یافت تا به عصر امام حسین(ع) رسید، که می رفت از اسلام دیگر حقیقتی باقی نماند و از جامعه اسلامی، فرهنگ و ارزش دینی رخت بربندد و ارزشهای جاهلی و اشرافی عده ای به نام دین و اسلام حاکم مطلق شود و سلطنت و حکومت پادشاهی ستمگران در خاندان بنی امیه به وراثت بماند و... این عوامل سبب شکل گیری «نهضت عاشورا» و موجب قیام حضرت امام حسین(ع) برای «نوسازی اجتماعی» و نجات دین، جامعه و حکومت شد. حال در این جا به اختصار به قیام و نهضت حضرت سیدالشهدا در نوسازی جامعه اسلامی اشاره می کنیم:

عاشورا و نوسازی دین:

نهضت عاشورا تلاشی بود برای مبارزه با بدعتها و عقاید خرافی و این از رسالتهای زیربنایی امام بر حق است. چرا که با عقاید و با دین منحرف شده نمی توان به اصلاح و نوسازی جامعه دست زد و از طرف دیگر خداوند انبیا و امامان معصوم(ع) را حافظان اسلام و وحی قرار داده است، تا با انحرافهای دینی مبارزه کنند.

حضرت علی(ع) در عظمت و رسالت اهل بیت(ع) می فرمایند:

«آنان (اهل بیت رسول الله) مرکز اسرار خدا، پناهگاه دستور و خزینه علم پروردگار هستند. آنان سرچشمه دستور خدا، نگهبان کتابهای الهی و پشتوانه دین خدا هستند. به وجود خاندان رسالت انحرافهای دین برطرف می گردد و تزلزل آن فرو می نشیند»[۵۳] انحرافات عصر ائمه اطهار ریشه در بدعتها و رواج اندیشه های انحرافی به نام دین اسلام داشت، همانطور که امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند:

«ای مردم! همانا آغاز پیدایش آشوبها فرمانبری هوسها و بدعت نهادن احکامی است برخلاف قرآن که فردی به دنبال مردمی آن را به دست گیرد، اگر باطل برهنه می بود بر خردمندی نهان نمی گشت و اگر حق ناآمیخته می نمود، اختلافی پیدا نمی شد، ولی مشتی از حق و مشتی از باطل گرفته و آمیخته شود و با هم پیش آیند، اینجاست که شیطان بر دوستان خود چیره شود و آنها که از جانب خدا سبقت نیکی داشتند نجات یابند.»[۵۴]

از مصادیق واقعی آشوبها در اثر بدعتها و آمیخته شدن حق و باطل، واقعه «سقیفه»، شکل گیری «خوارج» و با وجود امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، حاکمیت بنی امیه را می توان نام برد. لذا پیامبر اکرم(ص) یکی از رسالتهای امامان معصوم(ع) را که وارثان انبیاء هستند مبارزه با این بدعتها و اندیشه های انحرافی می نامند و می فرمایند:

«برای هر بدعتی که پس از من برای نیرنگ زدن به ایمان پیدا شود، سرپرستی از خاندانم گماشته شده که از ایمان دفاع کند و به الهام خدا سخن گوید و حق را آشکار و روشن کند و نیرنگ نیرنگبازان را رد کند و زبان ناتوان باشد، ای هوشمندان پند گیرید و به خدا توکل کنید».[۵۵]

و حضرت امام صادق(ع) می فرمایند:

«همانا زمین در هیچ حالی از امام خالی نگردد. برای آنکه اگر مؤمنین چیزی (در اصول یا فروع دین) افزودند آنها را برگرداند و اگر چیزی کم کردند برای آنها تکمیل کند».[۵۶]

رسالت عظیم حضرت امام حسین(ع) در جامعۀ آن روز، مبارزه با انحرافات و بدعتها و عقاید جاهلی و اشرافی بود که دین محمدی(ص) را آلوده کرده بود.

نوسازی جامعه و تلاش برای توسعه آن نیاز به الگو و برنامه  تئوریکی مناسب و قوانین الهی دارد. هر جامعه ای برای تأمین نیازهایش، باید در قدم اول، مبانی تئوریکی و اهداف و چشم اندازهای آینده را به خوبی ترسیم نماید و مکانیسمهای دستیابی به آن ارزشها و اهداف مقدس را تبیین کند و این تنها بر عهده دین و مبانی ارزشی اسلام است.

در عصر امام حسین(ع) که عقاید منحرف، دین را آلوده نموده بودند، می بایست در قدم اول این برنامه تئوریک، نوسازی و انحرافات آن تصحیح شود و به همین جهت حضرت سیدالشهدا در خطبه ها و نامه های خویش به مسئله بدعتها و رواج ارزشهای جاهلی به نام اسلام اشاره کرده و قیام خویش را در راستای تجدید و احیای اسلام ناب محمدی(ص) و سنتهای رسول اکرم(ص) اعلام می دارند و خواهان تصفیه بدعتها هستند.

٭ عاشورا و نوسازی جامعه:

رسالت «انسان سازی» انبیا و امامان معصوم(ع)، جدای از رسالت «جامعه سازی» آنان نیست، چرا که در زندگی اجتماعی بشری که ریشه در فطرت دارد، اصلاح جامعه زمینه ساز اصلاح افراد است و با برپایی «عدالت اجتماعی» اعضای جامعه به عدالت می رسند. لذا در سیره نظری و عملی انبیا و امامان معصوم(ع) توجه به جامعه و اصلاح و نوسازی آن جایگاه والایی داشته است.

حضرت هود به قوم خود می گوید:

«... جز اصلاح جامعه تا سرحد توانایی قصدی ندارم، و جز از خدا توفیق نمی طلبم. بر او توکل می کنم و به آستان او باز می گردم».[۵۷]

و حضرت موسی به برادر خود هارون گفت:

«در میان قوم، جانشین من باش و کارها را اصلاح کن و به راه مفسدان نرو».[۵۸]

این نمونه ای از اندیشه و عمل انبیا در اصلاح و نوسازی جامعه بود که به وسیله امامان معصوم(ع) که وارثان انبیا هستند ادامه یافت و لذا مولا علی(ع) می گوید:

«خدایا، تو می دانی که مبارزه من بر سر به دست آوردن ریاست و یا به چنگ آوردن مختصری مال بی ارزش دنیا نبوده است، بلکه هدف من این بوده که مقررات دینت را توسعه دهم، جامعه را اصلاح کنم تا مظلومان به آسایش برسند و قوانین الهی که بدون اجرا مانده است، به جریان بیفتد».[۵۹]

نوسازی و اصلاح جامعه که از رسالتهای الهی انبیا و امامان معصوم(ع) است، به دنبال تبیین و بیان تئوریکی دین و نوسازی دین از تحریف شروع می شود و جامعه در تمامی ابعاد آن از جمله اقتصاد، سیاست و حکومت، اجتماعیات، فرهنگ و... از رفتارها و عملکردهای انحرافی و جاهلی پاک و قوانین حق به اجرا گذاشته می شود. لذا «نوسازی اجتماعی» بدون برنامه و مرامنامه دینی و بدون قوانین الهی پوچ و میان تهی است. نهضت عاشورا هم قیامی بود در راستای نوسازی جامعه اسلامی که به انحطاط کشیده شده بود.

حضرت سیدالشهدا – علیه السلام – در وصیت نامه خویش می نویسد:

«من خروج نکردم از برای تفریح و تفرج، و نه از برای استکبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امت جدم محمد صلی الله علیه و آله است. من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم، و به سیره و سنّت جدم، و آیین و روش پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام رفتار کنم».[۶۰]  حضرت در وصیتنامه خویش صراحتاً «اصلاح و نوسازی جامعه» را از اهداف قیام می نامند، چرا که جامعه اسلامی آن روز انحطاط یافته و به انحراف کشیده شده بود.

آن امام برحق در خطبه ای می فرمایند:

«خداوندا! تو آگهی که آنچه (از نهضت و قیام) به دست ما صورت گرفت، نه در طمع پادشاهی و جاه بود، نه در طلب ثروت و مال، ما خواستیم تا نشانه های راه دینت را ارائه دهیم، در شهرهای تو اصلاح کنیم. باشد که بندگان مظلوم تو روی آسایش و امنیت ببینند و آسوده خاطر به طاعت تو برخیزند، ما هم می خواهیم فرایض اسلام و سنن پیغمبر و احکام تو را اجرا کنیم...».[۶۱]

نهضت عاشورا و قیام حضرت سیدالشهدا(ع)، تلاشی بود که جامعه اسلامی به صلاح آید، ارزشها و هنجارهای اجتماعی مطابق با قوانین و ارزشهای دینی شود و رفتارهای اعضای جامعه مطابق با اسلام شود. در این نهضت نوسازی، باید افراد فدا شوند تا جامعه به صلاح آید، چرا که با اصلاح جامعه است که «عدالت اجتماعی» و تربیت افراد، تحقق می یابد و رسالت انبیا و اولیا و امامان معصوم(ع) جامه عمل می پوشد.

بنابراین نگرش اجتماعی و داشتن اندیشه اجتماعی و تلاش برای نوسازی جامعه از ویژگیهای نهضت عاشوراست که اهداف مقدس آن را به نمایش می گذارد.

حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند:

«تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده اند، تمام، و همۀ آنها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هرچه بزرگ باشد، بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هرچیز است در دنیا، وقتی که با مصالح جامعه، معارضه کرد این فرد باید فدا بشود، سیدالشهدا روی همین میزان آمد و رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود «لیقوم الناس بالقسط» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند».[۶۲]

٭ عاشورا و نوسازی حکومت:

از دیگر ابعاد نهضت عاشورا نوسازی حکومت است که با رویکردی جامعه شناختی و از دیدگاه نوسازی اجتماعی قابل تبیین است. همانطور که قبلاً گفتیم در عصر امام حسین(ع) حکومت جامعه اسلامی به دست ظالمان و ستمگران بود و حق مسلم امام حسین(ع) را غصب نموده بودند و از طرفی جامعه اسلامی نباید حاکمیت کفر و نفاق را بر خود پذیرا باشد، چرا که تنها با حکومت اسلامی است که دین اقامه و با تحریفات دین مبارزه می شود و نوسازی جامعه تحقق می پذیرد. بر این اساس، یکی از اهداف و ابعاد نهضت عاشورا، سرنگونی حکومت یزید و برپا داشتن حکومت اسلامی بود، و حضرت سیدالشهدا(ع) در این باره می فرمایند:

«ای مردم! پیامبر(ص) فرمود: هر مسلمانی با سلطان زور گویی مواجه می گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهی را درهم می شکند و با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت درآمده و در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و عدوان و دشمنی در پیش می گیرد، ولی او در مقابل چنین سلطانی با عمل و یا با گفتار اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که این فرد را به محل همان طغیانگر در آتش جهنم داخل کند».[۶۳]

و آن حضرت خود در مقابل حکومت بنی امیه با گفتار و عمل به مبارزه پرداخت، تا رسالت خویش را که همان برپایی حکومت اسلامی و اصلاح جامعه بود تحقق بخشد.

از رسالتهای اجتماعی انبیا و امامان معصوم(ع) برپایی حکومت اسلامی بود و خود پیامبر اکرم(ص) این حکومت را در مدینه برپا نمودند و سپس در غدیرخم مولا علی(ع) را بر این منصب برای بعد از خویش نصب کردند.

حضرت سیدالشهدا(ع) از مکه معظمه در نامه ای به مردم بصره بعد از بیان رسالت و نبوت پیامبر اکرم(ص) می نویسند:

«و ما خاندان، اولیا و اوصیا و وارثان وی (پیامبر) و شایسته ترین افراد نسبت به مقام او از میان تمام امت بودیم، ولی گروهی بر ما سبقت جسته و این حق را از ما گرفتند...».[۶۴]

حق حکومت در زمان ظهور امام، با امام معصوم(ع) است و این از امتیازات خاندان و اهل بیت پیامبر اکرم(ص) است که حضرت علی(ع) می فرماید:

«این خانواده (اهل بیت) اساس دین و تکیه گاه یقین اند، پیشگامان به آنان برمی گردند و عقب ماندگان به ایشان می رسند. این خانواده از امتیازات حکومت برخوردارند و سفارشهای جانشینی برای آن حضرت (رسول الله(ص)) و دریافت علوم و مال مخصوص ایشان است. اینکه (پس از رسیدن حضرت علی(ع) به حکومت) حق به حق دار و حکومت به شایسته اش رسیده است».[۶۵]

و لذا می بایست با قیام و نهضتی دوباره حق به حق دار برسد و امام حسین(ع) بر مسند حکومت اسلامی تکیه بزند، تا جامعه اصلاح گردد و دین اقامه گردد و بعد از اینکه هزاران نامه از سوی مردم کوفه خدمت حضرت امام حسین(ع) آمد و با ایشان برای تشکیل حکومت اسلامی بیعت نمودند، حضرت «مسلم» را فرستادند، تا به حقیقت این بیعت آگاهی یابند و با بیعت مجدد، برای برپایی دین حرکت نمایند.

حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند:

«او (سیدالشهدا(ع)) مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد».[۶۶]

«آنهایی که خیال می کنند که حضرت سیدالشهدا برای حکومت نیامده خیر، اینها برای حکومت آمدند، برای اینکه باید حکومت در دست مثل سیدالشهدا باشد، مثل کسانی که شیعه سیدالشهدا هستند باشد».[۶۷]

از مهمترین زمینه ها برای «نوسازی اجتماعی»، حکومت حق و حاکمان حق مدار است که در همین راستا حضرت امام حسین(ع) به دنبال برپایی آن است، چرا که این مقام شایسته و رسالت او در جهت انسانسازی و جامعه سازی است.

حضرت سیدالشهدا در مسیر کربلا در خطبه ای می فرمایند:

«همانا ما هستیم اهل بیت محمد(ص) و سزاوارتریم به امر ولایت و امامت بر شما مردم، از این مردمی که ادعای بی جا می کنند و حق و بهره ای در این منصب ندارند و در میان شما جور و ستم می نمایند».[۶۸] بنابراین «نهضت عاشورا» در راستای نوسازی اجتماعی، به دنبال تشکیل حکومت اسلامی و بر حق بود و زمانی که این امر محقق نشد، حضرت سیدالشهدا در روز عاشورا فرمودند:

«پروردگارا، مرا از حقم بازداشتند....».[۶۹] و به همین جهت در «زیارت عاشورا» تا برپایی قیامت، لعنت می کنیم کسانی را که نگذاشتند حکومت اسلامی به دست امام بر حق برپا شود و می خوانیم:

«... لعنت خدا بر گروهی که شما را از نشستن بر مقامی که بحق داشتید بازداشتند و مرتبه شما را نشناختند، مقام و مرتبه ای که خدا شما را عطا فرموده بود...»[۷۰]

رسالت «انسانسازی» و «جامعه سازی» امام حسین(ع) اقتضا می کرد که به نوسازی اسلام که به دست بنی امیه تحریف شده بود بپردازند و جامعه را اصلاح نمایند و با برپایی حکومت اسلامی این رسالتها را جامه عمل بپوشانند.

وصیتنامه آن حضرت و تمامی خطبه ها و نامه هایی که از زمان خروج آن حضرت از مدینه و حرکت به سوی مکه در دست است و بیانات آن حضرت در مسیر کربلا و روز عاشورا حاکی از این «نوسازی اجتماعی» است.

با نگاهی جامعه شناسانه و رویکردی اجتماعی می توان این اهداف و برنامه ها را دریافت و آن را الگوی تمامی اعصار و مکانها قرار داد و «نوسازی اجتماعی» را با بهره گیری از این نهضت حسینی انجام داد که آن حضرت می فرمایند: «عمل من در این

قیام الگوی شماست».[۷۱] این الگوی اجتماعی، دینی از قوانین علم جامعه شناسی برای تمامی آزادگان و پیروان حقیقی حضرت سیدالشهدا(ع) است و لذا «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».

نتیجه گیری:

در این نوشتار کوشیدیم با رویکردی جامعه شناختی به نهضت عاشورا، ابعاد اجتماعی این قیام را درک کنیم و الگوی «نوسازی اجتماعی» قرار دهیم، لذا می توان نتایج کلی زیر را دریافت نمود:

۱- رسالتهای اجتماعی انبیا و بخصوص خاتم الانبیا، حضرت رسول اکرم(ص) بسیار گسترده است و در کل شامل «انسانسازی» و «جامعه سازی» است که در این راستا باید به «ابلاغ پیام حق به خلق»، «اقامه عدالت اجتماعی»، «ایجاد انسجام اجتماعی»، «قضاوت در جامعه» و «تشکیل حکومت اسلامی» و... بپردازند.

۲- جانشینان و وارثان مقام و رسالتهای پیامبر اکرم(ص)، امامان معصوم(ع) می باشند که باید در «ارائه طریق» و «ایصال الی المطلوب» افراد جوامع بشری بکوشند و همان رسالتهای پیامبر را برعهده دارند، به غیر از اینکه به اینان «وحی» نمی شود و دین و برنامه کامل از طرف رسول اکرم(ص) ابلاغ شده است.

۳- امام حسین(ع) به عنوان سومین امام بر حق و وارث پیامبر(ص) و علی(ع) و حسن(ع)، باید راه آنان و رسالتهای آنان را ادامه دهد.

۴- از علل اساسی شکل گیری نهضت عاشورا به رهبری امام حسین(ع)، «تحریف اسلام ناب محمدی(ص)» «انحطاط جامعه اسلامی» و «حکومت ظالمین بر جامعه اسلامی» بود.

۵- نهضت عاشورا در راستای «نوسازی اجتماعی» و تحقق رسالتهای اجتماعی امام حسین(ع) با اهداف و برنامه هایی همانند «نوسازی دین»، «نوسازی جامعه» و «نوسازی حکومت» به وجود آمد.

۶- از دیدگاه علوم انسانی و علم جامعه شناسی که به بررسی اجتماعی پدیده ها و کشف قانونمندی آنها می پردازد، «نهضت عاشورا»، الگوی نوسازی اجتماعی برای تمامی اعصار و جوامع اسلامی است، چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».

 


[۱] - آل عمران / ۱۳

[۲] - نهج البلاغه، خطبه / ۱

[۳] - شوری / ۱۳

[۴] - امام خمینی (ره)، صحیفه امام؛ ج ۱۳، ص ۲۸۸

[۵] - همان، ج۷، ص ۲۸۸

[۶] - همان، ج ۱۵، ص ۲۱۳

[۷] - اعراف / ۶۲

[۸] - بقره / ۱۵۱

[۹] - اعراف / ۲۹

[۱۰] - حدید / ۲۵

[۱۱] - شوری / ۱۵

[۱۲] - بقره / ۲۱۳

[۱۳] - آل عمران / ۱۰۳

[۱۴] - نساء /1 ۶۵-۶۴

[۱۵] - مرتضی مطهری، ولاءها و ولایتها، ص۵۳- ۵۰

[۱۶] - نهج البلاغه، خطبه / ۱۰۷

[۱۷] - آل عمران / ۳۱

[۱۸] - مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص ۱۰۸

[۱۹] - بقره / ۱۲۴

[۲۰] - مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۲۹

[۲۱] - فرازی از زیارت جامعه کبیره

[۲۲] - اصول کافی- ترجمه مصطفوی، ج۱، ص۲۸۷- ۲۸۵

[۲۳] - مائده / ۶۷

[۲۴] - امام خمینی(ره)، صحیفه نور، ج۲۰، ص ۲۸

[۲۵] - اصول کافی- ترجمه مصطفوی، ج۱، ص ۲۸۵

[۲۶] - فرازی از زیارت وارث

[۲۷] - فرازی از زیارت عاشورا

[۲۸] - مائده / ۳

[۲۹] - نهج البلاغه، نامه / ۱۶

[۳۰] - کنگره امام خمینی و فرهنگ عاشورا، دیدگاهها، دفتر اول، ص ۱۹

[۳۱] - امام خمینی(ره)، صحیفه نور، ج۱۷، ص۲۵۵

[۳۲] - همان، ج ۸، ص ۳۰۵

[۳۳] - همان، ص ۹

[۳۴] - همان

[۳۵] - محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع)،  ص ۵۴

[۳۶] - جواد قیومی اصفهانی، صحیفة الحسین(ع)، ص۲۶۲

[۳۷] - نهج البلاغه، خطبه / ۹۷

[۳۸] - همان، خطبه / ۲۲۶

[۳۹] - همان، خطبه های ۲۵، ۲۷، ۲۹ و ۹۶

[۴۰] - تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، ص ۳۸۸

[۴۱] - دیدگاهها، دفتر اول، ص۴۳

[۴۲] - بقره / ۱۲۴

[۴۳] - نهج البلاغه، خطبه / ۱۷۲

[۴۴] - همان، نامه / ۱۰

[۴۵] - همان، نامه / ۶۲

[۴۶] - محمدرضا حکیمی، امام در عینیت جامعه، ص۱۵۳

[۴۷] - دیدگاهها، دفتر اول، ص۹۳

[۴۸] - محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع)، ص۱۹

[۴۹] - تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، ص۳۷۴

[۵۰] - جواد قیومی اصفهانی، صحیفة الحسین(ع)، ص۲۶۶

[۵۱] - سیدمحمد حسین حسینی تهرانی، لمعات الحسین(ع)، ص۴۳

[۵۲] - امام خمینی(ره)، صحیفه امام؛ ص ۸، ص ۹

[۵۳] - نهج البلاغه، خطبه / ۲

[۵۴] - اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج۱، ص۶۹

[۵۵] - همان، ص۷۰

[۵۶] - همان، ص۲۵۱

[۵۷] - هود / ۸۸

[۵۸] - اعراف / ۱۴۲

[۵۹] - نهج البلاغه، خطبه / ۱۳۰

[۶۰] - علامه تهرانی، لمعات الحسین، ص۱۲

[۶۱] - تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، ص۳۷۶

[۶۲] -امام خمینی(ره)، صحیفه امام؛ ج ۱۵، ص ۲۱۳

[۶۳] - جواد قیومی اصفهانی، صحیفة الحسین(ع)، ص۲۷۴

[۶۴] - محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع)، ص ۵۴

[۶۵] - نهج البلاغه، خطبه / ۲

[۶۶] - امام خمینی(ره)، صحیفه امام؛ ج ۲، ص ۳۷۲

[۶۷] - همان، ج۲۱، ص ۳

[۶۸] - جواد قیومی اصفهانی، صحیفة الحسین(ع)، ص۲۷۲

[۶۹] - همان، ص۸۲

[۷۰] - فرازی از زیارت عاشورا

[۷۱] - جواد قیومی اصفهانی، صحیفة الحسین(ع)، ص ۲۷۵ 

انتهای پیام /*