سیاست، آینه اخلاق

با توجه به تعریف امام از دین و سیاست و اعتقاد به انفکاک ناپذیری این دو، سیاست بدون اخلاق را نمی توان سیاست نامید. همچنین نگاه یک جانبه به اخلاق و محصور کردن اخلاق در حوزۀ فردی را نمی توان اخلاقی نامید که پیامبران به خاطر آن مبعوث شدند و ائمه و اولیای خداوند در راه آن فداکاری کردند

کد : 49901 | تاریخ : 01/04/1399

از منظر امام خمینی رحمه الله سیاست، آینۀ اخلاق و رفتار و کردار معصومان علیهم السلام است و آنچه جهان امروز با عنوان «سیاست» از آن یاد می کند، چیزی جز خدعه و فریب نیست. ایشان در تبیین معنای واقعی سیاست، رفتار و کردار معصومان را عین سیاست می شمرد و در ضمن بیان خاطره ای، آن را چنین به تصویر می کشد:
پاک روان[۱] به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم ـ حبس دوم ـ گفت که سیاست، دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است و کلمه اش هم این بود که «پدر سوختگی» است! این را بگذارید برای ما؛ همین جا می خواست پدر سوختگی کند؛ یعنی می خواست کلاه سر من بگذارد! من گفتم به این معنا که شما می گویید، ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛ خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم با فلانی و این که دخالت در سیاست نکند. من هم سر منبر گفتم که ایشان این را گفت، من هم این را گفتم؛ بیخود گفته! این ها می خواهند که ماها را با همین خدعه و فریب که سیاست خدعه است، شما از سیاست کنار بروید.[۲]
از منظر امام خمینی رحمه الله:
سیاست خدعه نیست، سیاست یک حقیقتی است. سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره می کند، خدعه و فریب نیست. این ها همه اش خطاست؛ اسلام، اسلام سیاست است، حقیقتِ سیاست است، خدعه و فریب نیست.[۳]
امام با ارائه چنین تعریفی، تعریف ضد اخلاقی سیاست را ـ که به سیاست «ماکیاولی» [۴] شهرت یافته است ـ خارج می کند و مخاطبان خود را متوجه جایگاه سیاست در لسان ائمۀ اطهار علیهم السلام و فرهنگ شیعه می کند. از منظر امام، سیاست همان حرکت انبیا و اولیای خداوند در هدایت بشریت، به سوی صلاح و سعادت همه جانبه است:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد؛ تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد. و این ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست؛ صلاح ملت هست؛ صلاح افراد هست.[۵]
از منظر امام: «همۀ مکتب های توحیدی برای انسان سازی آمده اند»[۶] و «اسلام برای تهذیب انسان آمده است؛ برای انسان سازی آمده است».[۷]
حضرت امام بر این عقیده است که: «ما مکلّفیم انسان بسازیم»؛[۸] از این رو سیاست امام، سیاست هدایت جامعه بر مبنای آموزه های مکتب رهایی بخش اسلام است که فلسفه وجودی اش «تهذیب» و «انسان سازی» است. همچنین فلسفۀ قیام و کسب قدرت او ـ که در کتاب ولایت فقیه، در دوران تبعید به آن می پردازد ـ تنها و تنها مبارزه با پلیدی ها و پلشتی ها، دفاع از خداخواهی و عدالت جویی مردم و به محکمۀ عدل کشاندن متجاوزانِ به حریم های اخلاقی و انسانی است:
اگر امروز قدرت نداریم که جلو این کارها را بگیریم و حرام خواران و خائنین به ملت و دزدان مقتدر و حاکم را به کیفر برسانیم، باید کوشش کنیم این قدرت را به دست بیاوریم.[۹]
در اندیشۀ سیاسی امام، بروز ناهنجاری های اجتماعی و رفتارهای غیر اخلاقی، غیر انسانی و غیر اسلامی، زاییدۀ منکرات بزرگی چون حاکمیت دولت مردان فاسد و فاجری است که جز به خود و منافع خود نمی اندیشند. در این اندیشه «پشه ها نخواهند مرد مگر این که مزبله خشکانده شود»؛ از این رو، حضرت امام بر این باور بود که مبارزه با معلول ها و منکرات کوچک، مبارزه ای فرسایشی و بی نتیجه است و چاره ای نیست جز این که به سراغ علت العلل مفاسد و منکرات بزرگ برویم:
در اذهان ما فرو رفته که منکرات فقط همین هایی هستند که هر روز می بینیم یا می شنویم؛ مثلاً اگر در اتوبوس نشسته ایم موسیقی گرفتند، یا فلان قهوه خانه کار خلافی را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسی روزه خورد، منکرات می باشند و باید از آن نهی کرد؛ و به آن منکرات بزرگ توجه نداریم؛ آن مردمی را که دارند حیثیت اسلام را از بین می برند حقوق ضعفا را پایمال می کنند.[۱۰]
حضرت امام تنها راه عملی شدن هنجارهای اسلامی و مبارزه با مفاسد اخلاقی در همۀ حوزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... را برپایی حکومت اسلامی می دانستند؛ حکومتی بر پایۀ قانون که متصدی آن کارشناسان دین و اخلاق به شمار روند:
چون حکومت اسلام، حکومت قانون است، قانون شناسان، و از آن بالاتر دین شناسان، یعنی فقها، باید متصدی آن باشند؛ ایشان هستند که بر تمام امور اجرایی و اداری و برنامه ریزی کشور مراقبت دارند. فقها در اجرای احکام الهی امین هستند.[۱۱]
تفکیک ناپذیری اخلاق از سیاست
تفکیک ناپذیری دین و به تبع آن اخلاق الهی و اسلامی از سیاست، ریشه در نگرش واقع بینانه امام راحل نسبت به رسالت پیامبران الهی داشت؛ پیامبرانی که بر اساس نص صریح قرآن برای مبارزه با شرک و بت پرستی،[۱۲] اجرای قسط و عدالت،[۱۳] و تزکیه و تعلیم بشرِ[۱۴] وامانده از ارزش ها و دور شده از اخلاق، مبعوث شده بودند. این منظره از نگاه امام چنین چشم اندازی دارد:
اساساً انبیاء خدا ـ صلواة اللّه  وسلامه علیهم ـ مبعوث شدند برای خدمت به بندگان خدا؛ خدمت های معنوی و ارشادی و اخراج بشر از ظلمات به نور و خدمت به مظلومان و ستمدیدگان و اقامۀ عدل؛ عدل فردی و اجتماعی.[۱۵]
حضرت امام در جایی دیگر، یک سو نگری به اسلام و نگرش تک بُعدی به مکاتب الهی و رسالت پیغمبران را ریشۀ اساسی همۀ ناهنجاری های فردی و اجتماعی و تباهی اخلاق و معنویت و به تبع آن، حاکمیت فرهنگ و اخلاق بیگانه می داند:
آنچه گفته شده و می شود که انبیا علیهم السلام به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته داری دنیایی مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز می کردند و ما نیز باید چنین کنیم اشتباه تأسف آوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن ملت های اسلامی و باز کردن راه برای استعمارگران خون خوار است؛ زیرا آنچه مردود است، حکومت های شیطانی و دیکتاتوری و ستمگری است.[۱۶]
بر اساس همین نگرش، امام راحل بر این باور بود که:
ما مکلّفیم به این که در امور دخالت کنیم ما مکلّفیم در امور سیاسی دخالت کنیم، مکلّفیم شرعاً؛ همان طور که پیغمبر می کرد؛ همان طور که حضرت امیر می کرد.[۱۷]
با توجه به تعریف امام از دین و سیاست و اعتقاد به انفکاک ناپذیری این دو، سیاست بدون اخلاق را نمی توان سیاست نامید. همچنین نگاه یک جانبه به اخلاق و محصور کردن اخلاق در حوزۀ فردی را نمی توان اخلاقی نامید که پیامبران به خاطر آن مبعوث شدند و ائمه و اولیای خداوند در راه آن فداکاری کردند.
منبع: اخلاق سیاسی، از مجموعه امام خمینی رحمه الله و مفاهیم اخلاقی (۸)، حسن ابراهیم زاده، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۸۵، صص ۱۵-۲۰
پیوست ها:
[۱] حسن پاک‏روان، معاون نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) که از دوستان و معتمدان شاه به شمار می ‏رفت و در آغاز نهضت اسلامی چند بار از سوی شاه مأمور گفت‏ وگو با امام گردید. [۲] صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵. [۳] همان، ص ۱۲۵. [۴] ماکیاولی، نیکولودی برناردوئی (۱۴۶۹ ـ ۱۵۲۷م) فیلسوف ایتالیایی، متولد فلورانس، او نظام فلسفی ‏ای آورد که با تناقضات آن روزگار مناسبت داشت. ماکیاولی اساس اخلاقیات را واژگون کرد؛ به دنیایی که سرشار از توحید بود صریحاً می ‏گفت که بهترین شیوه و خط‏ مشی زندگی، بی ‏شرافتی است. (بزرگان فلسفه، ص ۳۷۷ ـ ۳۷۸) [۵] صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۴۳۲. [۶] همان، ج ۷، ص ۵۳۱. [۷] همان. [۸] همان. [۹] ولایت فقیه، ص ۱۰۴. [۱۰] همان، ص ۱۰۶. [۱۱] همان، ص ۶۱. [۱۲] «قُلْ إِنَّمَا اُمِرْتُ أَنْ أعْبُدَ اللّه‏َ وَلاَ اُشْرِکَ بِهِ»؛ رعد ۱۳: ۳۶. [۱۳] «وَأنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»؛ حدید (۵۷): ۲۵. [۱۴] «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ»؛ جمعه (۶۲): ۲. [۱۵] صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۶. [۱۶] همان، ج ۲۱، ص ۴۰۷. [۱۷] همان، ج ۱۵، ص ۱۶.

انتهای پیام /*