سید علی موسوی گرمارودی در سال ۱۳۲۰ در قم به دنیا آمد. پدر وی از بزرگان اهل گرمارود الموت قزوین بود. وی نخست نزد پدرش مقدمات را فرا گرفت و پس از آن به دبستان ملی «باقریه» رفت. دوره دبیرستان را در مدرسه شهید بهشتی (دین و دانش سابق) سپری کرد و پس از آن به مشهد عزیمت کرد و در نزد علمای آن سامان، به فراگیری علوم دینی پرداخت. در سال 1345 وارد دانشکده حقوق شد و کارشناسی آن رشته را در رشته علوم قضایی کسب کرد. او سرانجام پس از گرفتن مدرک کارشناسی زبان و ادب فارسی با اخذ درجه دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. گرمارودی در چندین ‏دوره در عرصه شعر و ادبیات کشور حضور مؤثر داشته است و از پیشتازان شعر مذهبی امروز شناخته می‌شود. او ‏تحصیلات مقدماتی خود را در قم و مشهد به پایان رساند و ادبیات عرب را نزد ادیب پیشاوری فراگرفت. وی با شاعر بزرگ معاصر اخوان ثالث نیز آشنایی و رفت و آمد داشت و اخوان شعری نیز به نام او سروده بود.

در اسفند ۱۳۵۷ شورای انقلاب، موسوی گرمارودی را به سرپرستی سازمان آموزشی نومرز منصوب کرد. همان مؤسسه فرانکلین سابق که در ‏اواخر دهه ۶۰ با ادغام در تشکیلات وزارت فرهنگ و آموزش عالی از صورت یک مؤسسه خارج شد و از آغاز سال ۱۳۷۳ نیز با نام شرکت ‏انتشارات علمی و فرهنگی با انتشارات علمی و فرهنگی (بنگاه ترجمه و نشر کتاب سابق) ادغام شد. علاوه بر این گرمارودی مدتی رایزن ‏فرهنگی ایران در تاجیکستان بود و مدتی نیز مسئولیت تالار وحدت تهران را بر عهده داشت. او در مدت اقامتش در تاجیکستان جریان شعر ‏معاصر آن کشور فارسی زبان را دنبال کرد و در این باره مقالات تحقیقی متعدد نوشت.‏

موسوی گرمارودی مدت یک سال در حوزه فردوس به امر تدریس مشغول بود. با پیروزی انقلاب اسلامی،‌ موسوی گرمارودی به همراه مرحومه طاهره صفارزاده کانون فرهنگی نهضت اسلامی  را بنیاد نهاد. موسوی گرمارودی علاوه بر سرودن شعر و شرکت در انجمن‌ های ادبی، راه اندازی، مدیریت و سردبیری نشریه گلچرخ و انتشار یک مجله ادبی در تاجییکستان را نیز برعهده داشته است. وی در سال 1385 به عنوان «چهره ماندگار بخش شعر» به وسیله بنیاد چهره ‌های ماندگار انتخاب شد.

برخی از آثار سید علی موسوی گرمارودی:

سرود رگبار

عبور

در سایه سار نخل ولایت

چمن لاله

خط خون

تا ناکجا

دستچین

صدای سبز

 

 

***

گر بهاری بود و ما سرو و صنوبر داشتیم

آن بهاران بود کز بالای دلبر داشتیم

 

یاد باد آن عشق آتشناک ما کز شعله اش

شوری آتشگون و توفانزاد در سر داشتیم

 

سال ها هجران او در سینه ی ما خانه داشت

تا مگر روزی برآید دیده بر در داشتیم

 

هرچه بود از شور و شیدایی به پایش ریختیم

دل بدو دادیم و چشم از غیر او برداشتیم

 

می فروش پیر ما را باده بود از آفتاب

ما از آن هردم هزاران خم به ساغر داشتیم

 

کشتی ما را ز توفان بلا باکی نبود

نوح را با خویشتن همراه و رهبر داشتیم

 

لعل آتشگون چو با فرمان آتش می گشود

سوختن را ما سمندر وار باور داشتیم

 

آرزوهامان در آن رخسار روشن می شکفت

ما و آن آیینه با هم انس دیگر داشتیم

 

آن دو چشم شیر گیر او کجا رفت ای دریغ

کاندران صد بیشه مردی را برابر داشتیم

 

چون شد آن برگشته مژگانی که ما از شوق او

صد هزاران جان شیرین زیر خنجر داشتیم

 

گفتم ای غمگین قناری سوز آوازت ز چیست

گفت ما هم شعر گرمارودی از بر داشتیم

 

. انتهای پیام /*