***

(روح الله)

 

باران تیر و ترکش و نارنجک ، بغضی احاطه کرد خیابان را

از انقلاب تا دلِ آزادی، چشم تو دید، هق هقِ تهران را

 

خون می چکید از پسِ هر دیوار، ردّی که مانده روی تنِ خرداد

تقویم می نویسد از این دوران، خون واژه های بی سرِ عریان  را

 

مثلِ بهار، آمدنت خوش بود، مثلِ نسیم بر دلِ گلدان ها

برگشته ای به خاک پر از مهرت، بیرون کنی هوای زمستان را

 

لبخندِ تو طلیعه ی صبحی نو، اخمت شروعِ جنگ جهانی بود

تاریخ شاهدست که بر هم زد، این اخم ها ، غرورِ رضاخان را

 

جاریست در تمام جهان نامت، چون رودِ در محاصره ی طوفان

رودی که در مسیرِ تلاطم ها، تغییر داده، یک تنه جریان را

 

بر پای این درختِ ثمر دیده، افتاده میوه های ترک خورده

چشمی به خود ندید و نخواهد دید، افتادگی پرچم ایران را

 

من کودکی که در دلِ گهواره، سرباز این دقایق خود خواندی

بعد از تو پرسه می زند او امروز، پس کوچه های تنگ جماران را

ندا نوروزی

***

 

. انتهای پیام /*