***

(تقدیم به امام راحل) 

شفق از سوگ سر بر خاک کرده

غمت را سنگ هم ادراک کرده

فلق با داغ تو همچون شقایق

گریبان از غمت صد چاک کرده

شکستی ای فلک آیینه ی ما

به غارت داده ای گنجینه ی ما

فتاده گریه در چشم ملایک

ز نای هفت بند سینه ی ما

کسی چون تو ستم سوزی نیاموخت

بهین آیین پیروزی نیاموخت

چنین آتشفشان خشم خورشید

به شب ها شعله افروزی نیاموخت

امیر قافله ای پیر نستوه

غمت در سینه ام انبوه، انبوه

ز بعد رفتنت بار غمی را

به دوشم می کشم سنگین تر از کوه

دلم از داغ تو در غم نشسته

درون هاله ی ماتم نشسته

میان سینه دل چون سوگواران

به داغ وارث آدم نشسته

نمی دانم فلک با ما چه ها کرد

کزین ماتم به تن رخت عزا کرد

ز داغت ای رسول استقامت

دل ما جامه ی جان را قبا کرد

اکبر بهداروند

***

 

مأخذ: گاهنامه شعر

. انتهای پیام /*