***

(تقدیم به امام راحل)

 

ساقی بیا که عکس تو در جام بنگرم

جز چشم مست تو هوسی نیست در سرم

پر کن قدح که وصل بتان شد میسرم

من خواستار جام می از دست دلبرم

این راز با که گویم و این غم کجا برم

 

خوش باد ها که سرکشم اندر سبوی دوست

مستانه سر نهم همه در جستجوی دوست

طی گشت عمر و نعره زنان من به کوی دوست

جان باختم به حسرت دیدار روی دوست

پروانه دور شمعم و اسپند آذرم

 

دیگر نمی رسد سخن از بزم آشنا

ز آن جامه ای که دست قضا دوخت بهر ما

زین باده ای که سوخت همه جسم و جان ما

این خرقه ملوث و سجاده ریا

آیا شود که بر در میخانه بردرم

 

دلشاد گشته ایم ز ناخوانده رقعه ای

روشن ز عشق چهردل از پاره لمعه ای

افتاد بهر ما چه خوش اقبال قرعه ای

گر از سبوی عشق دهد یار جرعه ای

مستانه جان ز خرقه هستی درآورم

 

خوش ساعتی که ساقی دردی کشان شوم

آگه ز سر وهم نفس محرمان شوم

رقصان چو جام و ساغر دست بتان شوم

پیرم ولی بگوشه چشمی جوان شوم

لطفی که از سراچه آفاق بگذرم

 

مهدی رحیمی

***

. انتهای پیام /*