***

(تقدیم به امام راحل)

 

شب بود و شب به وسعت تاریخ می وزید

پرواز را کسی به پشیزی نمی خرید

خورشید از تمام جهان رخت بسته بود

آفت به جان باغ  اقاقی نشسته بود

دیوار بود، سهم درختان بارور

اسطوره رهایی از این شب سرا ... تبر

آری سکوت و غم همه جارا گرفته بود

کابوس در تطوّر شب پا گرفته بود

این باغ بغض کرده یک فصل سرد بود

سرخورده از هجوم خزان خیز درد بود

وقتی که باغ صحنه داغ نبرد بود

وقتی که دار روزی مردان مرد بود

یک مرد از سلاله خورشید آمد و

خطی به روی قصه تمدید شب زد و

بیدار کرد مردم در خواب مانده را

دریا نمود برکه بی آب مانده را

چون خون دوید در دل میدان شهر بعد

غیرت دمید در رگ مردان شهر بعد

مردم به جوش آمده و غرق اشتیاق

تا باز هم بهار بیاید به صحن باغ

تا باز هم شکوه خدا جلوه گر شود

در سرزمین آینه، شب بی اثر شود

با جوهران عرصه ایثار عیان شدند

پروانه وار مرد خدا را نشان شدند

با حکم دین به عرصه جنگ شب آمدند

تا آسمان تیره شب را ورق زدند

از برکت هدایت فرزند آفتاب

گل داد نو نهال شکوفای انقلاب

فصل شکوفه دادن باغ اقاقی است

اما هنوز فتنه احزاب باقی است

این رود بر کرانه گرداب می رسد

هنگام سهم خواهی احزاب می رسد

در اوج سهم خواهی احزاب از انقلاب

حکمی دوباره می رسد از نسل آفتاب

حق نهال نوگل ایمان تگرگ نیست

تعبیر سهم خواهی تان غیر مرگ نیست

چیزی که در خیال شما حزبیان گم است

حق و حقوق حقه آحاد مردم است

برچیده شد بساط تمامی ِ حزب ها

با حکم آسمانی فرزند مرتضی

مردی که از سلاله یاسین و نور بود

آیینه تجلی حق در حضور بود

در گوش دهر آیه والفجر خوانده بود

موج هراس در دل دشمن نشانده بود

وقتی شکست فتنه پشت نقابشان

آتش گرفت نقشه نقش بر آبشان

اینبار مثل گله کفتار آمدند

در اعتلاف ابرهه کفّار آمدند

وقتی سپاه حرمله در پشت باغ بود

آن مرد راه قافله مان را چراغ بود

آری دوباره حضرت خورشید آمد و

بطلان نسل توطئه ها را رقم زد و

خاکستر تمامی شان را به باد داد

داوود وار آمد و حکم جهاد داد

عیسی دمی که آمد و احیای ما نمود

فرمود: جنگ لحظه آغاز عشق بود

عشق است سنگری که پر است از نماز نور

عشق است خاک فکه و سوز و گداز نور

عشق است خون لاله روی زمین و بمب

عشق است حال معبر و میدان مین و بمب

عشق است سر به داری فرماندهان عشق

راز و نیاز در دل شب با زبان عشق

گفتند کفر تا بنِ دندان مسلح است

دیدیم عشق هیمنه شان را به هم شکست

با حکم عشق لشکر شیطان شکست باز

بوی بهار بر تن دنیا نشست باز

پیروز شد تجلّی غیرت در این نبرد

باران گرفت... باغ اقاقی شکوفه کرد

با اینکه باز فتنه شیطان عقیم شد

چندی گذشت نهضت ایمان یتیم شد

از روح خود به پیکر دنیا دمید و رفت

روح خدا به سمت خدا پر کشید و رفت

شاعر شدند رود و درخت و پرندگان

تا یاد او همیشه بماند در این جهان

شیطان دوباره لشکر خود را اجیر کرد

کفتار را به وعده ی آینه شیر کرد

تا دعوی نیابتِ از مقتدا کند

در ذهن ما بساط خزان را به پا کند

نوبت رسیده بود به تردید دیگری

اما دمید چهره ی خورشید دیگری

مردم همیشه پیرو خورشید بوده اند

این را تمام مردم دنیا سروده اند

خورشید نو دمیده شد از نصل مرتضی

سید علی است وارث بر حق مقتدا

تا گل کند به صحن جهان داستان عشق

تاریخ را همیشه بخوان از زبان عشق

بایان قصه می رسد اینجا به یک کلام

ما وارثان بیرق عشقیم ... والسلام

 

پیام فرامرزی

***

 

. انتهای پیام /*