***

 

ای مهربان‌ تر از باران

 

شبی که آینه‌ ها دل ‌شکسته می ‌خواندند

نگاه آخر آن آشنای دیرین را

غمی بزرگ چنان می ‌نشست بر دل شهر

که می‌ شکست دل خسته‌ پرستوها

 

شبی که قامت دل، رخت تیره می ‌پوشید

شبی که چشم پر از ابرهای ماتم بود

شبی که هر نَفَسش بی حضور روح ‌الله

به حجم غربت و اندوه و درد می ‌افزود

 

تمام زمزمه‌ ها گریه‌ های باران بود

تمام ثانیه‌ ها شرح آرزومندی

و ذهن باغ پر از قصه‌ های تنهایی

نبود شور شکفتن، نبود لب ‌خندی

 

به شرح درد کجا دل توانِ ماندن داشت؟

دلی که مهر تو را بی‌ بهانه باور کرد

و در فراق تو ای مهربان‌تر از باران

ببین که خاک غمت را زمانه بر سر کرد

 

هزار بار تو را بی‌ صدا صدا کردیم

و هم‌ زبانِ دل خود، خداخدا کردیم

هزار زمزمه آمد که کاش برگردی

و نذر آمدنت جان بی ‌بها کردیم

 

نیامدی که شمیم بهار باز آید

نیامدی که شب انتظار سر گردد

هنوز دیده‌ عالم به راه منتظر است

که مقتدای محبت به خانه برگردد

 

 فاطمه جعفرزاده

***

. انتهای پیام /*