***

جای دمشق این بار سمت عشق عازم شد

اسمش که قاسم بود جسمَش نیز قاسم شد

 

در پیکرش دیدم گریز روضه‌ خوان ‌ها را

هم روضۀ قطع الیَمین هم ارباً اربا را

 

افتاده روی خاک دستی پاک و نورانی

انگشتری با خاتم سرخ سلیمانی

 

حالا همه لابی‌گری را خوب فهمیدیم

تضمین امضای‌ کَری را خوب فهمیدیم

 

عباس ‌ها را می‌کشی ای شمر خودکامه

زیرا که بیزارند آنها از امان ‌نامه

 

عباس ما رو کرد دست منحرف ‌ها را

دیدیم آخر برکت اف ای تی اف‌ ها را

 

ای دشمن خونخوار بنشین و تماشا کن

هنگام رزم ماست گورت را مهیا کن

 

ای آنکه با تو پُر شده میقات بعضی ‌ها

ای کد خدا و قبلۀ حاجات بعضی ‌ها

 

هرچند در داخل تو با یک عده همدستی

لعنت به آنها! بعد از این با ما طرف هستی

 

این خاک رهبر دارد و خاکی پراز رهروست

آری دگر پایان دوران بزن در روست

 

ای کشور محبوب آقازاده‌ های ما

چیزی نمانده که بیفتی تو به پای ما

 

دیدی چگونه باختی حالا قمارت را

سردار ما با رفتن خود ساخت کارت را

 

ما را تو با این کار خود بیدارتر کردی

سردار ما را شک نکن سردارتر کردی

 

در هر نبردی او به نامردان فشار آورد

با رفتنش هم نیز پیروزی به بار آورد

 

او کاوه بود و رفت بالاتر درفش او

حتی سَرَت ارزش ندارد قدر کفش او

 

با مرگ هم دیگر در این طوفان نمی‌میریم

چیزی نمانده! انتقامی‌ سخت می‌گیریم

 

ما اهل صلح و منطقیم از جنگ بیزاریم

اما از این پس با تو قاسم‌کشتگی داریم

 

چیزی نمانده تا که برخیزیم سوی تو

همرنگ مویت می‌شود از ترس روی تو

 

چیزی نمانده تا بفهمی آه یعنی چه

در صفحه ‌هامان ذکر بسم الله یعنی چه

 

چیزی نمانده تا ببینی با پریشانی

در پایتخت خود اتوبان سلیمانی

 

موشک به خاکت می‌ خورد از چند ناحیه

کاخ سفیدت می‌ شود فردا حسینیه

 

ما با تو می ‌جنگیم تا وقتی نفس داریم

ما پشتمان عمریست طوفان طبس داریم

 

دنیای بی‌ سردارمان هرچند تاریک است

فردای روشن می‌ رسد، خورشید نزدیک است

 

محسن کاویانی

***

. انتهای پیام /*