سخنرانی
چگونگی برخورد با دوستان و دشمنان
سخنرانی در جمع قوای نظامی (چگونگی برخورد با دوستان و دشمنان)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 9 ف‍روردی‍ن‌ ‭1358

زمان (قمری) : 30 ربیع الثانی ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 440

موضوع : چگونگی برخورد با دوستان و دشمنان

زبان اثر : فارسی

مناسبت : در آستانه برگزاری رفراندم جمهوری اسلامی

حضار : جمعی از قوای نظامی جمهوری اسلامی

سخنرانی در جمع قوای نظامی (چگونگی برخورد با دوستان و دشمنان)

سخنرانی

‏زمان: 9 فروردین 1358 / 30 ربیع الثانی 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: چگونگی برخورد با دوستان و دشمنان‏

‏مناسبت: در آستانۀ برگزاری رفراندم جمهوری اسلامی‏

‏حضار: جمعی از قوای نظامی جمهوری اسلامی‏

‏ [‏‏بسم الله الرحمن الرحیم‏‏]‏

‏محبت با دوستان و انعطاف ناپذیری در برابر دشمنان‏‏ ‏

‏     چقدر موجب افتخار است که همچو جوانهای برومندی در مملکت ما در خدمت‏‎ ‎‏اسلامند. چقدر من شاد هستم از اینکه ما با هم در یک مجلس مجتمع هستیم و یک‏‎ ‎‏محیط محبت است. دیروز هم من با یک دسته از آقایان که آمده بودند ـ از ارتشیها ـ این‏‎ ‎‏مطلب را گفتم؛ و حالا هم باید عرض کنم... یکی از فرقهای بین دولتهای غیر اسلامی‏‎ ‎‏ـ دولتهای طاغوتی ـ دولت اسلامی این است و باید هم این باشد که در دولتهای اسلامی‏‎ ‎‏محیطْ محیطِ محبت است، محیط برادری است؛ نه ارتش با مردم جدا هست و نه مردم با‏‎ ‎‏ارتش جدا هستند؛ و نه یک محیط رعب در کار هست. خدای تبارک و تعالی برای‏‎ ‎‏مؤمنینی که در خدمت اسلام هستند دو خاصیت نقل می فرماید: یکی اینکه بین خودشان‏‎ ‎‏محیط محبت است ‏رُحَماء بَینَهُم‏ با هم دوستند، رحیمند، همه به دیگری محبت دارند؛ در‏‎ ‎‏مقابل غیر ‏اَشِدّاء؛‎[1]‎‏ در مقابل کفار و در مقابل اجانب شدید هستند، محکم. بین خودشان‏‎ ‎‏دوست و رفیق هستند.‏

‏نگاهی به حکومت مولی علی (ع)‏‏ ‏

‏     شما ملاحظه کنید، بزرگتر مرد عالَم که بعد از رسول الله حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ‏‎ ‎‏در حالی که مملکتش چندین مقابل مملکت ایران بوده است، آن وقتی که ایشان خلافت‏

‏داشتند، از مصر و تمام عربستان و عراق و ایران، ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ یک مقداری از اروپا زیر سلطۀ‏‎ ‎‏ایشان بوده است، وقتی که ما ملاحظه می کنیم رفتار یک همچو سردار بزرگ، یک‏‎ ‎‏همچو رئیس دولت با مردم خودش، با اشخاصی که بین خودشان هستند، ملاحظه‏‎ ‎‏می کنیم که چه جور ایشان رفتار می کرده است. زندگی اش پایین تر می خواسته باشد از‏‎ ‎‏همۀ افرادی که در مملکتش زندگی می کنند. می فرماید شاید در یمامه ـ در سرحدات ـ‏‎ ‎‏یک کسی باشد که گرسنه باشد. آن وقت ایشان به خودشان آنطور سختی می دهند، به‏‎ ‎‏طوری که خانوادۀ ایشان نگران بودند از اینطور زندگی که ایشان می کند. و ایشان، همین‏‎ ‎‏رئیس دولت، یک چیز و ـ غذای زبری که داشته است ـ توی یک ظرفی می کرده است،‏‎ ‎‏سر آن را مُهر می کرده که نبادا سَرِ این را باز بکنند و داخلش یک روغنی بکنند، یک‏‎ ‎‏چیزی بکنند.‏‎[2]‎‏ با مردم چه جور بود؛ شبها ـ به طوری که نقل شده است ـ دور‏‎ ‎‏می گردیدند تنها و به دوش مبارکشان غذا حمل می کردند دور خانه ها به اشخاصی که‏‎ ‎‏یتیم بودند، فقیر بودند، چه بودند، تقسیم می کردند. و این معلوم نبود الاّ بعد از اینکه‏‎ ‎‏فوت شدند ـ شهادتشان ـ شهید شدند. آن وقت معلوم شد. ‏

‏     و آنطوری که نقل کردند در یکی از منازل که رفتند چند تا بچۀ کوچک در آن منزل‏‎ ‎‏بود؛ گریه می کردند بچه ها، گرسنه بودند، بعد از اینکه رفتند و خودشان غذا دادند به‏‎ ‎‏آنها، چه کردند و بعد حضرت شروع کرد برای آنها یک کاری کرد که اینها را بخنداند؛‏‎ ‎‏حتی مثل اینکه ـ مثلاً ـ صدای شتر کرد. گفت من آمدم اینجا اینها گریه می کردند، دلم‏‎ ‎‏می خواهد حالا که می روم اینها خندان باشند. ‏

‏امنیت اهل ذمه در حکومت علی (ع)‏

‏     در زندگی روزمره اش با مردم همچو بود که شنیده بود که در لشکری که از معاویه‏‎ ‎‏ـ ظاهراً ـ آمده بود در یک جایی یک خلخالی را از پای یک زن یهودی در قلمرو‏‎ ‎‏امارت ایشان، یک خلخالی را از پای یک زن یهودی بیرون آوردند؛ همچه ناراحت‏

‏می شود که می فرماید که اگر انسان ـ قریب به این معنا ـ بمیرد، این بَرَش عیبی نیست، نباید‏‎ ‎‏بر او خرده گیری کنند.‏‎[3]‎‏ بین خودشان رحیم، دوست، رفیق؛ به طوری که هیچ رُعبی در‏‎ ‎‏آن محیط نبوده است. ‏

‏     اگر یک کسی وارد می شد بر آن، همچو نبود که حشمتی داشته باشد، بترسد. ترسی‏‎ ‎‏تو‏‏[‏‏ی‏‏]‏‏ کار نبوده است؛ عدل بوده است. در حکومت عدل، هر کسی از خودش باید‏‎ ‎‏بترسد. ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ مبادا تخلف کند و الاّ از سرباز مملکت عدل، از ارتش مملکت عدل، از‏‎ ‎‏شهربانی مملکت عدل، هیچ ترسی نیست؛ برای اینکه اینها همه با محبت با مردم رفتار‏‎ ‎‏می کنند. ‏

‏     همین حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ که رفتارش با داخله اینطور بود و مثل یک نفر‏‎ ‎‏عمله گاهی کار می کرد. خودش همان وقتی که بیعت کردند با آن، اسباب کارش را‏‎ ‎‏برداشت و رفت یک قناتی داشت خودش می کنْد؛ بعد هم که آب داد وقفش کرد. این‏‎ ‎‏آدم که وضعش اینطور بود، وقتی در مقابل دشمن می ایستاد، فریاد که می کرد، دلها را چه‏‎ ‎‏می کرد. شمشیر را که می کشید از این ور، وقتی ـ می گویند که ضربات علی یکی بوده ـ از‏‎ ‎‏این ور می زد دو نیم پاره می شد؛ از این ور هم می زد دو تا می شد؛ شدت داشت در مقابل‏‎ ‎‏آنها.‏

‏نبودِ رعب در نظام اسلامی‏

‏     این حال سرباز اسلامی است که بین خودشان محبت، محیطْ محیطِ محبت ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏.‏‎ ‎‏همین طور که الآن این محیطی که ما الآن نشستیم، یک محیط محبتی است دیگر. قبل از‏‎ ‎‏این نه آقای سرتیپ در یک همچو مجالسی ‏‏[‏‏شرکت می کرد‏‏]‏‏، اینطور اجتماع با ما گاهی‏‎ ‎‏در پاریس بود، اما نه ایشان‏‎[4]‎‏ در یک همچو مجالسی ‏‏[‏‏بودند‏‏]‏‏ و نه شما در این مجالس‏‎ ‎‏بودید و نه شما با اینها مجتمع. همه را ـ جوری کرده بودند که همه را ـ از هم جدا کرده‏

‏بودند و بدبین کرده بودند. اگر یک نفر ‏‏[‏‏نظامی‏‏]‏‏وارد بازار می شد مردم می ترسیدند.‏‎ ‎‏مردم را ترسانده بودند. چرا؟... در محیط اسلام و مملکت اسلامی رعب نیست، و در‏‎ ‎‏محیط طاغوتی رعب است؛ برای اینکه محیط اسلامی، نه شخص اولش و نه‏‎ ‎‏سردارهایش با مردم جوری نکردند که از مردم بترسند؛ با مردم محبت کردند؛ مردم همه‏‎ ‎‏برادر او هستند، خدمتگزارش هستند. همان طوری که اینها خدمت به مردم می کنند،‏‎ ‎‏مردم هم خدمت به آنها می کنند. در یک همچون محیطی کسی ترس ندارد، لازم نیست‏‎ ‎‏که ایجاد رعب بکنند؛ اما در محیط طاغوتی از باب اینکه با مردم بدرفتاری کردند، مال‏‎ ‎‏مردم را خوردند، اذیت کردند به مردم، از مردم می ترسیدند! چه طور بکنند که از این‏‎ ‎‏ترس نجات پیدا بکنند، و مبادا چه بکنند! ایجاد محیط رعب می کنند، محیط را یک‏‎ ‎‏محیطِ وحشت آور درست می کنند، که مبادا یک کسی... .‏

‏     دوگل‏‎[5]‎‏ وقتی آمده بود اینجا ـ ظاهراً دوگل بود که با شاه با هم رفته بودند توی بازار ـ‏‎ ‎‏خوب، شاه که جرأت نمی کرد بیرون بیاید! این بیرون آمده بود رفته بود توی جمعیت.‏‎ ‎‏[‏‏چونکه‏‏]‏‏ نمی ترسید از آنها؛ مردم به او کاری نداشتند. اما خود او می ترسید. چرا‏‎ ‎‏می ترسید؟ برای اینکه به مردم بد کرده ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏. وقتی آدم به کسی بد بکند، از آنها‏‎ ‎‏می ترسد. این یک مطلب کلی است، یک سرمشق کلی است برای همۀ ما که باید با اهل‏‎ ‎‏[‏‏مملکت‏‏]‏‏، با رعیت مملکت، با افراد مملکت، رفتارْ رفتارِ برادرانه و رحمت آمیز باشد:‏‎ ‎رُحَماء بَیْنَهُمْ‏. اینها با هم تبادل رحمت می کنند؛ این رحمت به او، او رحمت به این؛ این‏‎ ‎‏محبت به او، او محبت به این و همین جمعیت اگر در مقابل دیگران بایستند...‏‏[‏‏در‏‎ ‎‏مقابل‏‏]‏‏خصم بایستند، محکم و شدید هستند: ‏أَشِدّاء عَلَی الکفّارِ‏. این یک دستور کلی است‏‎ ‎‏که اگر بخواهید وقتی منزل می روید با حال آرام، بی دغدغه ـ شب به روز بیاورید با مردم‏‎ ‎‏خوبی کنید. وقتی با مردم خوبی کردید، محبت کردید، خدمتگزار مردم بودید، وقتی که‏‎ ‎‏بروید شب منزل، آرامش برای قلبتان هست؛ وجدانتان ناراحت نیست. ‏


‏     اینهایی که مردم را اذیت می کنند وجدانشان ناراحت است؛ اینطور نیست که بروند‏‎ ‎‏راحت. یک نفر را کشتند و راحت... نخیر، ناراحتند. منتها البته بعضیها وقتی کم کم زیاد‏‎ ‎‏شد، عادت می کنند؛ این دیگر یک درنده می شود؛ این دیگر آدم نیست. بخواهید که‏‎ ‎‏زندگی مرفه، زندگی به این نیست که پارک چند طبقه‏‎[6]‎‏ آدم داشته باشد. چه بسا اشخاص‏‎ ‎‏پارکهای چند طبقه دارند لکن زندگی شان جهنم است. الآن شما زندگی محمدرضا را چه‏‎ ‎‏جور می بینید؟ همۀ وسایل آسایش برایش هست لکن آسایش دارد؟ یک آن آسایش‏‎ ‎‏دارد؟ ندارد. ‏

‏آسایش روحی با تربیت اسلامی‏‏ ‏

‏     آسایش انسان به این است که روح انسان راحت باشد. روح انسان وقتی که راحت‏‎ ‎‏شد، اگر یک ناهار ـ هر جوری باشد ـ این با آن می سازد و اصلاً ناراحتی را هم ادراک‏‎ ‎‏نمی کند. راحتی انسان به این است که انسان وضع روحی اش را جوری بکند که با این‏‎ ‎‏وضع روحی آسایش برایش پیدا بشود؛ و این به اسلامی شدن است. اگر انسانْ اسلامی‏‎ ‎‏بشود، تربیت کند خودش را به تربیتهای اسلامی، ارتش تربیت کند خودش را به اینکه‏‎ ‎‏برای مردم خدمتگزار باشد نه ایجاد رعب بکند، ایجاد رحمت بکند به طوری که همین‏‎ ‎‏طور که حالا ما همه با هم هیچ کدام از هم نمی ترسیم، نه من از ایشان‏‎[7]‎‏ نه ایشان از من،‏‎ ‎‏هیچ کدام از هم ترسی نداریم، این محیط محبت است. ‏

‏ایران، محیط محبت‏‏ ‏

‏     این محیط محبت را حفظ کنید. ایران را یک محیط محبت کنید ـ به دست شما ـ شما‏‎ ‎‏پاسدارها، شما ارتش، آن ژاندارمری، این پاسبان، همه و همه. اگر همه با هم یک وضع‏‎ ‎‏اسلامی ـ انسانی پیدا بکنیم، محیطْ یک محیطِ محبت می شود؛ همه به هم خدمتگزار‏‎ ‎‏می شوند. در این نهضت و آن وقتی که مردم مشغول بودند به مخالفت، خوب دیدید که‏

‏یک وضع انسانی پیدا شده بود، یک تحول پیدا شده بود. که سرباز وقتی که می آمد توی‏‎ ‎‏کوچه ها، مردم گلُ به او می ریختند؛ او گریه می کرد و به آنها اظهار محبت می کرد. ‏

‏     این تحول روحی است که خدای تبارک و تعالی این تحول را مرحمت فرموده بود.‏‎ ‎‏این تحول روحی را حفظش بکنید؛ این محبت را بین خودتان و اقشار ملت حفظ بکنید؛‏‎ ‎‏ولی در مقابل مخالفین، در مقابل اعدا، در مقابل مفسدین شدید باشید؛ محکم مثل یک‏‎ ‎‏سد در مقابل آنها. نرم در مقابل هموطنهای خودتان، در مقابل برادرهای خودتان؛ همین‏‎ ‎‏دستور اسلام است، قرآن این را می فرماید، و همان طور که رؤسای اسلام اینطور بودند.‏‎ ‎‏خود رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ایشان خودشان در جنگها، خودشان وارد‏‎ ‎‏میدان نمی شدند که آدم بکشند؛ وضع اینطور بوده است که نبی رحمت بودند. حتی یک‏‎ ‎‏نفر کشته نشده است به دست ایشان. لکن حضرت امیر با آن وضعی که در جنگ داشته‏‎ ‎‏است، از ایشان نقل کرده اند که ما در شداید پناه می بردیم به ایشان!‏‎[8]‎‏ یک همچو...‏‎ ‎‏سردار بزرگ که در دنیا نظیر ندارد ـ به حسب نقلی که از ایشان می شد ـ می فرماید که ما‏‎ ‎‏در شداید، وقتی جنگ شدید می شد، ما پناه می بردیم به رسول الله . یک همچو قوّه ای‏‎ ‎‏بوده او؛ قدرت الهی بوده. این یک دستور کلی است که در آن زمان آنها کرده اند و به‏‎ ‎‏سعادت رسیدند و به سعادت رسانده اند.‏

‏لزوم حفظ نظم و سلسله مراتب در ارتش‏‏ ‏

‏     در این زمان ‏‏[‏‏اگر‏‏]‏‏ ما بخواهیم سعید باشیم، بخواهیم به سعادت برسیم، باید عمل‏‎ ‎‏بکنیم. همه با همه دوست و رفیق؛ سرباز با درجه دار، درجه دار با افسر، افسر با ارشد رفیق‏‎ ‎‏باشند لکن اطاعت بکنند. اطاعت مسئله ای است، رفاقت مسئله ای دیگر. بالایی ها‏‎ ‎‏پایینی‏‏[‏‏ها‏‏]‏‏ را به چشم رحمت نگاه کنند؛ پایینی ها از بالایی ها اطاعت بکنند. اگر بخواهند‏‎ ‎‏یک مملکتی محفوظ بماند، باید ارتش روی دیسیپلینی که دارد محفوظ بماند. روی آن‏‎ ‎‏نظمی که دارد، روی آن نظم رفتار کند. اگر بخواهد به هم بریزد و هر که ‏‏[‏‏بگوید‏‏]‏‏ «حالا‏

‏من آزاد شده ام، نخیر زیر بار کسی نمی روم»! نه، این خلاف آن آزادی است که خدا‏‎ ‎‏می خواهد. آزادی در حدود ضوابط است. «من آزادم حالا، من آزادم سیلی بزنم به‏‎ ‎‏ایشان»؛ نه، آزاد نیستم. «من آزادم اطاعت از ـ مثلاً ـ فرماندارم نکنم»؛ نه، این آزادی‏‎ ‎‏نیست. در حدود قواعد و قوانین آزادی هست. یعنی شما دیگر از کسی الآن اینجا که‏‎ ‎‏نشسته اید نمی ترسید. اگر قبل از این بود، شما خوف این را داشته اید که از اینجا پایتان...‏‎ ‎‏جمع نمی توانستید بشوید. حالا اگر هم آمده بودید، خوف این را داشتید که از اینجا وقتی‏‎ ‎‏بروید بیرون، این ساواکی ها بیرون نباشند شما را بگیرند و ببرند! و بودند و می گرفتند و‏‎ ‎‏می بردند. این به این معنا ـ الحمدلله ـ ما الآن آزادیم. لکن معنای آزادی این نیست که من‏‎ ‎‏هر کاری دلم بخواهد بکنم. من این را باز هم گفته ام که خدای تبارک و تعالی ما را به این‏‎ ‎‏آزادی امتحان می کند. به این نعمتی که به ما داده است ـ که از همه نعمتها بالاتر است ـ‏‎ ‎‏الآن ما را امتحان می کند که ببیند با این آزادی ما چه می کنیم؛ با آزادی رفتاری می کنیم‏‎ ‎‏خداپسند یا سوءاستفاده از آزادی می کنیم؟ اگر سوءاستفاده از آزادی کردیم، از امتحان‏‎ ‎‏درست درنیامدیم و اگر استفادۀ صحیح کردیم از آزادی، مَرْضِیِ خداست؛ و ان شاءالله ‏‎ ‎‏خداوند نعمتش را حفظ می کند به ما. ‏

‏     برادرهای من! برادرهای من! توجه داشته باشید؛ این نعمتی که خدا به شما داده‏‎ ‎‏حفظش کنید. یک نعمتی به شما داده، آن نعمت آزادی، نعمت استقلال؛ این نعمت را‏‎ ‎‏حفظ کنید. و آن به این است که: همه با هم دوست و رفیق، و همه با هم بین خودتان‏‎ ‎‏رحیم، و بر دیگران شدید. آنهایی که می خواهند چپاولتان کنند، مشت تو‏‏[‏‏ی‏‏]‏‏ دهنشان‏‎ ‎‏می زنید؛ آنهایی که با شما رفیقند، دست برادری می دهید، صورت هم را می بوسید.‏

‏     ان شاءالله خداوند همۀ شما را تأیید کند و همۀ شما در لشکرامام زمان ـ سلام الله علیه ـ‏‎ ‎‏صف باشید، باشید ان شاءالله . خداوند ایشان‏‎[9]‎‏ را هم حفظ کند. ‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ‏

‎ ‎

  • - سوره فتح، آیه 29.
  • - بحارالانوار، ج 40، ص 325.
  • - نهج البلاغه، خطبۀ 27.
  • - اشاره به یک درجه دار ارتش.
  • - شارل دوگل، رئیس جمهور فرانسه که در سال 1339 از ایران دیدن کرد هنگام بازدید او از بازار مردم علیه شاه به تظاهرات دست زدند.
  • - تا اواسط زمان رضاخان به جای کلمۀ «ویلا»، در مورد خانه های بزرگ، کلمۀ «پارک» معمول بود مثل پارک اتابک.
  • - اشاره به یک فرمانده نظامی.
  • - نهج البلاغه، من غریب کلامه، حدیث 9.
  • - اشاره به یکی از حضار، که فرماندۀ گروه بوده است.