یک خانمی در تبریز به من گفت که پسر من در دست عراقیها اسیر بوده و اخیراً شنیدم که پسر اسیرم را شهید کردند. آمدم به شما بگویم به امام بگویید از بابت بچه های ما ناراحت نباشد، ما به فکر امام هستیم و سلامتی امام را می خواهیم. من خدمت امام آمدم این را گفتم، آنچنان قیافه امام متغیر شد و اشک به چشم امام آمد که دیدن قیافه امام انسان را متأثر می کرد.

منبع: خاطرات و حکایتها، ج 1، ص 15

. انتهای پیام /*