‏رژیم سفاک شاه که در پی شکست‌ها و ناکامی‌های پی‌درپی و نهضت یکپارچه علما بخصوص بی‌اعتنایی مراجع و علما و عدم استقبال مردم شجاع قم از او – طبق دستور امام- و تحریم رفراندوم و اعلام عزای عمومی در ‏‏عید نوروز سال 1342‏‏، سخت عصبانی شده بود، تصمیم به سرکوب علما و مراجع و حوزه قم گرفت و به دنبال فرصت مناسب می‌گشت. به مناسبت فرارسیدن آن روز تلخ و در عین حال تاریخ ساز توجه شما را به خاطره ای در این خصوص جلب می نماییم:‏

‏ ‏

‏ ‏

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\feyzieh3.jpg

‏ ‏

‏به مناسبت ‏‏شهادت امام جعفر صادق(ع)‏‏، عصر روز ‏‏دوم فروردین 1342 ‏‏مطابق با 25 شوال، مجلس سوگواری از طرف آیت‌الله گلپایگانی‏‏ در مدرسه فیضیه قم اعلام شد. در آن مجلس دو نفر از منبری‌ها و وعاظ به نام آقای آل طاها و آقای انصاری قمی‏‏ برای سخنرانی و روضه خوانی دعوت شده بودند. جمعیت زیادی از اطراف و اکناف کشور در مراسم آمده بودند.‏


‏ ‏

Y:\مجموعه عکس\امام صادق.ع\feyziyeh03.jpg

‏ ‏

‏ از طرفی دهها اتوبوس نیرو از عناصر بسیار ورزیده گارد جاویدان نیز برای سرکوب حوزه و علمای اسلام از تهران‏‏ به قم گسیل شدند و رژیم سعی کرد آنها را دهقان جا بزند. جمعیت از کنار کتابخانه مدرسه تا جلو حوض را پر کرده بود. یک بلندگوی بسیار قوی و بوقی هم صدای سخنرانان را پخش می‌کرد. اول آقای آل طاها صحبت کرد و نوبت به آقای انصاری ‌رسید؛ در همان شروع سخنرانی، شخصی از میان جمعیت برای رضاخان شعار صلوات داد. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که یکی دیگر برای سلامتی شاه شعار داد. مشخص بود که نیروهای دولتی با لباس شخصی در میان جمعیت برنامه خاصی دارند. رفته رفته رعب و وحشت فضای مدرسه را پر کرد. تحرک‌های مشکوکی انجام می‌شد آنان می‌خواستند بهانه‌ای به دست بیاورند و مجلس را به هم بزنند و به اصطلاح از حوزه و مراجع زهر چشم بگیرند. ‏

‏ ‏

‏ ‏

Y:\مجموعه عکس\امام صادق.ع\feyziyeh_qom_001_0.gif

‏ ‏

‏آقای انصاری قمی‏‏ که همیشه آرام سخنرانی می‌کرد و شمرده شمرده حرف می‌زد، وقتی دید عناصری می‌خواهند با شعارهای انحرافی مجلس را به هم بزنند شروع کرد مثل مسلسل حرف زدن. صدای بلندگو مستقیم به ایوان روبرو می‌خورد و منعکس می‌شد و از طرفی شعارهای صلوات بیشتر می‌شد. یکی از برادران انقلابی از پای منبر نامه‌ای داد که آقای انصاری زودتر منبر را تمام کند. آقای انصاری هم روضه خواند و پس از دعایی مختصر از منبر پایین آمد. در همین اثنا گاردی‌ها در لباس دهقانان از گوشه و کنار مجلس با سرعت برخاستند و شعار جاوید شاه و درود بر رضا شاه سر دادند. آنان درخت‌های مدرسه فیضیه را شکسته و به جان مردم بی‌دفاع افتادند.‏

‏ ‏


C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\feyzieh1.jpg

‏ ‏

‏ سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران، فرماندهی آن گروه را به عهده داشت و او بود که با به صدا درآوردن سوت، دستور حمله را صادر کرد. گاردی‌ها به طرف منبر و آقای گلپایگانی‏‏ حمله کردند. حدود 50- 60 نفر از طلبه‌ها دور آقا را گرفته و ایشان را به طرف یک حجره نزدیک شبستان مدرسه فیضیه بردند و زیر تخت آن حجره خوابانیدند. ‏‏آن روز حقاً طلبه‌ها برای حفظ جان آقای گلپایگانی‏‏ فداکاری کردند.‏‏ برای همین کار، آنها دو سه ساعت کتک خوردند ولی همانند سدی آهنین، حجره‌ها را رها نکردند. گاردی‌ها تمام حجره‌ها را شکستند و اثاثیه آنها را وسط حیات ریختند؛ ‏‏کتاب‌ها، قرآن‌ها، مفاتیح داخل حجره‌ها را پاره کردند‏‏. طلاب جوان و ‏پیرمردان را به قصد کشتن می‌زدند. آنها که در طبقه دوم سکونت داشتند از بالا به صحن حیاط پرتاب می‌شدند.‏


‏ ‏

Y:\مجموعه عکس\امام صادق.ع\golpaygani.jpg

‏ ‏

‏ پس از آنکه جمع زیادی از طلبه‌ها مجروح و یا شهید شدند و همه چیز در هم ریخت، کماندوها که مأموریت خود را پایان یافته می‌دیدند تصمیم گرفتند مردم را از مدرسه بیرون کنند. درهای بین مدرسه فیضیه و دارالشفا و صحن کوچک حضرت معصومه (علیها سلام) را بسته بودند و تنها در اصلی مدرسه به سمت میدان آستانه باز بود؛ کماندوها با چوب و چماق دو طرف راهرو و دالان مدرسه ایستاده بودند و جمعیت اعم از مردم عادی و طلبه‌ها از وسط این دالان می‌گذشتند و آنان را با چوب و چماق و باتوم به سر و صورت و فرق مردم می‌کوبیدند. تمام کسانی که از مدرسه فیضیه خارج می‌شدند بدون استثناء از سر و صورتشان خون جاری بود. افرادی که بیشتر صدمه خورده بودند و دست و پایشان شکسته شده بود را به بیمارستان‌های قم منتقل کردند، که البته جنایتکاران رژیم همان شب دستور دادند تمام بیماران و مجروحین را از بیمارستان بیرون بریزند. ‏


‏ ‏

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\feyzieh2.jpg

‏ ‏

‏در آن شب تعداد زیادی از طلبه‌ها و فضلا و حتی مردم عادی دستگیر شدند و بلافاصله به تهران منتقل گشتند. در همان شب شایع شد که گاردی‌ها می‌خواهند به خانه امام حمله کنند. خبر حادثه فیضیه و این شایعه را مرحوم آیت‌الله سید محمد صادق لواسانی به امام داد. ضمناً گفت: «در خانه را ببندید». همین که امام فهمیدند در خانه را می‌خواهند ببندند فریاد زدند: ‏‏«در خانه باز باشد آنها با من کار دارند نه با کس دیگر، اگر کسی در خانه را ببندد من می‌روم در صحن سخنرانی می‌کنم»‏‏. ‏

‏امام بلافاصله دست به کار می‌شوند و آن اعلامیه بت شکنانه، قاطع و حیات بخش که با تکیه کلام ‏‏«شاه دوستی یعنی غارتگری، شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام» ‏‏شروع می‌شود و بالاخره حکم سرنوشت ساز تقیه که: ‏‏«تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب ولو بلغ ما بلغ» ‏‏را صادر می‌کنند.‏


‏ ‏

Y:\مجموعه عکس\امام صادق.ع\ghom5.jpg

‏ ‏

‏ باز در همین اعلامیه حرکت ابتکاری خود را مبنی بر استیضاح دولت اسدالله علم به کار می‌گیرند و می‌فرمایند: ‏‏«من به نام ملت از آقای عَلم، شاغل نخست‌وزیری، استیضاح می‌کنم: با چه مجوز قانونی.... من اکنون قلب خود را برای سرنیزه‌‌های‏‎ ‎‏مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگویی‌ها و خضوع در مقابل‏‎ ‎‏جباریهای شما حاضر نخواهم کرد» ‏‏در رابطه با فاجعه فیضیه اشعاری سروده شد و در محافلی که امام حضور داشتند قرائت گردید‏

‏ ‏

‏ ‏

Y:\مجموعه عکس\امام صادق.ع\feyziyeh02.jpg

‏ ‏

‏باید به حق اذعان نمود که به ویژه پس از فاجعه مدرسه فیضیه این شخص امام بود که با هوشیاری و فراست کامل نهضت را رهبری کردند و توطئه‌های رژیم شاه را یکی پس از دیگر خنثی نمودند و با اعلامیه‌ها، سخنرانی‌ها، موضع‌گیری و تحلیل‌های دقیق، راه را به مردم ارائه می‌دادند‏‏. مبارزه ایشان هدفدار بود. هدفی که ملت با جان و دل پذیرفته بودند. رهبری امام فرمایشی نبود بلکه توده‌ها و اقشار مختلف مردم، حضرت امام را به عنوان رهبر برای خود انتخاب کرده بودند. ‏‏روزنامه‌های شاه! فاجعه فیضیه را به گونه‌ای دیگر قلمداد کردند.‏

‏ ‏

‏منبع: کتاب سفیر و انقلاب (خاطرات حجت الاسلام والمسلمین محتشمی پور، در دست انتشار)‏

‎ ‎

. انتهای پیام /*