حجةالاسلام و المسلمین محتشمی‏ پور در خاطره ای جالب از امام راحل نقل می کند که: امام در سال 57 که منزلشان از طرف بعثی‏ها محاصره و رابطه مردم با ایشان قطع شد می‏خواستند از نجف هجرت کنند. یاسر عرفات در آن زمان نامه ‏ای به امام نوشته بود که امام در جواب نامه او، نامه ‏ای نوشته بودند. این نامه را باید شخصی برای عرفات به لبنان می‏برد. در رابطه با هجرت امام بنا شد من بروم لبنان و صحبت کنم که شرایط سوریه برای اقامت امام چگونه است. نامه را که آماده شده بود به من دادند برای خداحافظی خدمت امام رسیدم. ظاهراً در آن جلسه کسی نبود و خودم تنها بودم. عرض کردم امروز من عازم سفر هستم، مسافرتی به سوریه و لبنان. قاعدتاً هر وقت ما می‏خواستیم به سفر برویم خدمت امام می‏رسیدیم و دستشان را می‏بوسیدیم و امام دعایی می‏کردند. اما این بار امام تبسمی کرده و فرمودند: «مثل اینکه سفر شما این بار طولانی بشود.» عرض کردم «نه، علی‏ القاعده نامۀ  حضرتعالی است که باید برسانیم. شاید دو یا سه روز دیگر برگردم.» ایشان سکوت کردند. این مسأله برای من خیلی تازه ‏گی داشت که امام فرمودند سفر شما طولانی می‏شود. خلاصه ما حرکت کردیم به  طرف بغداد با برادرمان آقای فردوسی ‏پور. بنا بود آقای دعایی هم بیاید و یک سری مدارک را به ما بدهد که به سوریه ببریم. وقتی وارد فرودگاه شدیم آن ساکی را که همراه داشتم دادم به مسؤولینش که ببرند در هواپیما و منتظر ساعت پرواز بودیم؛ اما از همان اول دیدیم که وضع فرودگاه غیرعادی است. آن روز تمام مسؤولین فرودگاه لباس شخصی داشتند و مشخص بود که از سازمان امنیت عراق هستند. یکی از مأمورین امنیتی عراق آمد و گفت: «کدام یک از شما مسافر هستید؟» گفتم: «من مسافرم» گفت: «با من بیا» ما بلند شدیم آمدیم. بلیط هواپیما را گرفتند و فرستادند از هواپیما ساک ما را  برگرداندند و ساک راخالی کردند و اوراق را درآوردند. بعد ما را بردند طبقه دوم فرودگاه که مرکز سازمان امنیت عراق بود. در آنجا نشستیم و یکی دو ساعت با ما صحبت کردند. سپس گذرنامه ما را با یک کاغذی آوردند و گفتند زیر این کاغذ را امضا کن. گفتم: «این چیست؟» گفت: «بخوان». خواندم دیدم نوشته است که شما الی‏ الابد ممنوع ‏الدخول به عراق هستید! در آن کاغذ از من التزام می‏گرفتند که دیگر وارد عراق نشوم و اگر وارد عراق شدم خودم مسؤول هستم. من اولش یک مقدار پافشاری کردم که امضا نکنم، ولی  امضا را از من گرفتند. آنجا بود که یک مرتبه متوجه آن فرمایش امام شدم که به من فرمودند مثل اینکه مسافرت شما این بار خیلی طولانی بشود. حجةالاسلام و المسلمین محتشمی‏ پور -  پا به پای آفتاب -  ج 3 -  ص 89.

. انتهای پیام /*