قربانعلی عظیمی، آزاده دوران دفاع مقدس در خاطره ای جالب از دوران اسارت خود نقل می کند که: شبی از شبها، یکی از اسرا به نام «بیات» ـ که اهل «ماکو» بود لیسانس داشت و در اسکاتلند تحصیل کرده بود ـ نیمۀ شب برخاست و نماز شب خواند. فردای آن روز «خیرالله» به عراقیها گزارش داده بود: «فلانی نصف شب، نماز خمینی خوانده» آنها هم اسیر را خواسته و سیلی محکمی به او زده بودند که چرا نماز خمینی می‏‏خوانی؟ بندۀ خدا ـ اول ـ هاج و واج به آنها نگاه کرده و نفهمیده بود منظورشان نماز شب است.(منبع: کتاب روایت هجران، ص89)

در خاطره ای دیگر آزاده اسماعیل حاجی بیگی از دوران اسارت خود چنین نقل می کند: نگهبانان عراقی به بهانه ای برادر کُردی را تهدید کرده بودند که تو باید به امام خمینی فحش بدهی؛ و او در جواب گفته بود: شما حضرت علی را می شناسید؟ عراقیها گفتند بله.گفته بود: مالک اشتر را چطور؟ گفتند بله! اضافه کرده بود: می دانید که چرا به او گفتند« خروس جنگی» علی؟ عراقی ها با بی حوصلگی جواب داده بودند که بله! برادر کُرد گفت: خب، پس بدانید که من هم «خروس جنگی» خمینی هستم و تا جون دارم ازش دفاع می کنم. (همان، ص38)

. انتهای پیام /*