ما در همان محلی که بودیم، یعنی خمین که بودیم سنگربندی می‏ کردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازه بچگی‏ ام. بچه شانزده، هفده ساله. ما تفنگ دستمان بود. تعلم تفنگ هم می‏ کردیم. من بلدم الآن تفنگ ‏اندازی را. این اخوی ما بزرگتر از ما بود. ایشان تفنگ ‏انداز است. منتها حالا پیرمرد است. ما سنگر می‏ رفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می‏ کردند و می‏ خواستند بگیرند و چپاول بکنند. هرج و مرج بود. دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت. و هرج و مرج بود. قبل از این رضا خان بود. هرج و مرج و دولت مرکزی هم بدون قدرت. و همه جا. کاشان و این حدود قم و کاشان دست نایب حسین کاشی بود؛ «نایب حسین» ( یکی از یاغیان معروف منطقه مرکزی‏) و پسرش. [به‏] آن حدود ما هم حمله می‏ کردند «زلقی ها ( گروهی از یاغیان اواخر سلسله قاجار و اوایل حکومت رضا خان‏) و نمی‏ دانم اینها حمله می‏ کردند. و یک دفعه هم آمدند یک محله‏ ای از خمین را گرفتند.
و مردم با آنها معارضه کردند. و تفنگ دست گرفتند. و ما هم جزء آنها بودیم که به اندازه ‏ای که می‏ توانستیم حرکت بکنیم.

منبع: صحیفه امام؛ ج‏11، ص 259

. انتهای پیام /*