28/ شعبان

تصدقت گردم، بیست‌وپنج روز است که هیچ‌گونه خبری از عزیزان ارجمندم ندارم و نمی‌دانم این بی‌اطلاعی تا کی طول خواهد کشید و این دل شوریده مادر تا کی صبر خواهد نمود. در صورتی که می‌دانم گناه نه از تو و نه از من است و به‌عهده روزگار جبار است. هفته اول ورود، نامه برای شما و همه خواهران داده‌ام، نمی‌دانم رسیده یا نه. در نامه نوشته بودم از طرف من چهارصد تومان بدهید به کبرای کرمچگانی البته با اجازه آقا بوده است، از آقای پسندیده بگیرید. از رسید نامه و انجام کار مرقوم دارید. انشاءالله که همه خوب و خوش، خصوصا حسن عزیز که خدا می‌داند و بس که چقدر دوستش دارم و چه اندازه دلم برایش ضعف می‌رود. انشاءالله که رفع کسالت و نقاهت هم شده و چاق و چله گردیده است. از طرف من و به یاد من پنج بوسه از صورتش بکنید: هر گونه دو تا، پیشانی یکی زیرا زیادتر هم شما حالش را ندارید و هم او راضی نیست ....امید است مادر عزیز حسن و پدر محترم حسن همگی خوب و سلامت بوده باشند. حال ماها، همگی خوب و سلامت هستیم و مهیای روزه گرفتن از چهارشنبه می‌باشند، هوا کمی بهتر شده.

آقاجانت که از بس که قرآن می‌خوانند حکم یک قاری را پیدا کرده‌اند، الساعه هم مشغولند. داداش که از فلاکس مرحمتی خیلی خوشحال گردید و همچنین آقا از ادکلن. بقیه بستگان سلامت و سلام می‌رسانند. به خانم عزیزم که همیشه زبانم در مدح ایشان باز است سلام من را ابلاغ دارید. به خاطر خدا زودبه‌زود برای من کاغذ بدهید زیرا به دیدارتان عادت کرده‌‌ام که دوریتان زیاد متأثرم می‌کند. از زحمت‌هایی که به شما داده‌ام معذرت می‌خواهم. به خواهرها سلام من را ابلاغ دارید. تنها آرزویم این است که با هم رفیق و صمیمی همانطور که هستید باشید که صفا بین منسوبین نعمت بزرگی است که روح و اعصاب را راحت نگه می‌دارد. آنهایی که ندارند خوب می‌فهمند. به سکینه‌ سلطان سلام برسانید نمی‌دانم عقد شده یا نه. البته می‌نویسید من عجله کردم، اینجایی‌ها گفتند اگر نمی‌آمدید بعداً از بیروت می‌آوردیمتان، قسمت چنین بود. اقلیما عرض سلام دارد.

قربانت مادر.

. انتهای پیام /*