دوستان! آمد بهار عیش و فصل کامرانیمژده آورده گل و خواهد ز بلبُل مژدگانیباد، در گلشن فزون از حد نموده مُشک بیزیابر، در بُستان بُرون از حد نموده دُرفشانیبرقْ رخشان در فضا، ...
آمد بهار و، بوستان شد رشک فردوس برینگُلها شکفته در چمن، چون روی یار نازنینگسترده باد جانفزا، فرش زمرّد بیشمرافشانده ابر پر عطا بیرون ز حد، دُرّ ثمیناز ارغوان و یاسمن، طرف چمن شد ...
ای ازلیّت، به تربت تو مُخمّر!وی ابدیّت، به طلعت تو مُقرّر!آیت رحمتز جلوهی تو هویدارایَتِ قدرت در آستینِ تو مُضْمَرجودت، همبسترا به فیض مقدّسلطفت همبالشا به ...