سکوت زنجیرها
2
دست و پای امام موسی کاظم (ع) نشسته
بودند و سقف بلند زندان هارونالرشید، از شرم چهرۀ نورانی امام، هر روز دورتر
و دورتر ... سجدههای
طولانی او، ساعتها بر پیشانی مبارکشان بوسه میزد.
هارون از روزنۀ کوچک بالای در نگاه کرد. امام در سجده ... کرد. امام در سجده بودند.
صبر کرد. صبر کرد و باز نگاه کرد. هارون بیتاب و بیقرار بود. راه
میرفت و با خود حرف میزد. ... و بیقرار بود. راه
میرفت و با خود حرف میزد. یحیی، وزیر هارون جلو آمد و گفت:
«اگر منتظر هستید تا سجدۀ او به پایان ... پایان برسد. بنشینید! و گرنه خستگی
طاقتتان را خواهد برد!»
هارون نگاهی از روی خشم به یحیی کرد و گفت: «مرا مسخره
میکنی؟ ...