گذاشته بودند که هر وقت مهمانی چراغهای فانوس و گردسوز، تنها زینت این خانة قدیمی بود؛ امّا کودکی من، با همة جوششهای شاعرانهاش در همین خانه قدیمی شکل ... همة جوششهای شاعرانهاش در همین خانه قدیمی شکل گرفت. امروز کودک من در خانهای قدم میزند و بازی می کند که میز و مبل و ... می کند که میز و مبل و تلویزیون ، جایی برای جست و خیزهای کودکانهاش باقی نگذاشتهاند.کودک من، باغ و رودخانه ندارد. کودک ... ، جایی برای جست و خیزهای کودکانهاش باقی نگذاشتهاند.کودک من، باغ و رودخانه ندارد. کودک من نمیداند که زمانی از ... کودکانهاش باقی نگذاشتهاند.کودک من، باغ و رودخانه ندارد. کودک من نمیداند که زمانی از پنجره میشد به بهشت نگاه کرد. ...