عاقبت، اصرار مکرر فاطی‏ غلبه کرد، و من از این چاه خشکیده برای خاطر او چند‏‎ ‎‏دَلوی آب گل آلود کشیدم. من نه شاعر بوده و نه هستم؛ و نه دعوی آن دارم. اکنون که به‏‎ ‎‏سن کهولت رسیده و اگر فی المثل چیزی داشته ام ته کشیده، و با دفتری سیاه و کوله باری‏‎ ‎‏از گناه به درگاه او ـ جلّ و علا ـ به امید بخشش و رحمت روآوردم، اعتراف دارم که نقطۀ‏‎ ‎‏سفیدی در نامۀ عمل ندارم؛ چون حسنات تخیلی و طاعات صوری ام سیئاتی است که از‏‎ ‎‏حد خودپرستی و خودخواهی فراتر نرفته و حجابهای ظلمانی و وساوس شیطانی بوده؛‏‎ ‎ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ،که باید از آنها بیش از معاصی استغفار کنم، و از خود و عمل خود‏‎ ‎‏مأیوسم، لکن از فضل خدای متعال و رحمت او ـ جل و علا ـ مأیوس نیستم و به رحمت و‏‎ ‎‏نعمت واسعۀ او امید بستم.‏

‏     و تو ای دخترم به خود آی، و از خود سفر کن؛ یا لااقل به خیال سفر باش. و بدان آنچه‏‎ ‎‏شنیدیم از طبلی میان تهی بوده؛ و آنچه گفتیم لقلقۀ لسان. خداوند به رحمت خود تو را‏‎ ‎‏یاری دهد که چون نویسنده، عمر را صرف لایعنی‏ نکنی.‏

صحیفه امام جلد ۱۹ ص ۲۶۴

. انتهای پیام /*