‏‏آنها از انسان می ترسند، از یک انسانی که متعهد باشد و مقابلشان بایستد می ترسند.‏‎ ‎‏آنها دیدند که یک مدرّس ـ خدا رحمتش کند ـ وقتی در مجلس بود نمی گذاشت خیلی‏‎ ‎‏کارها انجام بگیرد. وقتی اُلتیماتوم روس آمد برای مجلس شورا راجع به گذراندن یک‏‎ ‎‏مطلبی که حالا من یادم نیست، و ‏‏[‏‏تهدید‏‏]‏‏ کردند که لشکر روس حرکت کرده است‏‎ ‎‏طرف ایران، یا از طرف قزوین دارند می آیند و باید این کار را انجام بدهید، در نوشتۀ‏‎ ‎‏یکی از همین خارجیهاست ـ که اوضاع ایران را نوشته ـ نوشته است که مجلس سکوت‏‎ ‎‏کرد چه بکند! او نوشته است که در بین اینها یک نفر روحانی که دستش می لرزید آمد‏‎ ‎‏ایستاد گفت: حالا که بناست از بین برویم، چرا خودمان خودمان را از بین ببریم. نخیر،‏‎ ‎‏رد می کنیم. رد کرد، و آنها هم قدرت پیدا کردند رد کردند و آنها هم هیچ کاری‏‎ ‎‏نکردند. همان ارعاب بود!‏

صحیفه امام جلد ۹ ص ۴۳۱


. انتهای پیام /*