کسی که عشق را، و خمینی را، و مردم ایران را، و قدرشناسی آنان را، و رابطه خمینی و احمد را، و عشق احمد به خمینی را بشناسد، نیک می‌داند که داغ جگرسوز رحلت امام در شبانگاه 13 خرداد 68 با دل رنجدیدۀ احمد چه کرده است. احمد ناباورانه دریای نور را می‌نگرد.  این مهاجر قبیلۀ ایمان اینک هجرت ابدی پدر را می‌نگرد. لحظاتی به سیمای ملکوتی امام خیره می‌شود. سر بر سینه‌ای که به پهنای تمام سینه‌ها مالامال از عشق به خدا بود می‌نهد، می‌بوید و می‌بوسد، دوباره به سیمای نورانی امام و قامتی که قریب به یک قرن حتی یکبار هم در برابر احدی جز خدا خم نشده خیره می‌شود، لبها را بر پیشانی مبارک امام می‌گذارد و پیشانی و چشمان امام را با زمزمه‌ای غمگنانه غرق بوسه می‌کند، این پیشانی پس از 80 سال و هر روز و هر شب و تمام نیمه شبها و در هر مرتبه بارها در پیشگاه عظمت خدای بزرگ سجده کرده است. این چشمانی که اینک بوسه‌گاه احمد است جز در یاد و خشیت خدا در نیمه‌های شب و جز در غم امت اسلام و سوگ مردان خدا نگریسته‌اند. و دوباره احمد سر بر می‌دارد و بر سینه امام می‌نهد، سینه‌ای که او خود محرم بسیاری از اسرار آن بود و این بار آهسته – اما در درون زار و سوزناک – می‌گرید و این آخرین وداع است و چه وداع جانسوزی است.


. انتهای پیام /*