صادق و امانتدار
امام به احمد اعتماد داشتند و بارها از خوبی ها و دیانت و کیاست احمدجان تعریف می کردند. اصلاً امام به گونه ای بودند که تا به کسی اعتماد از هر نظر نداشتند مسئولیتی را به او نمی دادند، و یا در مسائل مختلف مشورت نمی کردند. به همین خاطر در مسائل مملکتی و مشورت ها و برخی امور به احمدآقا نمایندگی داده بودند و به نظرات او احترام می گذاشتند، و با دقت به حرف های او گوش می دادند. من بارها در طول جنگ یا مسائل مملکتی، شاهد گفتگوهایشان بودم. آقا اصلاً به او اعتماد کامل داشتند و او را قبول داشتند و این از عملشان پیداست آقا اصولاً فردی صریح و بدون رودربایستی بودند. اگر می فهمیدند که احمدآقا یک کاری خلاف میل ایشان یا مصالح کشور کرده بدون درنگ از طریق رادیو و تلویزیون و مطبوعات به مردم می گفتند و هیچ ابایی نداشتند که احمد پسرش است.
صادق و امانتدار
امام از یک فکر صحیح و بینش کاملی برخوردار بودند و در رابطه با فکر خودشان تحت تأثیر دیگران قرار نمی گرفتند. در مسایل علمی هم اینگونه بودند. پس از پیروزی انقلاب که در قم تشریف داشتند، یک روز به ایشان عرض کردم شاید مناسب باشد در این مسایل مملکتی مهمی که پیش می آید شما یک مشورتی با دیگران یا بزرگان حوزه و مراجع داشته باشید. در جواب فرمودند مسایلی که پیش می آید من خودم در آنها دارای یک نظری هستم که به نظر خودم کمال اعتقاد را دارم و تشخیص می دهم که این راه باید طی شود و نظر من پیاده شود. این مشورت آنها چه نتیجه ای می تواند داشته باشد. اگر مشورت بکنم و بعد مخالفت با آنها بکنم که این صحیح نیست و اگر موافقت بکنم معنایش این است که آن راهی را که تشخیص داده ام کنار بگذارم در حالی که من صد در صد به پیاده شدن آن نظر اعتقاد دارم.
صادق و امانتدار
مدیریت اطلاع رسانی به امام و ابلاغ پیامشان در دست حاج احمد آقا بود پیامها و بیانیه های امام برای درست رساندن آنها توسط خود او انجام می شد. ایشان نوشتن دوباره پیامهای امام و گذاشتن نقطه و ویرگول برای درست خواندن پیام ها را انجام می داد و اگر به نظرش می رسید که کلمه ای اشتباه نوشته شده است ممکن نبود آن را با اطمینان صددرصد هم، خودش عوض کند و من در پاریس که به ایشان کمک می کردم می دیدم بدون مشورت با امام این کار را نمی کرد.