سخنرانی
اهمیت قضاوت در اسلام
سخنرانی در جمع اعضای سمینار دادگاه های انقلاب (قضاوت در اسلام)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 20 م‍ه‍ر ‭1358

زمان (قمری) : 20 ذی القعده ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 270

موضوع : اهمیت قضاوت در اسلام

زبان اثر : فارسی

حضار : شرکت کنندگان در سمینار دادگاه های انقلاب و حکام شرع سراسر کشور

سخنرانی در جمع اعضای سمینار دادگاه های انقلاب (قضاوت در اسلام)

سخنرانی

‏زمان: ساعت 30:11 روز 20 مهر  1358 / 20 ذی القعده 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: اهمیت قضاوت در اسلام ‏

‏حضار: شرکت کنندگان در سمینار دادگاههای انقلاب و حکام شرع سراسر کشور‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

اهمیت فوق العادۀ قضاوت 

‏     من اول به طورکلی عرض کنم که مسئلۀ قضاوت یک مسئلۀ بسیار خطیری‏‎ ‎‏است. شماها که قاضی هستید، بسیار برایتان خطرناک است. اگر ملاحظۀ روایات‏‎ ‎‏کرده باشید، می بینید که مسئله چقدر مشکل است. شما با اَعراض‏‎[1]‎‏ مردم، با جان‏‎ ‎‏مردم، با اموال مردم، سروکار دارید. چنانچه خدای نخواسته به طور دقیق؛ به طور‏‎ ‎‏شایسته عمل نشود، علاوه بر مسئولیت شرعیه نسبت به اصل قضیه، یک‏‎ ‎‏مسئولیت بزرگتری هم هست. و آن این است که شما قاضی در جمهوری اسلامی‏‎ ‎‏هستید، و ممکن است که جمهوری اسلامی در خطر بیفتد؛ یعنی وِجهه اش یک‏‎ ‎‏وِجهۀ ناشایسته ای بشود. شما می دانید که الآن اشخاص مختلف با اغراض شیطانی در‏‎ ‎‏صدد این هستند که این چهرۀ اسلامی جمهوری را مُشوَّه کنند. یکی از راههای‏‎ ‎‏مشوَّه شدن، همین دادگاههاست که اگر خدای نخواسته در دادگاهها یک امر‏‎ ‎‏خلافی واقع بشود، این فقط به دادگاه صدمه نمی زند، به جمهوری فقط صدمه‏‎ ‎‏نمی زند، به اسلام ضربه می زند؛ صدمه، صدمه به اسلام است. اگر صدمه به اشخاص‏‎ ‎‏بود، ولو آن هم صحیح نبود، اما باز مطلبی بود؛ اما شما مواجهید با اینکه در کارهایتان یا‏‎ ‎‏وجهۀ اسلام را وجهۀ نورانی ـ آنطور که هست ـ جلوه بدهید؛ یا خدای نخواسته برخلاف‏‎ ‎‏آنطوری که اسلام هست جلوه بدهید. آن وقت دشمنها هم دامن بزنند به آن و بگویند که‏

‏خوب، یکوقتی ما گرفتار رژیم سابق بودیم؛ حالا هم گرفتار عبا و عمامه هستیم. البته شما‏‎ ‎‏هر چه هم کار خوب بکنید آنها حرفشان را می زنند؛ لکن بهانه به دست دادن مسئلۀ‏‎ ‎‏دیگری است. ما از اینکه آنها صحبتی بکنند، چیزی بنویسند، از آنش باکی نداریم. آنها‏‎ ‎‏باید البته به حسب مصالح خودشان، که همان مصالح شیطانی است و از دستشان رفته‏‎ ‎‏است آن چیزهایی که از آن استفاده می کردند، البته باید آنها صدایشان درآید؛ چه‏‎ ‎‏آنهایی که در داخل هستند، و چه آنهایی که در خارج هستند. البته آنها خواهند این‏‎ ‎‏صحبتها را کرد. لکن یکوقت صحبتی است بی پایه؛ ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ یکوقت یک بهانه ای دستشان ما‏‎ ‎‏می دهیم. وقتی یک بهانه دست آنها آمد، دیگر به هر طوری که دلشان بخواهد زیادش‏‎ ‎‏می کنند؛ کیفیتش را زیاد می کنند. حالا که شما یک دسته از مردم جانی را که همۀ مردم‏‎ ‎‏می دانستند اینهاجنایتکارند به سزایشان رساندید، حالا آن اشخاصی که درخارج هستند و‏‎ ‎‏آن طرفدارهای آنها این صحبتهایی را که دیدید می کنند. و ما توقع این را هم نداریم که‏‎ ‎‏کسانی که همه چیزشان را از دست داده اند با ما به طور مصالحه عمل بکنند، هیچ همچو‏‎ ‎‏توقعی نیست. البته باید از نصیری‏‎[2]‎‏ اینها حمایت کنند و از هویدا‏‎[3]‎‏ حمایت کنند و از‏‎ ‎‏محمدرضا حمایت کنند؛ از باب اینکه اینها اشخاصی بودند که راه چپاولگری را به اینها‏‎ ‎‏نشان داده بودند؛ و اینها کمک بودند برای آنها و آنها هم کمک بودند برای اینها، و‏‎ ‎‏چپاول می کردند. ما توقع این را نداشته باشیم که اینها برای نصیری نوحه سرایی نکنند یا‏‎ ‎‏برای هویدا یا برای امثال اینها. لکن ما یک وظیفۀ خطیری داریم که باید یک بهانه ای‏‎ ‎‏دست آنها ندهیم؛ یک مطلب خلافی واقع نشود در این دادگاهها با دست مثلاً قُضات ، یا‏‎ ‎‏خدای نخواسته آقایان، یا خدای نخواسته دادستانها یاپاسبانها یا امثال اینها. همۀ اینها الآن‏‎ ‎‏عضو جمهوری اسلامی هستند؛ عضو جمهوری اسلامی باید همه چیزش اسلامی باشد.‏

استقلال قاضی در امر قضاوت 

‏     مسئلۀ قضا هم که می دانید چقدر مسئلۀ مهمی است در شرع. سروکار شما با چه‏

‏چیزهایی هست که همۀ حیثیت اشخاص در دست شماست. باید البته با کمال احتیاط، و با‏‎ ‎‏کمال قدرت.‏

‏     هم احتیاط باید در کار باشد؛ هم قدرت باید در کار باشد. کسی که مجرم است باید به‏‎ ‎‏جزای خودش برسد و توصیه از احدی قبول نباید بشود. من این را کراراً گفته ام، اگر از‏‎ ‎‏من توصیه برای کسی آمد، از دفتر من برای کسی توصیه آمد، از کسانی که به من مربوطند‏‎ ‎‏توصیه آمد، بزنید به دیوار! قاضی نباید تحت تأثیر کسی باشد. قاضی آزاد است و باید در‏‎ ‎‏محیط آزاد عمل بکند. توصیه ها را هیچ به آن اعتنا نکنید. اگر یکوقت توصیۀ بحقی است‏‎ ‎‏که خوب، آن وقت شما البته باید توصیۀ بحق را رسیدگی بکنید. بر فرض که توصیه هم‏‎ ‎‏نشود، باید رسیدگی بکنید. اگر خدای نخواسته یک توصیه ای است که ناحق است، هیچ‏‎ ‎‏نباید به آن اعتنا کرد. در هر صورت قاضی مستقل است و خودش باید نظر بدهد؛ لکن‏‎ ‎‏خدا را شاهد ببیند. این قلمی که دست می گیرد قلمی است که ممکن است که آبروی یک‏‎ ‎‏مُسْلِمی را از بین ببرد؛ و ممکن است احقاق حقی بکند. و همین طور در همۀ امورباید‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی را ناظر و حاضر ببینید. ‏

لزوم دقت و احتیاط در اجرای حدود

‏     در قضیۀ جرمهایی که می شود، البته آنهایی که مربوط به دادگاههای انقلاب است آن‏‎ ‎‏امور انقلابی است که تشخیصش را شماها خودتان می دهید. یک امور دیگری هست،‏‎ ‎‏مثل کذبهایی که می شود، که در شرع حد دارد اینها، ثبوتش بسیار مشکل است. مثلاً در‏‎ ‎‏باب «زنا» ‏‏[‏‏باید‏‏]‏‏ چهار نفرآدم عادل شهادت بدهد که کَالْمِیلِ فِی المِکْحَلَة‏‎[4]‎‏.‏

‏    ‏‏خدای تبارک و تعالی خواسته است که این امور زود کشف نشود. هم حفظ حیثیت‏‎ ‎‏اشخاص بشود ـ ولو به حسب واقع هم گناهکار باشند ـ و هم حفظ جهات در جامعه‏‎ ‎‏بشود. یا اگر اقرار بکند، یک دفعه اقرارش را اعتنا نکنند؛ نصیحتش کنند، به او بگویند اگر‏

‏این ثابت بشود تو چه خواهی شد، تو رَجم‏‎[5]‎‏ خواهی شد، تو مقتول خواهی شد. بعد‏‎ ‎‏مهلت به او بدهند. ثانیاً اگر آمد و اقرار کرد، باز ثانیاً توصیه به او بکنند که نکن؛ این کار‏‎ ‎‏درست نیست. و اگر در بار چهارم آمد اقرار کرد، آن وقت این است که حد بزند. آن هم‏‎ ‎‏حاکم شرع، مجتهد عادل. آنطور نباشد که از اطراف به ما هجوم بیاورند که به طور هرج و‏‎ ‎‏مرج واقع می شود. یکی از علمای شیراز، علمای محترم شیراز، به من کاغذ نوشت ـ‏‎ ‎‏دیروز، پریروز بود ـ نوشته بود که در این دادگاهها و در این چیزها راجع به این مسائل،‏‎ ‎‏مثل مسائل فحشا، خیلی زود حد زده می شود و ملاحظۀ حدود و جهات شرعی اش‏‎ ‎‏نمی شود، و شما یک فکری بکنید. خوب، حالا که آقایان تشریف دارند اینجا، بهترین‏‎ ‎‏موقعیت حالاست که ما بگوییم که اینطور امور را سرسری نگیرید. یا از باب اینکه این‏‎ ‎‏امور مربوط به انقلاب نیست، گوش نکنید به حرف و کنار بروید، هیچ کاری به آن نداشته‏‎ ‎‏باشید. یا اگر مبتلا شُدید، روی موازین شرع، به آنطوری که شارع مقدس فرموده است؛‏‎ ‎‏نه اینکه حالا چون انقلاب است ما هرکس را دلمان خواست بزنیم، هر کس را دلمان‏‎ ‎‏خواست شلاق بزنیم، هر کس را دلمان خواست حبس بکنیم، هر کس را دلمان خواست‏‎ ‎‏خدای نخواسته اعدام بکنیم. مسئله اینها نیست، مسئلۀ اَعراض مسلمین است ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ باید‏‎ ‎‏حفظ بشود این اعراض، مجرد اینکه یکی آمده می گوید که فلان، فلان کار را کرد،‏‎ ‎‏خوب، اولاً این «عادل»است که این را می گوید؟ بیست نفر هم بگویند اعتنا نمی شود‏‎ ‎‏کرد. باید «عادل» باشد، روی موازین شرع «عدالت» داشته باشد، تا اینکه از او شهادت‏‎ ‎‏قبول بشود. و الاّ فرض کنید ده نفر آدمهای غیر ثابت العدالة ‏‏[‏‏هم بیایند‏‎ ‎‏]‏‏یکوقت این‏‎ ‎‏است که شهرت همچو هست. اما یک همچو شهرتی امکان ندارد راجع به این امور‏‎ ‎‏مخفی. این یک امر مخفی است. این امور مخفی را یک همچو شهرتی ‏‏[‏‏احتمال‏‎ ‎‏]‏‏ندارد.‏‎ ‎‏راجع به دزدی که رفته است سرِ گَردنه دزدی کرده آنجا ممکن است یکوقت شهرت پیدا‏‎ ‎‏بکند؛ اما راجع به این فَحشایی که بسیار در جاهای مختلف این کارها انجام می گیرد‏‎ ‎


‏همچو شهرتی حاصل نمی شود که علم پیدا بشود. باقی می ماند شهادت شهود، یا اقرار‏‎ ‎‏خودش. اقرار خودش هم در بسیار از اینها یک دفعه فایده ندارد، باید مکرر بشود، بعد از‏‎ ‎‏اینکه نصیحت بشود که بخواهیم برگردد، حد جاری نشود حتی الامکان.‏

لزوم عمل مأمورین انتظامی بر طبق موازین

‏     همچو نباشد که خدای نخواسته هر که هرکاری کرد، یا هر که هر چه شنید، فوراً‏‎ ‎‏پاسبان برود دم در خانه اش! پاسبانها نباید بروند خانۀ مردم، مگر با دستوری که از طرف‏‎ ‎‏دادستان، از طرف دادگاه صادر می شود. روی موازین شرعیه، رفتن در حِرْز‏‎[6]‎‏ مردم‏‎ ‎‏خلاف شرع است.‏

‏     اهانت کردن به یک آدمی، ولو این آدم هم خودش یک آدم مخالفِ مثلاً چه باشد،‏‎ ‎‏باز حق اهانت نیست. این حق است که جزایش را به او بدهند، دیگر اهانت چرا به او‏‎ ‎‏بکنند؟ رفتن منزل، به خانواده اش تعرض کردن، به بچه هایش تعرض کردن، اینها اموری‏‎ ‎‏است که نباید بشود. ما می خواهیم اسلام باشد، ما نباید یک کاری بکنیم که بگویند که‏‎ ‎‏دادگاهها در زمان طاغوت هم این کارها را نمی کردند! خوب، به ما می گویند این حرفها‏‎ ‎‏را، ما چه می دانیم. باید شما آقایان علاج بکنید مسئله را. اگر می توانید علاج بکنید،‏‎ ‎‏علاج بکنید. والاّ الزامی ندارید که قاضی باشید. اگر می توانید روی موازین قضا، روی‏‎ ‎‏موازین اسلام، عمل بکنید، باید بکنید. چنانچه نمی توانید، واقعاً می بینید که محذور‏‎ ‎‏دارد، نمی شود، عرض می کنم که قدرت ندارید بروید جلو بگیرید، خوب، ممکن است‏‎ ‎‏کنار بروید. در هر صورت، مسئله مسئلۀ مهم است. نه از باب اینکه خود قضا مهم‏‎ ‎‏[‏‏است‏‏]‏‏؛ خودش بسیار مهم است؛ اما قضا یکوقت در یک محیطی است که نداریم‏‎ ‎‏اشخاصی که بخواهند صدمه به اصل اسلام بزنند؛ آنجا باید بگوییم قضا بسیار مهم است،‏‎ ‎‏و قاضی باید چه باشد و اینها. یکوقت وضع وضعی است که صدمه به اسلام می خواهند‏‎ ‎‏بزنند. این دیگر چند برابر می شود اهمیتش. باید همه ـ چه قضات، چه دادستانها، چه‏

‏پاسبانها، چه پاسدارها، و چه کمیته ها ـ همۀ اینها باید روی موازین شرع عمل بکنند. البته‏‎ ‎‏پاسدار، حق ندارد بدون اینکه قاضی یا فرض کنید دادستان اجازه به او بدهد کاری بکند.‏‎ ‎‏وقتی هم به او امر کرد، باید انجام بدهد؛ حق ندارد تخلف بکند. هرج و مرج نباید باشد‏‎ ‎‏حالا. ‏

نفی هرج و مرج در انقلاب 

‏     حالا که ما انقلاب کردیم باید هرج و مرجی باشیم؟! خوب، انقلاب کردیم؛ انقلاب‏‎ ‎‏که نباید هرج و مرج باشد. انقلاب روی موازین اسلام باید باشد. نباید ما یک کلمۀ‏‎ ‎‏«انقلاب» بگذاریم و هر کاری دلمان می خواهد بکنیم بگوییم که انقلابی است! انقلابی‏‎ ‎‏یعنی چه؟ مگر اسلام عوض می شود در انقلاب؟! اسلام همان اسلام است. شما یک‏‎ ‎‏قدرت طاغوتی را کنار گذاشتید؛ حالا اسلام را می خواهید پیاده بکنید، احکام اسلام را‏‎ ‎‏می خواهید پیاده بکنید؛ باید با تمام احتیاطات لازم، با تمام دقتهای لازم، در این امور‏‎ ‎‏بررسی بشود یکوقت یک بیگناهی خدای نخواسته، روی یک مقاصدی که یک کسی‏‎ ‎‏ممکن است داشته باشد بیاید تهمت به او بزند، خدای نخواسته یک آدم بیگناهی چی‏‎ ‎‏بشود. و امروز هم همین طور که ملاحظه می کنید روز تهمت است! من نمی دانم چه جور‏‎ ‎‏شده است که هر که به هرکس دلش می خواهد هر چی می گوید! نمی داند که تهمت زدن‏‎ ‎‏به مؤمن جزایش چه هست پیش خدا. نمی داند غیبت کردن از مؤمن چی هست. نمی داند‏‎ ‎‏که هتک حرمت مؤمن، هتک حرمت الله است، اینها را نمی دانند. هر که هر چه دلش‏‎ ‎‏می خواهد، حالا به هر کس، نه به یک نفر، نه به دو نفر، به اشخاص متقی تهمت می زنند!‏‎ ‎‏خوب، البته یک دسته هم هستند که می خواهند تهمت بزنند. اینها از یک اشخاصی ترس‏‎ ‎‏دارند، خوف دارند.‏

تلاش دشمن در جهت حذف افراد لایق  

‏     ما اولی که آمدیم در اینجا، و اینها خیال کردند که ما این اشخاص را، بعض این‏‎ ‎‏اشخاص را، نمی شناسیم، شروع کردند راجع به چند نفری که بیست سال من با آنها آشنا‏

‏[‏‏هستم‏‏]‏‏، مثل آقای دکتر یزدی‏‎[7]‎‏، آقای بنی صدر‏‎[8]‎‏ آقای قطب زاده‏‎[9]‎‏، اینهایی که من‏‎ ‎‏بیست سال با آنها آشنا بودم و اینها بیست سال در خارج خدمت کردند به ضد اینها، به‏‎ ‎‏ضد رژیم، عمل کردند، به مجردی که اینها آمدند، فوراً هی کاغذ می آمد که اینها‏‎ ‎‏امریکایی هستند! اینها اصلاً مگر فارسی هم بلدند! نسبت به آقای یزدی می گویند مگر‏‎ ‎‏فارسی بلد است این؟! اینکه امریکایی است. آخر چرا باید انسان اینطور باشد. حالا از‏‎ ‎‏اینها یک قدری سست شدند، حالا افتادند به جان یک قشر دیگر. یک نفر آدمی راکه‏‎ ‎‏من بیست و چند سال است از نزدیک می شناسم، او پیش من درس خوانده، با من معاشر‏‎ ‎‏بوده، من همه چیزش را می دانم، حالا افتادند به جان مثل آقای دکتر بهشتی‏‎[10]‎‏. آقای‏‎ ‎‏دکتر بهشتی را از او می ترسند اینها، برای اینکه یک فرد لایقی است؛ و اینها نمی خواهند‏‎ ‎‏اینطور افراد باشند؛ می خواهند یکی یکی ‏‏[‏‏هتک کنند‏‏]‏‏ نوبت همه تان شاید برسد!‏‎ ‎‏یکی یکی، هر کس را یک جایی ببینند، یک کاری انجام می دهد می خواهند هتک‏‎ ‎‏حرمتش بکنند، یا ساقطش بکنند. امروز آمدند به من گفتند که نسبت به ایشان خیلی‏‎ ‎‏[‏‏حرف زده‏‏]‏‏ می شود. من بیست و چند سال است، بیست و چند سال است که من ایشان را‏‎ ‎‏از نزدیک می شناسم. اینها خیال کردند اینها از خارج آمدند و حالا من تازه اینها را دیدم‏‎ ‎‏و نمی دانم اینها کی هستند! من می شناسم اینها را. مردم متقی هستند اینها. مردمی هستند‏‎ ‎‏که برای اسلام کار از آنها می آید. خوب، این مردمی که برای اسلام کار از آنها می آید‏‎ ‎‏یکی یکی را کنار بگذارم، کنار بگذارند، و همه را خلع سلاح بکنند، آن وقت کی دیگر‏‎ ‎‏باقی می ماند؟‏

‏     الآن هر کس که در دولت باشد، هرکس که در شورا باشد، هر کس که در دادگاهها‏‎ ‎‏باشد، برایش می گویند. رایج شده است یک همچو مطلبی که بیخود برای اشخاص یک‏

‏مطالبی می گویند. بیجا برای اشخاص یک چیزهایی می گویند، باید احتراز بکنند. من‏‎ ‎‏نمی دانم این مردم چه مردمی هستند. مع الأسف در بین جوانهای ما هم اشخاصی هستند‏‎ ‎‏زودباور. به مجرد اینکه می گویند فلانی بله، امریکایی است، می بینیم که یک عده از‏‎ ‎‏جوانها هم باورشان می آید که امریکایی است! فلانی انگلیسی است. برنامۀ خود‏‎ ‎‏امریکاییها و انگلیسیها این است که اشخاص صحیح را به اسم انگلیسی و به اسم‏‎ ‎‏امریکایی ضایعش کنند؛ چون می دانند خودشان ضایع هستند! می دانند ملت پیش آنها‏‎ ‎‏چه جور هست اسم انگلیسی.‏

تهمت وابستگی به روحانیت 

‏     یک مطلبی بود که از سی سال، چهل سال، پیش از این من یادم است که آخوندها را‏‎ ‎‏وقتی می خواستند، روحانیون رامی خواستند طرد کنند، می گفتند اینها انگلیسی اند! خود‏‎ ‎‏آنها تزریق می کردند که بگویند انگلیسی اند برای ضایع کردن. الآن هم امریکایی بیشتر‏‎ ‎‏هست در کار. الآن هم اشخاص صحیح را خود آنها تزریق می کنند یا عمال آنها تزریق‏‎ ‎‏می کنند که بگویید این امریکایی است. مع الأسف بعض از اشخاص هم که حسن نیت‏‎ ‎‏دارند، سوءنیت ندارند، باورشان می آید و آنها هم می گویند این مطلب را، بدون اینکه‏‎ ‎‏بررسی بکنند. یک کسی را که من سی سال است می شناسم، مثلاً همین آقای دکتر یزدی‏‎ ‎‏و آقای دکتر بهشتی را در یک جایی من دیدم نوشته اند که اینها پیش فلانی رفتند و‏‎ ‎‏خواستند که بختیار‏‎[11]‎‏ را ایشان چه بکند. اما آقای دکتر یزدی که همیشه مخالف بختیار‏‎ ‎‏بود که من در آنجا بودم. آقای دکتر بهشتی ‏‏[‏‏هر‏‏]‏‏ دفعه آمده پیش من راجع به بختیار یک‏‎ ‎‏کلمه نگفته. خوب، چرا باید مسلمان اینطور باشد؟ چرا باید یک مسلمی را ‏‏[‏‏هتک‏‎ ‎‏حرمت کنند ‏‏]‏‏ من میل نداشتم اسم اشخاص را ببرم؛ لکن وظیفه می بینم که یک کسی را‏‎ ‎‏که می خواهند هتکش کنند، یک کسی را که می خواهند ضایعش کنند، برای اینکه نتواند‏‎ ‎‏خدمت بکند به اسلام، من وظیفۀ شرعی می دانم که یکوقتی دفاع بکنم از یک مسلمانی‏

‏که به درد ما می خورد، به درد اسلام می خورد؛ و خدمت کرده است؛ بیست سال پیش هم‏‎ ‎‏خدمت کرده؛ حالا بخواهند او را، عرض می کنم تضییعش کنند. فردا به شما هم می گویند‏‎ ‎‏به آنها هم می گویند، تا کی نوبت ما هم برسد! مسئله اینطوری است. می خواهند اینها‏‎ ‎‏اصلاً خلع سلاح کنند ما را. یکی یکی کنار بروند، کنار بروند، کنار بروند، چه بماند؟ آنها‏‎ ‎‏بمانند که مفسدند و فاسد هستند.‏

هشدار به جوانان و ملت ایران 

‏     اینها باید ملاحظه بشود. ملت ایران باید بدانند اینها را که یک اشخاص مفسد آمدند.‏‎ ‎‏جوانهای دانشگاهی بدانند این معنا راکه اینهایی که در دانشگاه می آیند تبلیغات سوء‏‎ ‎‏می کنند واز اشخاص مثلاً محترم آبروریزی می کنند نظر سوء دارند. اینها می خواهند که‏‎ ‎‏این نهضت به آخر نرسد. اینها می خواهند که همان مسائل برگردد. باید دانشگاهیها توجه‏‎ ‎‏به آن بکنند و سایر قشرهای ملت باید توجه به این معانی بکنند.‏

‏     من امیدوارم که نتوانند این قشرهای فاسد یک صدمۀ اساسی به نهضت ما بزنند. و با‏‎ ‎‏جدیت آقایان همه ـ روحانیون، سایر طبقات، و این دادگاهها و این دادستانیها و اینها ـ‏‎ ‎‏این مسائل حل بشود؛ و اسلام ان شاءالله به آنطوری که خدای تبارک و تعالی می خواهد‏‎ ‎‏در خارج تحقق پیدا بکند.‏

شأن دادگاه ویژۀ روحانیت 

‏     و این کلمه را من بگویم، خدای متعال می داند که من نسبت به آخوندهای فاسد‏‎ ‎‏آنقدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترمتر است از‏‎ ‎‏آخوند فاسد! و خدای متعال می داند این را که قضیۀ دادگاه ویژه‏‎[12]‎‏ اگر باشد، برای این‏‎ ‎‏نیست که دفاع باشد؛ برای این است که یک دسته اشخاص فاسد می خواهند اشخاص‏‎ ‎‏آبرومند را از بین ببرند؛ و اینکه آقایان طرح کردند که در محیط خود اینها باشد، برای‏‎ ‎‏اینکه خودشان هم می شناسند اینها را. والاّ ما ابداً نظر نداریم به اینکه اینها فرق داشته‏

‏باشند با سایرین. نخیر، فرق دارند. فرق این است که شیطنت ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ ملعنتشان بیشتر از‏‎ ‎‏دیگران است. آنقدر صدمه ای که اسلام از یک آخوند فاسد می خورد از محمدرضا‏‎ ‎‏نمی خورد! در روایات هست که آخوند فاسد و ملاّی فاسد در جهنم از بوی تعفنش اهل‏‎ ‎‏جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعض از آخوندهای فاسد دنیا در‏‎ ‎‏عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمی کنیم. ما طرفداری از اسلام می کنیم. این اسلام‏‎ ‎‏پیش شما باشد معظم هستید. پیش هر کس باشد معظم است. عمل نکردن به اسلام و‏‎ ‎‏خیانت کردن به اسلام ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ معمم باشد بدتر است از آن کسی که غیرمعمم باشد؛ برای‏‎ ‎‏اینکه ضررش به اسلام بیشتر از دیگران است. اما قضیۀ اینکه یک مطلبی باشد نیست.‏‎ ‎‏می خواهند هم همان دادگاههای عمومی باشد. هیچ فرقی به حال ما ندارد.‏

‎ ‎

  • جمع عِرْض: آبرو.
  • ـ نعمت اللّه نصیری، رئیس ساواک در رژیم شاه.
  • ـ امیر عباس هویدا، سیزده سال در رژیم شاه نخست وزیر بود.
  • ـ مثل میل سُرمه در سُرمه دان.
  • ـ سنگسار.
  • ـ جای محکم و  استوار ، پناهگاه ، جایی که چیزی را در آن حفظ کنند.
  • ـ آقای ابراهیم یزدی که هنگام ایراد سخنرانی، وزیر امور خارجۀ دولت موقت بود.
  • ـ آقای ابوالحسن بنی صدر که نخستین رئیس جمهوری اسلامی ایران شد.
  • ـ آقای صادق قطب زاده که هنگام ایراد سخنرانی، سرپرست رادیو و تلویزیون بود.
  • ـ آقای سید محمدحسینی بهشتی که هنگام ایراد سخنرانی، رئیس  دیوانعالی کشور بود.
  • ـ شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم شاه.
  • ـ دادگاه ویژۀ روحانیت.