سخنرانی
شهادت در مکتب تشیع ـ حکومت ایده آل اسلامی
سخنرانی در جمع خانواده شهید مفتح (شهادت در مکتب تشیع)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 -1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 2 دی‌ ‭1358

زمان (قمری) : 3 ص‍ف‍ر ‭1400

مکان: قم

شماره صفحه : 388

موضوع : شهادت در مکتب تشیع ـ حکومت ایده‌آل اسلامی

زبان اثر : فارسی

حضار : خانواده شهید مفتح

سخنرانی در جمع خانواده شهید مفتح (شهادت در مکتب تشیع)

سخنرانی

‏زمان: 2 دی 1358 / 3 صفر 1400 ‏

‏مکان: قم ‏

‏موضوع: شهادت در مکتب تشیع ـ حکومت ایده آل اسلامی ‏

‏حضار: خانواده شهید مفتح ‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

مکتب شهادت و راهی جاویدان 

‏     من نمی دانم اول باید به شماها؛ به شما که آقازاده ایشان هستید، به بستگان شما، به‏‎ ‎‏خانمها تبریک بگویم، برای یک همچه شخصیتی که داشتید، و افتخاری که برای شماها‏‎ ‎‏حاصل شد یا تسلیت بگویم. برای این که ما کسی را از دست دادیم که امید این بود که‏‎ ‎‏خدمت بیشتر از اینها بکند. و در هر حال این شهادتها دنباله آن شهادتهایی است که در‏‎ ‎‏اسلام از اول تا حالا واقع شده است. مذهب تشیع، مذهب شهادت است. از اول با‏‎ ‎‏شهادت تحقق پیدا کرده است، و با شهادت ادامه پیدا کرده است. و امیدوارم که ادامه اش‏‎ ‎‏تا آخرابد باشد.‏

‏     انسان که باید برود از این جا. هیچ انسانی در این جا جاودان نیست. همه باید منتقل‏‎ ‎‏بشویم از این راه به مقصد. بهتر که با شهادت در راه اسلام و خدا، انسان منتقل بشود.‏‎ ‎‏جاویدان است نام آنهایی که در راه خدا انجام وظیفه می کنند، و در حال انجام وظیفه به‏‎ ‎‏شهادت می رسند، و آنها پیش خدای تبارک و تعالی مقام خاصی را دارند. شهدا هم مقام‏‎ ‎‏خاصی را دارند. و من امیدوارم که مرحوم آقای مفتح که من سوابق با ایشان دارم ملحق‏‎ ‎‏بشوند به آن شهدایی که در صدر اسلام بودند. و وظیفۀ ما هم ادامۀ همین راه است، تا‏‎ ‎‏بلکه بتوانیم ان شاءالله آنطوری که خواست خدای تبارک و تعالی است اسلام را در این‏‎ ‎‏جا و سایر مناطق پیاده کنیم. مقصد این است که اسلام تحقق پیدا کند. این مقصدی بوده‏‎ ‎‏است که از آن وقتی که پیغمبر مبعوث شدند تا آخر، مقصد این بوده است که اسلام را در‏

‏خارج متحقق کنند، و مع الأسف تا کنون نشده است. اسلام را نتوانستیم ما معرفی کنیم‏‎ ‎‏آنطوری که باید بشود، و نتوانستند معرفی کنند. ‏

رویکرد به اسلام با عرضۀ صحیح آن 

‏     آنهایی که با اسلام مخالفند، با زندگی ما مخالفند، با همه چیز ما مخالفند. آنها کوشش‏‎ ‎‏کردند که اسلام در همان کتابها و در همان معابد مدفون بشود. نگذاشتند اسلام، نه‏‎ ‎‏حکومتش و نه آن عدالتش در خارج بیاید. اگر آنطوری که اسلام هست و آنطوری که‏‎ ‎‏اولیای اسلام بودند، و آنطور حکومتهایی که گاهی در اسلام تحقق پیدا کرده است، اگر‏‎ ‎‏ما بتوانیم عرضه بکنیم بر دنیا، آن نحو حکومت را، مطمئن باشید که همۀ دنیا اقبال بهش‏‎ ‎‏می کنند. الآن وقتی اسم حکومت را می شنوند، ولو بگویند رژیم «جمهوری اسلامی»‏‎ ‎‏اذهان درش وارد می شود، یک همچو حکومتی مثل رژیم شاهنشاهی، یک خرده بهتر.‏‎ ‎‏برای اینکه اذهان عادت کرده اند به اینکه همیشه به گوششان رژیم شاهنشاهی خورده، و‏‎ ‎‏چشمشان هم آنها را دیده، و زندگیشان هم با آن به آخر رسیده. نمی دانند که یک رژیم‏‎ ‎‏دیگری هم در عالم ممکن است باشد. طرحش هست ولو تحقق پیدا نکرده است. که اگر‏‎ ‎‏آن طرح خارج باشد و وجود عینی پیدا بکند، بعد آن وقت وضع حکومت را می فهمند‏‎ ‎‏چه جور وضعی است.‏

حکومت حضرت علی، حکومت ایده آل اسلامی 

‏     وضع شخص اول کشور اسلامی را مثل حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ شخص اول‏‎ ‎‏بود، و دایرۀ امرش هم از حجاز تا مصر، تا ایران، تا عراق، سوریه و همۀ این جاهایی که‏‎ ‎‏در این جاست، و یک مقداری هم از اروپا، در عین حالی که اینطور بوده است مع ذلک‏‎ ‎‏وضع زندگی اش آنطور بوده. یعنی جوری بوده است که برای دیگران قابل تحمل نبوده.‏‎ ‎‏خودش هم می فرماید که شما قدرت بر این ندارید؛ به اینطور زندگی قدرت ندارید. لکن‏‎ ‎‏من را اعانت کنید به تقوا. یک حاکمی که سعۀ مملکتش آن است، وقتی که شب می شود،‏‎ ‎‏شبش آنطور است. وقتی می رود دنبال خانه هایی که بی بضاعت هستند. در یک نقلی‏

‏است که ایشان تشریف بردند در یک خانه ای که چند تا بچه بودند و پدرشان را از دست‏‎ ‎‏داده بودند، ایشان رفتند بچه ها گریه می کردند، رفتند و نوازش کردند، و یک چیزهایی‏‎ ‎‏مثلاً بهشان دادند و پرستاری کردند. و آن آخر که می خواستند ‏‏[‏‏خداحافظی‏‎ ‎‏]‏‏بکنند ـ در‏‎ ‎‏نقل هست که ـ بنا کردند یک جور صدایی کردند که بچه ها را بخندانند. فرمودند من‏‎ ‎‏وقتی آمدم اینها گریه می کردند، و من میل دارم حالا که می روم اینها خنده بکنند. این‏‎ ‎‏یک حاکمی ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که سیر حکومتش از حجاز تا مصر و ترکیه و همه این جاها تحت‏‎ ‎‏فرمانش بوده، و آن وضع زندگی اش که یک پوستی ـ به حسب نقل ـ داشتند، خودشان و‏‎ ‎‏حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ شب این را زیرشان می انداختند رویش می خوابیدند،‏‎ ‎‏ـ فردا هم ـ روز هم علوفه را می ریختند برای شترشان. این وضع حاکم و سردارهایی که‏‎ ‎‏در همان وقت سردار یک سپاهی بودند. یکی مالک اشتر،‏‎[1]‎‏ مالک اشتر در بازار‏‎ ‎‏می رفته، در کوچه می رفته یک کسی نشناخته و فحاشی بهش کرده است ـ به حسب نقل ـ‏‎ ‎‏این است که وقتی که رد شد یک کسی بهش گفت تو این را شناختی؟ گفت نه. گفت او‏‎ ‎‏مالک اشتر بود. وحشتناک دوید دنبالش. دید رفته توی یک مسجدی. رفت عذرخواهی‏‎ ‎‏بکند که من چطور نشناخته ام. ایشان فرمودند که من آمدم برای تو دعا کنم این جا. یک‏‎ ‎‏همچه تربیتی در اسلام است که سردارهایش اینطور و رئیسش آنطور است و سپاهشان‏‎ ‎‏هم همان طور. اگر عرضه بشود یک همچه حکومت عدلی که بین آن کسی که شخص‏‎ ‎‏اول مملکت است، و آن شخصی که در آخر مملکت هست، اینها فرق نیست، بلکه‏‎ ‎‏رئیس مملکت زندگی اش بدتر از آنهاست. حضرت می فرماید که شاید در اطراف‏‎ ‎‏مملکت یک کسی باشد که گرسنه باشد. ایشان با خودش آن گرسنگی را می داد. در شب‏‎ ‎‏آخری که فردایش ایشان به شهادت رسیدند، یعنی ضربت خوردند ـ نقل می کنند که ـ‏‎ ‎‏مهمان حضرت اُمّ کلثوم‏‎[2]‎‏ بودند. آنجا برایشان شیر آوردند و نمک و یک ‏‏[‏‏نان‏‏]‏‏ فرمود‏‎ ‎

‏تو چه وقت دیدی که من دو تا خورشت در سفره ام باشد؟ خواست نمک را بردارد، که‏‎ ‎‏فرمود نه شیر را بردار. وضع یک حاکم، وضع یک کسی که سعۀ مملکتش این قدر است،‏‎ ‎‏این حکومت اسلامی است. در این ور هم همین ابن ملجم ـ لعنت الله علیه ـ که ایشان را‏‎ ‎‏ضربت زد و گرفتند او را، آنطور با او ملاطفت کرد و سفارش کرد و از آن غذایی که‏‎ ‎‏برایش آوردند، گفتند برای او هم ببرید. و بعد هم سفارش کرد اگر من خودم خوب شدم‏‎ ‎‏که خودم می زنم ـ حتماً بدانید عفوش می کرد ـ و اگر من خوب نشدم با این مدارا کنید.‏‎ ‎‏خوب قصاص می خواهید بکنید: «ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ».‏‎[3]‎

تقوا معیار شخصیت انسان 

‏     یک همچو حکومتی را اسلام طرح کرده است که حکومت قانون است، یعنی‏‎ ‎‏حکومت خداست. حکومت قرآن است. برای درجۀ اول و درجۀ آخر. اصل درجه بندی‏‎ ‎‏نیست. فلان درجه و فلان درجه. میزان تقواست.«‏اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَالله ِ اَتْقیکُمْ‏».‏‎[4]‎‏ یک همچه‏‎ ‎‏حکومتی، اگر عرضه بشود به دنیا، این را همه می پذیرند. مع الأسف خوب،ما نمی توانیم‏‎ ‎‏عرضه کنیم. تبلیغات هم که بر ضد ما دامنه دارد. الآن همه جا تبلیغات بر ضد اسلام است‏‎ ‎‏بر ضد ماست. لکن آن تحولی که در ایران پیدا شده است، این اسباب امیدواری‏‎ ‎‏است.همین که یک جوانی که یک همچه پدری را از دست داده می آید می نشیند‏‎ ‎‏می گوید افتخار می کنیم.‏‎[5]‎‏ و مادر این جوان هم، امروز من در روزنامه دیدم که‏‎ ‎‏ایشان هم همین را گفته اند.‏‎[6]‎‏ و مادرهای زیادی که آمده اند به من گفته اند که ما بچه مان‏‎ ‎‏را دادیم افتخار می کنیم و باز هم داریم. این تحول اسباب دل خوشی است برای ما و برای‏‎ ‎

‏اسلام. این مملکت یک تحول پیدا کرده از یک حالی به حال دیگری. الآن حال مملکت‏‎ ‎‏ما حال صدر اسلام است که برای شهادت پیشی می گرفتند به هم. این اسباب دلخوشی‏‎ ‎‏است که انسان مطمئن بشود که این پیشرفت می کند، هر چند بخواهند ضربه بزنند از‏‎ ‎‏داخل و خارج.‏

ضربه ناپذیری انقلاب اسلامی 

‏     من امیدوارم که دیگر آسیب نبیند اینها. این شخصیتها را یکی بعد از دیگر ترور‏‎ ‎‏می کنند، به خیال اینکه یک ضربه ای بزنند. در صورتی که در هر تروری ما می بینیم که‏‎ ‎‏این بازار نهضت گرمتر می شود. مرحوم آقای مطهری را شهید کردند: خوب، دیدیم این‏‎ ‎‏مردم ننشستند عقب. ایشان را شهید کردند مردم نمی نشینند عقب. دیگر مردم آنطور‏‎ ‎‏نیستند حالا اگر یکی ازشان شهید شد بترسند و بروند کنار. اینها بیخود اینطور دست و پا‏‎ ‎‏می زنند. این ملت حالا جوری شده است که آسیب نمی تواند ببیند. نمی شود بهش‏‎ ‎‏آسیب رساند. اینکه ما را می ترسانند از اینکه نظامی می آید، این حرفها شعر است. بر‏‎ ‎‏فرض اینکه بیاید، یک مملکتی است که از نظامی نمی ترسند. مملکتی که زن و مردش در‏‎ ‎‏توی خیابانها ریخت و در مقابل یک همچو قدرت شیطانی سفاک ایستاد، و فریاد زد و‏‎ ‎‏پیش برد، این دیگر نمی ترسد از اینکه یک کسی بیاید و بخواهد ـ فرض کنید که ـ قتل‏‎ ‎‏عام کند. این خوفی نیست. اصلش شعر است این حرفها.‏

‏     و من امیدوارم که خداوند به شماها سلامت بدهد. و من تسلیت را به شما عرض‏‎ ‎‏می کنم، و هم همین طور تبریک را. و خداوند همۀ شما را حفظ کند. و شما هم همان‏‎ ‎‏راهی که پدر بزرگوارتان رفته است و همان طریقه را ان شاءالله تعقیب کنید. و همۀ ما هم‏‎ ‎‏باید همین راهی که راه خداست، و صراط مستقیم است، همه مان ان شاءالله طی بکنیم. و‏‎ ‎‏من به خانمها تسلیت عرض می کنم. به آقایان، همه تان، به دوستان ایشان و به ملت اسلام.‏‎ ‎‏و سلام بر همۀ شماها.‏

‎ ‎

  • ـ مالک اشتر: یکی از سرداران رشید و جنگجوی امیرالمؤمنین علی ع بود که به امر آن حضرت به حکومت مصر منصوب شد.
  • ـ یکی از دختران حضرت علی ع.
  • ـ «یک ضربت به یک ضربت».
  • ـ سورۀ حجرات. آیۀ 13 .
  • ـ اشاره به سخنان فرزند شهید مفتح.
  • ـ همسر شهید مفتح.