آن زمان که برای اولین بار امام را بازداشت نمودند، فعالیت نمودم توسط یکی از علمای اطراف خمین که مقداری ارتباط با دستگاه داشت، تلفن زدند به رئیس کل شهربانی و وقت ملاقات برای من گرفتند. در منزل آقای روغنی با ایشان ملاقات کردم. منزل محاصره بود.
بعد از تعارف از ایشان سؤال کردم از حضرتعالی درخواست می‏نمایم شمه‏ای از چگونگی دستگیری خود را بیان فرمایید، آن زمانی که به خانه شما ریختند.
فرمودند: نیمه شب دوشنبه بود که وارد خانه شدند و با لگد درب اتاق را شکستند و (ظاهراً در آن موقع ایشان مشغول نماز شب بودند) فرمودند من به آنها گفتم بروید بیرون من خودم می‏آیم. لباس ها را به تن نمودم و دیدم آنها بیرون رفته‏اند. مرا روی صندلی عقب ماشین سوار کردند، در بین دو نفر که مسلح بودند و نفر جلو هم مسلح بود. موقع حرکت دیدم پاهای آنها به شدت می‏لرزد. از آنها سؤال کردم چرا پاهای شما اینچنین می‏شود؟ گفتند ترسی ما را گرفته است.
فرمودند من دست هایم را روی پاهای آنها گذاشتم و به آنها گفتم نترسید من همراه شماها هستم و با زحمت پاهای آنها را آرام کردم.

. انتهای پیام /*