روزى حضرت امام به من فرمودند: آقاى دکتر! عالمى بود که در آخر عمر بیمار شد و کم‏‏کم بیمارى او شدت گرفت به طورى که دیگر قادر نبود دست و پاى خود را حرکت دهد، یکى از شاگردان از او مواظبت مى‏کرد و غذا را در دهان او مى‏گذاشت، عالم، مدام خدا را شکر مى‏کرد و تسبیح مى‏گفت، یک روز شاگرد گفت: آقا، مگر نمى‏بینید که خدا با شما چه کرده است؟ شما حتى نمى‏توانید خودتان آب را بردارید و بخورید، عالم گفت: فرزندم خداوند خیلى مهربان است، من چگونه قادرم شکر او را بگویم؟ او آنقدر کریم و مهربان است که تو را براى مواظبت من مأمور کرده است، آن وقت درمى‏یابى که من چرا مدام او را شکر مى‏گویم.

منبع: فصل صبر؛ ص199

. انتهای پیام /*