امام در برابر اصرار ما که از ایشان می‏‏‏‏‏خواستیم از خاطرات زندان و ترکیه برایمان تعریف کنند منظماً هر شب فقط ده دقیقه تعریف می‏‏‏‏‏کردند و نه بیشتر، چرا که این مدت زمان را به این کار اختصاص داده بودند و بعد به رختخواب می‏‏‏‏‏رفتند و می‏‏‏‏‏فرمودند: «اگرچه خوابم نمی‏‏‏‏برد اما ساعت خواب است.» من می‏‏‏‏‏گفتم: «توی رختخواب که بیدار هستید بالاخره فکر و اینها هم به سویتان می‏‏‏‏‏آید پس برایمان تعریف کنید» ایشان می‏‏‏‏‏گفتند: «نه، می‏‏‏‏‏توانم فکر نکنم» می‏‏‏‏‏گفتم: «اگر نیم ساعت در رختخواب می‏‏‏‏‏غلطید، خوابتان هم نمی‏‏‏‏برد فکر هم نمی‏‏‏‏کنید؟» می‏‏‏‏‏گفتند: «می‏‏‏توانم فکر نکنم.» من تا آن موقع عظمت آن حرف را نفهمیدم که چگونه می‏‏‏‏‏شود تسلّط انسان بر نفسش به حدّی باشد که حتی بتواند فکر هم نکند.

منبع: ندا، ش 1، ص 43

. انتهای پیام /*