قبل از عملیات فتح المبین با تعدادى از برادران رزمنده جهت دستبوسى به خدمت حضرت امام رسیدیم. به همراه ما پیرمردى بود روحانى به نام حاج آقا ابوترابى از اهالى اطراف دامغان، که دروس حوزوى را در حد بالایى خوانده بود و با وجود سن زیاد، بسیار سر حال و دل زنده بود که از اوایل جنگ به جبهه آمده و من در سوسنگرد با او آشنا شدم. زمانى که از اهواز به تهران رسیدیم، حاج آقا ابوترابى اصرار زیادى داشت که با پاى پیاده به جماران برویم تا ثواب بیشترى نصیب ما بشود. بچه ‏ها راه زیادى را طى کرده بودند و به دلیل خستگى اکثراً با این پیشنهاد مخالف بودند. بالاخره در اثر اصرار و پافشارى حاج آقا ابوترابى، پیاده به سوى جماران حرکت کردیم. حاج آقا ابوترابى در صف جلوى من ایستاده بود. نوبت که به او رسید با اشتیاق فراوان دست امام را در دست گرفت و در حالى که گریه مى‏کرد رو به امام کرد و گفت: «امام، ما به گدایى آمده‏ایم، دستمان خالى است». امام با تبسم به چهره ایشان نگاه کردند و با سادگى خاصى فرمودند: «ما همه در خانه خدا گدا هستیم». حاج آقا ابوترابى دوباره با چشمان گریان به امام نگاه کرد و گفت: «امام براى ما دعا کنید که شهید شویم». امام با همان تبسم زیر لب چیزى گفتند که استنباط من این بود که فرمودند: «انشاء اللّه‏، دعا مى‏کنم» ولى ما فقط تبسم و رضایت حضرت امام را مشاهده کردیم و صحبت ایشان را به خوبى متوجه نشدیم اما لحن و طرز صحبت حضرت امام و سادگى بیان ایشان که فرمودند: «ما در خانۀ خدا گدا هستیم» براى ما تازگى داشت. بعد از دستبوسى و خداحافظى از محضر امام به جبهه برگشتیم و اتفاقاً در جریان عملیات فتح المبین، حاج آقا ابوترابى به آرزوى خود رسید و به درجه شهادت نائل گردید.

منبع: امام و دفاع مقدس، ص3

. انتهای پیام /*