‏شش‏‎ ‎‏روز پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران، مقارن ساعت ۱۴:۳۰ سوم مرداد سال ۶۷ منافقین و ارتش عراق به تصور اینکه اوضاع داخلی ایران نابسامان است، عملیات مشترک خود را با هجوم زمینی خود را به میهنمان آغاز کردند. رزمندگان اسلام در روز ۵ مرداد عملیات مرصاد را با رمز «یا علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)» آغاز و طی چندین ساعت، صدها تن از منافقین را به هلاکت رسانده و مابقی را به فرار وا داشتند‏‎ ‎‏.‏

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\mersad5.jpg

‏ ‏

‏به همین مناسبت خاطره ای از حال و هوای روزهای پس از عملیات ظفرمند مرصاد تقدیم حضور خوانندگان محترم می گردد: ‏


C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\mersad4.jpg

‎ ‎

‏بعد از عملیات مرصاد، خدمت حضرت امام رسیدیم. در آن عملیات از جمله اهدافی که منافقان کوردل دنبال می کردند، تصرف یا انهدام منطقه جماران بود و برای این منظور، یگانی مشخص کرده و نقشه توجیهی جماران و اطلاعات مربوط به پستهای نگهبانی، میزان نیروهای سپاه در منطقه جماران، روش تصرف و ... را مشخص ساخته بودند که در مدارک به دست آمده، همه وجود داشت. ‏

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\jamaran1.jpg

‎ ‎

‏آقای شمخانی و سردار رشید و بنده و آقای نجات چهار نفری از منطقه آمدیم و ابتدا با حاج احمد آقا ملاقات کردیم و سپس خدمت حضرت امام رسیدیم. آقای شمخانی توضیحات لازم در رابطه با عملیات، میزان پیشروی منافقان، نحوۀ سرکوب آنها و ... را بیان داشتند و توضیح دادند که یکی از اهداف آنها تصرف منطقه جماران بود و به این ترتیب توضیح دادند که این تعداد نیرو را برای اینجا منظور کرده بودند‏‎.‎

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\jamaran2.jpg

‎ ‎

‏توضیح نظامی موضوع را داده و آن مدارک را هم که همراه ما بود نشان دادیم. بعد از اینکه توضیحات آقای شمخانی تمام شد، در طول توضیح آقای شمخانی و بعد از آن، حضرت امام به اینکه هدفی به اسم جماران وجود داشته و احتمال خطری در میان بوده و مسأله ای وجود داشته است، اصلاً هیچ توجهی نشان ندادند. به قول معروف هیچ محل نگذاشتند. برای خود من خیلی عجیب بود که امام حتی یک چشمی بلند بکنند، یک اَبرو یا سری تکان بدهند، بگویند که بله مثلاً خطری وجود داشته و ... اصلاً انگار نه انگار که اینچنین توضیحی داده شده است. و هیچ توجهی به این قضیه نکردند‏‎.‎

‎ ‎

C:\Users\e.taghizadeh\Desktop\mersad2.jpg

‎ ‎

‏این آرامش حضرت امام برای خود من خیلی جالب بود. یک موقع آدم از آن اطمینان روحی و طمأنینه، قولی می شنود؛ ولی یک موقع از نزدیک می بیند و لمس می کند. این مسأله واقعاً برای من جالب بود و همیشه در خاطرم مانده و خواهد ماند که مثلاً امام چقدر بی توجه به این موضوع بودند و بعد از اینکه صحبت های آقای شمخانی تمام شد، ایشان فقط رزمندگان را دعا کردند و گفتند: من دعا می کنم که خدا به شما نصرت دهد‏‎. ‎

‎ ‎

‏منبع: کتاب امام و دفاع مقدس، صص:9-8، خاطره ای از‏‎ ‎‏سردار محمّد باقری‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎


. انتهای پیام /*