محمد منهاج (سفیر سابق ایران در لیبی):

اگر کسی تاریخ زندگی و مبارزات سیاسی- اجتماعی امام خمینی(س) را مطالعه و مورد کنکاش قرار دهد، و آن را با زندگی سایر شخصیتهای ممتاز، و رهبران برجسته سیاسی -مذهبی تاریخ، مقایسه نماید بطور قطع به یک نکته بسیار مهم و قابل توجه وقوف پیدا می‌کند، و آن شخصیت استثنایی، فرهمند و کاریزماتیک امام است که توانست یک ملت بزرگ را به دنبال خود به حرکت درآورده، شیفته خود سازد، و نه تنها در دوران حیات که پس از مرگش نیز مردم همچنان به وی عشق بورزند، و روز به روز بر ایمان و اعتقادشان، به خلوص، پاکی و صداقت آن امام افزون گردد. علت گرایش بی‌سابقه و حیرت‌آور مردم به امام چیست؟ چرا مردم رهنمودهای امام را بدون چون و چرا، و از جان و دل، البته با شناخت و آگاهی تمام، می‌پذیرفتند، و به آن عمل می‌کردند؟ چرا و چگونه امام توانست با پشتیبانی همین مردم، در کوتاه ترین مدت و با کمترین تلفات، در مقایسه با سایر انقلابها، رژیم شاهنشاهی را که در این کشور، سابقه دو هزار و پانصد ساله داشته، و مورد حمایت شرق و غرب عالم بود. سرنگون، و بزرگترین انقلاب‌ قرن، بلکه تاریخ را به ثمر برساند؟ و بالاخره چرا ملت ایران، پس از گذشت بیش از سی سال از انقلاب اسلامی، و بیست سال از رحلت جانگداز امام، نه تنها از عشق و علاقه‌اش نسبت به خمینی کبیر، کاسته نشده، بلکه هر چه زمان سپری می‌شود. عظمت و جایگاه رفیع آن حضرت برای مردم آشکارتر می‌گردد، و قدر آن یگانه عصر را بیشتر می شناسند؟

به نظر من پاسخ به همه این سئوالات و سئوالات دیگر از این گونه، اینست که امام خمینی(س) رهبری خود ساخته بود. بدین معنا که قبل از ورود به عرصه سیاست و میدان مبارزه، خود را  ساخته بود و نفس خویش را تزکیه نموده بود. امام در سن 27 سالگی یعنی در سال 1307 شمسی که هنوز مجرد است کتابی نوشته به نام شرح دعای سحر که برخی معتقدند اولین تالیف ایشان بوده است. این کتاب شامل نکات عمیق عرفانی - فلسفی و کلامی است. کتاب دیگری دارد به نام «مصباح الهدایه» که یکی از عمیق‌ترین و درخشان‌ترین آثار امام در عرفان اسلامی می‌باشد. ایشان این کتاب را در سال 1309 و در سن 29 سالگی نوشته است. امامی که در سنین جوانی، با تألیف چنین کتابهایی و با وصول به مراحل عالی عرفانی به خودسازی می‌پردازد، و در سنین بالاتر از محضر اساتید گرانقدری همچون مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی و مرحوم آیت الله محمدعلی شاه آبادی که از عرفای نامدار و کم نظیر بوده‌اند، بهره‌مند شده، پیداست ظرفیت وجودی خود را به قدری افزایش داده بود که در دوران مبارزه و پس از آن تا آخر عمر یک لحظه از یاد خدا غافل نشد، و دنیا و ریاست و قدرت، در نظرش پشیزی ارزش نداشت، تا جهت دستیابی به آن حق را زیر پا بگذارد و به مردم ستم روا دارد.

امام تا آنجا از تعلقات دنیوی رها شده بود که در نظر وی، لحظه‌ای که تحت شدیدترین فشارها قرار می‌گیرد، پس از کشتار فیضیه، نیمه شب پانزده خرداد سال چهل و دو، هنگام دستگیری، یا لحظه‌ای که در اوج قدرت و عظمت به سر می‌برد، صبح دوازده بهمن سال پنجاه و هفت، یک سان است. و هیچگونه تغییری در وی ایجاد نمی‌کند، نه در هنگام دستگیری نگران است. و نه هنگام ورود به ایران به عنوان رهبری پیروز و موفق که توانسته شاه را از کشور بیرون کند، و مورد تحسین جهانیان قرار گیرد، ذره‌ای احساس غرور و نخوت به وی دست می دهد تا بگوید: من خیلی خوشحالم که در اوج قدرت و شهرت قرار دارم و در پوست خود نمی‌گنجم که به عنوان رهبری بزرگ مورد توجه جهانیان وارد ایران می‌شوم. لکن اگر کسی امام را به درستی شناخته باشد، می‌داند امام به درجه‌ای از عرفان، اخلاق و خودسازی رسیده است که شرایط روزگار و فراز و نشیبهای زندگی، هیچ گونه تأثیری در روحیه امام نمی‌گذارند. به همین جهت هنگامی که خبرنگار از احساس شخصی امام سئوال می‌کند، امام در پاسخ می‌خواهد بگوید، برای شخص من که به دنبال انجام تکلیف هستم، هیچ اتفاق خاصی نیافتاده است که موجب تغییر در روحیه و احساس من شود.

امام فقط رضای خدا و خدمت به خلق خدا را مد نظر داشت، و هر کاری را صرفاً با این انگیزه انجام می‌داد. امام عاشق مردم بود و خود را خدمتگذار مردم می‌دانست، و به آن مباهات می‌کرد، می‌گفت: به من خادم بگویید بهتر است تا رهبر بگویید. به همین جهت مردم نیز متقابلاً شیفته امامشان بودند، و او را رهبری دلسوز، خدمت‌گزاری صادق و مخلص می‌دانستند.

یکی از برجسته‌ترین فرازها، در توصیه‌های اخلاقی-عرفانی امام عنصر «خدمت به مردم» و رعایت حقوق آنان و محبت و عشق به بندگان خدا است. اهتمام به امور مسلمین و خلق خدا، یکی از اساسی‌ترین دغدغه‌های فکری امام بود. همان‌گونه که جد بزرگوارش، پیامبر گرامی اسلام(ص) غم امت را می‌خورد و می‌فرمود: « من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس منهم» هر کس صبح کند و به فکر مسلمانان نباشد، از قلمرو مسلمین بیرون است[1]. همچنین فرمود: «من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین و لم یجبه، فلیس بمسلم» هر کس ندای مظلومیت فردی را بشنود (خواه مسلمان باشد یا غیر مسلمان) و جواب مثبت ندهد مسلمان نیست.[2]

از این رو امام خمینی(س) به امور جامعۀ انسانی اهتمام ویژه داشت. امام به فرزندش سفارش می‌کند، خدمت و اعانت به خلق خدا را از یاد نبرد:

«و از امور مهمی که لازم است وصیت نمایم. اعانت نمودن به بندگان خدا، خصوصاً محرومان و مستمندان که در جامعه‌ها مظلوم و بی‌پناهند و هر چه توان داری در خدمت اینان که بهترین زاد راه تو است و از بهترین خدمت‌ها به خدای تعالی و اسلام عزیز است. پسرم: از زیر بار مسئولیت انسانی که خدمت به حق، در صورت خدمت به خلق است شانه خالی مکن[3]».

تزکیه و تهذیب نفس در کنار تعلیم و حتی مقدم بر آن یکی از اهداف بزرگ پیامبران شمرده شده است. از آنجا که. امام خمینی(س) معتقد بود که علم، ثروت و قدرت ممکن است موجب طغیان صاحبان آنها گردد. و به همین جهت نباید قبل از کسب ظرفیت و آمادگی لازم به سراغ آنها رفت. ایشان می‌فرمود:

«تا تزکیه نشدید طغیان برای شما حاصل خواهد شد، تا تزکیه نشده‌اید علم برای شما خطرناک است، خطرناک ‌تر از هر چیزی، تا تزکیه نشده‌اید مقام برای شما خطرناک است و شما را به هلاکت دنیایی و اخروی می‌کشاند[4]

در میان غرایز انسان، غریزه حب مقام و ریاست بسیار قوی‌تر و فراتر از سایر غرایز آدمی است، به گونه‌ای که افراد زیادی، مال و زن و فرزند را فدای رسیدن به مقام و ریاست می‌نمایند. پدر برای رسیدن به قدرت پسر را و پسر برای دستیابی به آن پدر را قربانی می‌کند، برادر به برادر رحم نمی‌کند. بی‌جهت نیست که این همه تأکید بر تهذیب و تزکیه نفس توسط دولت مردان شده است.

رسول خدا (ص) فرمود: «اول ما عصی الله تعالی بست خصال: حب الدنیا و حب الریاسه و ....[5]» اولین ویژگی که با آن معصیت و نافرمانی خدا شد، شش چیز بود: علاقه به دنیا و علاقه به ریاست و... امام علی‌بن موسی الرضا (ع) نیز در خصوص پیامد ریاست طلبی می‌فرماید: «من طلب الریاست لنفسه هلک، فان الریاست لا تصلح الا لأهلها[6]» کسی که خواهان ریاست برای خود باشد، هلاک می‌شود. زیرا ریاست جز شایستة اهلش نیست. اهل شایستة ریاست همه چیز را «امانت» و فرصتی تلقی می‌کنند برای خدمت به مردم، و هرگز از این منصب به نفع خود سودجویی نخواهند کرد. اگر کسی مقام و منصب را «حق و امتیاز» بداند، برای کسب آن به تکاپو می‌افتد، تا از مزایای آن سود ببرد، لکن اگر با نگاه « تکلیف و وظیفه» به آن بنگرد. معمولاً از آن گریزان است. مگر چنین تکلیفی بر عهده‌اش نهاده شود.

دولت مردم که « خود ساخته» نباشد. روح استبداد در وی رشد می‌کند و غرور و تکبر موجب می‌گردد، خود را محور و مدار حق و حقیقت بداند، و از مردم فقط اطاعت طلب کند و هیچگونه ارزشی برای حقوق و آزادیهای مردم قائل نباشد.

از دیدگاه امام ریشه مفاسد سیاسی- اجتماعی، در رذایل اخلاقی، خودکامگی و وابستگی به بیگانگان است. امام می‌فرماید:

«وقتی که اشراف... متصدی امور یک کشور شدند، قهراً اینها مردم را به حساب نمی‌آورند، این یک امر قهری است و در مقابل یک قدرتمند بزرگ‌تر از خودشان، خاضعند و در مقابل ضعفا و ملت خودشان جابر و ستمگر [7]»

امام حتی عالمان غیر مهذب را که خود ساخته نباشند، مشکل ساز می‌داند و می‌فرماید:

«آن خطری که از عالمی که تربیت نشده است و تزکیه نشده است بر بشر وارد می‌شود آن خطر از خطر مغول بالاتر است... اگر نفوسی تزکیه نشده و تربیت نشده وارد بشوند در هر صحنه... در صحنه سیاست... خطر اینها بر بشر خطرهای بزرگ است.[8]» در جای دیگر می‌گوید:

«با حب نفس و حب جاه و کبر و غرور، نمی‌توان مقاومت کرد... عالمی که در فکر حفظ مسند و ریاست باشد نمی‌تواند با دشمنان اسلام مبارزه نماید... حب دنیا را از دل بیرون نمایید آن وقت می‌توانید مبارزه کنید.[9]»

در این مورد حضرت علی (ع ) می فرماید:یکی دیگر از ویژگیهای دولت مرد « خودساخته»، بی‌اعتنایی به ستایش ستایش گران و استقبال از منتقدین است. همواره طبع انسان از اینکه مورد تمجید و تجلیل قرار گیرد و به بزرگی از او یاد نمایند، هرگز دچار خودپسندی گردی و به خوبی‌های خود اطمینان کنی، و ستایش را دوست داشته باشی؛ که اینها همه از بهترین فرصت‌های شیطان برای هجوم آوردن به تو استً، و کردار نیک نیکوکاران را نابود سازد.[10]»

همچنین آن حضرت در وصف متقیان راستین می‌فرماید:

«هنگامی که از یکی از آنها تعریف و تمجید می‌شود، از آنچه درباره‌اش گفته شده ترسیده و می‌گوید: من نسبت به خود از دیگران آگاه‌ترم، و خداوند نسبت به من از من داناتر است؛ پروردگارا مرا به خاطر آنچه درباره‌ام می‌گویند مؤاخذه مکن.[11]»

قطعاً مدح و ثنای ثناگویان برای انسان، به ویژه انسان‌های کم ظرفیت و ساخته نشده، آثار مرگ باری به بار می‌آورد، و موجب کبر و خودبینی می‌گردد. روحیه خودپسندی در وی تقویت، و گمان می‌کند به اوج کمال رسیده و باید دیگران در مقابلش تعظیم نمایند. بدین سبب بزرگان دین همواره از این رزیله اخلاقی پرهیز و به دوستان و پیروان خود توصیه می‌نمودند از آثار مخرب آن غافل نباشند.

مقاله خود را با ذکر خاطره آموزنده‌ای از امام خمینی (س) به پایان می‌برم نمایندگان دوره اول مجلس شورای اسلامی، قبل از آغاز مجلس به حضور امام رسیدند، ابتدا مرحوم آقای فخرالدین حجازی نیز در تجلیل از مقام والای امام بود که با گلایه شدید ایشان روبرو شد. امام فرمودند:

«من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند، درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه می‌برم از غرور. من اگر خودم را برای خودم نسبت به سایر انسانها یک مرتبتی قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی، من در عین حال که از آقای حجازی تقدیر می‌کنم که ناطق برومندی است و متعهد، لکن گله می‌کنم که در حضور من مسائلی که ممکن است من باورم بیاید فرمودند.[12] » 

 [1] - بحار الانوار، ج74، ص162

[2] - کافی، ج2، ص164

[3] -نقطه عطف، ص16

[4] - صحیفه امام، ج14، ص393

[5] - وسایل الشیعه، ج20 ، ص26

[6] - بحار الانوار، ج70، ص154

[7] - صحیفه امام، ج16، ص 442

[8] - صحیفه امام، ج14، ص391

[9] - جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، ص71

[10] - نهج البلاغه، نامه 53، ص1030

[11] - نهج البلاغه، خطبه 184، ص613

[12] - صحیفه امام، ج12، ص343

محمد منهاج (سفیر سابق ایران در لیبی): منبع: زسول آفتاب، ویژه بیست و یکمین سالگرد ارتحال امام، خرداد1389، ص 14 و 15

. انتهای پیام /*