مجله کودک 226 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 226 صفحه 11

معلم : «سر وصدا نکنین ببینم. مهم تر از همه چیز ، اینه که محمد پسر خوب و مودبیه. در ضمن خیلی هم کوشاست. فقط باید یه مقدار بیشتر از قبل کار کنه.» اصلا کاری نداشت ، محمد ، جانم ، باید بجنبی. چشم هاتو که به هم بزنی امتحانات تان دوباره شروع شده. حواست با منه؟ برو بشین. امیر : «محمد ، ناراحت نباشی ها ، ناراحتی؟ درست می شه ، خوبی؟» محمد : «نه.» زنگ تفریح ، امیر تمام حیاط را به دنبال محمد گشت. امیر : «بَهَع ، اینجایی پسر؟ از وقتی زنگ خورده دارم دنبالت می گردم. چرا اومدی اینجا و تنها نشستی؟ چرا این قدر پکری؟ اخماتو وا کن.» محمد : «خودت ندیدی؟ خیلی بد بود. گرچه تو که درس ات خوبه و هیچوقت نمی فهمی من چی می گم. اگه به جای من بودی ، تو هم ... همه رو ولش کن ، خنده های بچه ها رو بگو. دیدی؟ دیدی چه جوری داشتن به من می خندیدن؟» امیر : «نه بابا ، زیاد به دلت نگیر. همین جوری می خندیدن. الان هم به جای این که بشینی و غصه بخوری بهتره از وقتت استفاده کنی. من هم از همین امروز بهت کمک می کنم. تمام زنگ های تفریح می تونیم بشینیم و کار ... کنیم. همه اشکالات درسی ات رو برات رفع می کنم. اگه مامانت هم اجازه داد می تونی بعدازظهرها بیای خونه ی ما و با هم درس بخونیم ... است. این هوایپما یک اسلحه 20 میلی متری کانن و 4 مسلسل 7/12 میلی متری به همراه بمب و راکت به وزن 1814 کیلوگرم را حمل می کرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 226صفحه 11