مجله خردسال 52 صفحه 17
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیذالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 52 صفحه 17

کبوتر شانه غاز شانه­ی جادویی بوقلمون اردک یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. روزی از روزها وقتی که از کنار درختی می­گذشت چشمش به یک افتاد. را برداشت و با خوشحالی گفت: «به به! حالا پرهای نرم سرم را شانه می­زنم.»اما همین که را به طرف سرش برد،دندانه­های بسته شدند و وقتی را پایین آورد، دندانه­های آن باز شدند، با تعجب به نگاه می­کرد که از راه رسید وگفت: «به به! چه ­ی قشنگی! آن را بده تا پرهای نرم سرم را کنم. » ، را به داد. اما همین­که ، را به طرف سرش برد، دوباره دندانه­های آن بسته شدند. که خیـلی تعجب کـرده بود گفت: «این

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 52صفحه 17