مجله خردسال 98 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 98 صفحه 22

خواب ستاره شب، موقع خواب از مادربزرگ خواستم تا برایم قصه بگوید. مادربزرگ گفت:«شب بود. ماه در آسمان نشسته بود و برای ستارههای کوچولو قصه می­گفت.» از پنجره به آسمان نگاه کردم. ماه نشسته بود و برای ستارهها قصه می­گفت. مادربزرگ گفت:«ستارهها بیدار بودند. روشن روشن، و با چشمهای باز به ماه نگاه می­کردند.» به آسمان نگاه کردم. یک ستاره­ی کوچولو چشمک می­زد. گفتم:«مادربزرگ! یکی از ستارهها چشمک می زند.» مادر بزرگ گفت:«چون خوابش گرفته و نمی­تواند چشم­هایش را باز نگه­دارد. چشمهایم دیگر باز نمی­شد. من خوابیدم، مثل ستاره کوچولو.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 98صفحه 22