مجله خردسال 251 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 251 صفحه 6

بال­هایش پر از پرهای رنگی شد. حالا پیشی، جوجو را از همه چیز و همهکس بیشتر دوست داشت. یک روز، پیشی پرندههایی را دید که در آسمان پرواز میکردند. با خودش گفت که جوجو یک پرنـده است و باید مثل پرندههای دیگر پرواز کند. بـرای همین هم جوجو را پشتش سوار کرد و از درخت بالا رفت. بالای بالا. بعد به جوجو گفت: «بالهایت را باز کن و مثل بقیهی پرندهها پرواز کن!» جوجو میترسید اما پیشی به او گفت:«هیچ وقت نترس. من همیشه مراقب تو هستم!» جوجو بالهایش را باز کرد و پرید. مثل بقیه­ی پرندهها. پیشی پرواز قشنگ او را تماشا کرد و با خودش گفت: «اگر جوجو پیش من برنگردد، چه کار کنم؟!» اما جوجو برگشت و پیش پیشی ماند. چون او را خیلیخیلی دوست داشت. آنها هنوز هم در کنار هم، خوب و مهربان زندگی میکنند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 251صفحه 6