مجله خردسال 272 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 272 صفحه 19

خوبی دارم ! » پرسید : « چه فکری ؟« گفت : « از بالا برو و روی بالاترین شاخه آن بایست و را صدا کن . این طوری صدای تو را می شنود . » گفت : « خیلی بلند است . من نمی توانم . خسته می شوم . » گفت : « من هستم و نمی توانم از بالا بروم . اما تو می توانی برو و را صدا کن . از بالا رفت . بالا و بالاتر . دیگر او را نمی دید . روی بلندترین شاخه ی ایستاد و فریاد زد : « آهای ! از جلوی کنار برو . بگذار دوباره همه جا گرم شود ! » همین موقع باد تندی وزید و از روی افتاد پایین . می خواست از غصه گریه کند که دید ، گرم و روشن تابید ! گفت : « دیدی صدای تو را شنید ! » گفت : « وای ! دیدی بیرون آمد ! » بالاخره همه جا گرم و روشن شد . چون یکی را صدا زده بود !

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 272صفحه 19