مجله خردسال 339 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 339 صفحه 8

فرشتهها یک روز وقتی که داشتم با آدم آهنیام، بازی می کردم، دایی عباس و زن دایی و حسین به خانهی ما آمدند. حسین تا چشمش به آدم آهنی افتاد، آن را برداشت تا بازی کند. من قویتر از حسین هستم . آدم آهنی را از او گرفتم و گذاشتم توی کمد. حسین قدش از من کوتاهتر است. زورش هم کمتر است. برای همین هم نتوانست آدم آهنی را از من بگیرد. یا کمد را باز کند و آن را بردارد. گفتم:" این فسقلی میخواهد آدم آهنی من را بردارد!" مادرم گفت:" حسین مهمان تو است. بگذار کمی با آدم آهنی بازی کند." گفتم:" اگر میتواند، آن را بردارد." مادرم به حسین نگاه کرد و گفت:" میبینی که او خیلی کوچک است و قدش به کمد نمیرسد. " خندیدم و گفتم: زورش هم خیلی کم است!" مادرم گفت:" حضرت علی (ع) فرمودهاند:" خداوند از همه قویتر و از همه مهربان تر است. تو هم فراموش نکن هر چه قدر قویتر و بزرگتر از حسین باشی، همانقدر هم باید مهربانتر باشی. قوی بودن تو نباید باعث بشود که کوچکترها را ناراحت یا اذیت کنی. این کار تو گناه است." حسین با چشمهای خیس مرا نگاه می کرد. کمد را باز کردم و آدم آهنی را به او دادم. حسین خندید و اشکهایش را پاک کرد. من میخواهم همیشه قوی و مهربان باشه.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 339صفحه 8