مجله خردسال 347 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 347 صفحه 6

جا رفت. چمدانش را که پر از شعر بود، برداشت و از آن جا رفت. وسایل آشپزخانه، بدون چاقو شدند. بدون چاقویی که اسمش ناصر بود و شعر می گفت! ناصر رفت توی حیاط. وسط باغچه، میان گل ها و گلبوته ها نشست. به درخت گیلاس تکیه داد، پاهایش را دراز کرد و شعر گفت و شعر خواند. گل­ها غنچه کردند. درخت ها شکوفه کردند. پروانه ها آمدند. زنبورها آمدند. پرنده­ها آمدند و توی باغچه، غوغایی شد. پنجره که داشت نگاه می کرد، همه­ی این ها را به وسایل آشپزخانه گفت. آن ها، اول گفتند: (( خب به ما چه!)) اما بعد که چند روز گذشت، دلشان برای ناصر و شعرهایش تنگ شد. گفتند: (( عیبی ندارد! بگذاریم باید یک گوشه­ای بنشیند و کار نکند، در عوض برایمان شعر بخواند. خب شعر گفتن هم خودش یک جور کار است! )) بعد رفتند و ناصر را با سلام و صلوات به آشپزخانه آوردند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 347صفحه 6