مجله خردسال 365 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 365 صفحه 21

ولی منتظر می مانم تا ... بیاید و آن را نشانم بدهد، ... گفت:" من هم می مانم تا بیاید." کمی بعد ... برگشت. .. گفت:" حالا گنج را به ما نشان می دهی؟" ... گفت:" بیایید و آن را ببینید." بعد ... آرام از درخت بالا رفت. ... برگ های توی لانه را کنار زد و آنها یک عالمه ... زیبا را توی لانه ی ... دیدند. ... گفت:" وای! چه گنج قشنگی!" ... گفت:" این همه ... را از کجا آورده ای؟" ... گفت:" ... دوست من است. او هر روز برایم ... می آورد. ... گفت:" برای ما هم می آورد؟" ... گفت:" نمی دانم. بیایید برویم و از خودش بپرسیم. بعد .. و ... به دنبال ... به طرف دریا رفتند. ... کنار ساحل بود. ... گفت:" ... و .. دوستان من هستند. آن ها دلشان می خواهد گنج داشته باشند." ... خندید و گفت:" پس صبر کنید تا برایان .. بیاورم. ... و .. با خوش حالی منتظر برگشتن ... شدند . از آن روز به بعد، ... و ... و ... هر روز به ساحل می رفتند و منتظر ... می شدند. حالا هر کدام آن ها یک گنج داشتند. یک گنج زیبا از دریای آبی !

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 365صفحه 21