مجله خردسال 412 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 412 صفحه 8

فرشته­ها مادرم گفت:«فردا به خانهی مادربزرگ میرویم. او نذر دارد که شب عاشورا غذا بپزد و از عزاداران امام حسین(ع) پذیرایی کند.» گفتم:«مادرجان! نذر دارد یعنی چه؟» مادرم گفت:«نذر یعنی قولی که به خدا میدهیم.» گفتم:«من هم میتوانم نذر کنم؟» مادرم گفت:«معلوم است که میتوانی!» گفتم:«چه طوری؟» مادرم گفت:«دعایی کن از خدا چیزی بخواه و به او قولی بده، این میشود نذر تو.» گفتم:«شما میدانید مادربزرگ از خدا چی خواسته بود؟» مادرم گفت:«از روزی که دایی عباس به دنیا آمد، مادربزرگ از خدا خواست تا او سالم و سلامت باشد و به خدا قول داد که هر سال شب عاشورا، غذا بپزد و از عزاداران او پذیرایی کند.» چشمهایم را بستم و از خدا خواستم پدر و مادر و مادربزرگ و پدربزرگم را سالم و سلامت نگهدارد و به خدا قول دادم که هر سال عاشورا وقتی ماردبزرگ غذا درست میکند، اصلا شلوغ نکنم و در کارها به او کمک کنم!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 412صفحه 8