مجله خردسال 462 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 462 صفحه 21

با خوشحالی به طرف او رفت. به ابرها نگاه کرد و گفت:«ببارید! ببارید و کوچولو را نجات دهید! ابرها باریدند. اصلا باران را دوست نداشت. به آسمان نگاه کرد و دوید و رفت. به دنبال غذا بود که دید باران میبارد. به یاد افتاد و گفت:«وای! بچهام خیس میشود!» بعد با عجله به طرف لانه پرواز کرد. وقتی به لانه رسید دید که توی لانه نیست.» با ناراحتی به دور و بر نگاه کرد. زیر برگها تکان خورد و جیک جیک کرد. پر زد و با نوکش برگها را از روی برداشت. اصلا خیس نشده بود. ، را بلند کرد و او را برد توی لانه. به گفت:«ممنون که مراقب بودی کوچولو، خیس نشود!» خندید. ، را زیر بالهایش گرم کرد. او هیچ وقت نفهمید که چرا آن روز باران بارید!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 462صفحه 21