مجله خردسال 250 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 250 صفحه 4

اسب بلوری سرور کتبی یک شب، دختری خوابیده بود و خواب یک اسب بلور را میدید. کالاپ ... کالاپ ... اسب بلور، توی خواب دختر دوید. اما یک دفعه لیز خورد و تالاپ ... از خواب دختر بیرون افتاد. اسب بلور، هر چه گشت، خواب دختر را پیدا نکرد. با خودش گفت: «چه کار کنم؟ کجا بروم؟» اسب بلور، رفت و رفت تا به یک دیو سیاه رسید. دیو خوابیده بود و خروپف میکرد، اسب پرید توی خواب دیو. اما خواب دیو آنقدر تاریک بود که اسب ترسید و پا به فرار گذاشت. مگسی خوابیده بود، اسب پرید توی خواب مگس، اما خواب مگس آنقدر بدبو بود که اسب دماغش را گرفت و فرار کرد. مورچه­ای خواب بود.اسب بلور،توی خواب مورچه رفت. اما خواب مورچه آنقدر کوچولو بود که اسب هر کاری کرد توی آن جا نشد. یک ماهی خوابیده بود. اسب پرید توی خواب ماهی. اما خواب ماهی آنقدر خیس بود که اسب­تر شد و از خواب ماهی بیرون آمد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 250صفحه 4