مجله خردسال 297 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 297 صفحه 4

درخت آلو · سرور کتبی درخت آلو خیلی خوشحال بود. چون آلوهای درشتش شیرین و آب دار بود. یک روز درخت آلو با صدایی از خواب بیدار شد. دارام ... دوروم... صدای چی بود؟ درخت نگاه کرد. یک عالمه خرده سنگ در پای درخت خالی شده بود. آلوها به زمین ریختند و کمی بعد ... چی شد؟ به جای هر آلو یک سنگ کوچولو روی درخت سبز شد. درخت گفت:« وای! من میوه ی سنگی داده ام.» پیرمردی با یک چرخ دستی آمد. میوه های سنگی را چید و با خود برد. درخت نفس راحتی کشید. می خواست بخوابد که یک دفعه بوی صابون، همه جا را پر کرد. درخت گفت:« این بو از کجا می آید؟» و به جوی زیر پایش نگاه کرد. آب جو پر از کف صابون بود و کمی بعد ... چی شد؟ بر هرشاخه ای درخت یک قالب صابون سبز شد. درخت گفت:« وای!من میوه ی صابونی داده ام. این دیگر چه جور میوه ای است؟» مردم دور درخت جمع شدند و صابون ها را چیدند. درخت می خواست نفس راحتی بکشد که زنی از راه رسید و یک دسته روزنامه در پای درخت انداخت. درخت تکانی خورد و میوه ی کاغذی داد. مردی چند بطری زیر درخت گذاشت، درخت میوه ی شیشه ای داد. بچه ها، کیسه خوراکی هایشان را به طرف درخت پرت کردند، درخت میوه پلاستیکی داد. بچه ها خندیدند و از درخت بالا رفتند. میوه های شیشه ای و کاغذی و پلاستیکی را چیدند و به

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 297صفحه 4