مجله خردسال 313 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 313 صفحه 8

فرشته ها عید قربان بود و ما همگی به خانه ی پدر بزرگ رفته بودیم. می خواستیم ناهار بخوریم که در زدند. من و مادرم رفتیم در باز کردیم، همسایه ی مادربزرگ پشت در بود، به مادرم گفت:« سلام، حاج خانم هستند؟» مادرم گفت:« سلام، بفرمایید تو!» مادرم به اتاق برگشت و مادر بزرگ را صدا زد. گفتم:« مگر اسم مادر بزرگ حاج خانم است؟» مادرم گفت: وقتی کسی به زیارت خانه ی خدا برود، حاجی می شود، اگر آقا باشد حاج آقا می شود، اگر خانم باشد حاج خانم می شود، مادر بزرگ سال پیش به زیارت خانه ی خدا رفت، حالا دوستان و همسایه هایش به او حاج خانم می گویند.» گفتم:« اگر شما هم به مکه بروید حاج خانم می شود؟» مادرم گفت:« اگر خدا بخواهد و من هم بروم حاج خانم می شوم.» گفتم:« آن وقت من به شما حاجی ماما می گویم!» مادرم خندید و مرا بغل کرد و گفت:« دعا کن من و پدرت هم به مکه برویم. آن وقت حاجی ماما و حاجی بابای تو می شویم!» حالا من هر روز دعا می کنم تا پدر و مادرم بتوانند به زیارت خانه ی خدا بروند. ·

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 313صفحه 8