مجله کودک 35 صفحه 62
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 35 صفحه 62

لبخند دوست داستان های یک قل، دوقل قسمت: بیست و هفتم طاهره ایبد خودکار دودی یک آقاهه آمده بود خانه­مان که اژدها بود؛ مثلِ مثل همان اژدهایی که توی قصۀ مامانی بزرگ بود. آخر از دهنش دود و آتش می­آمد بیرون. آقاهه نشسته بود توی پذیرایی. مامانی هم رفت توی آشپزخانه که چایی بیاورد، میوه هم بیاورد. بابایی هم رفته بود توی اتاق و داشت از توی کمد کاغذ برمی­داشت. من و محمد حسین، آن آقا اژدها را نمی­شناختیم. ما دوتایی نشستیم روی یک مبل و هی به او نگاه کردیم. هی آن آقا اژدها هم به من نگاه کرد. آن آقاهه اولش اژدها نبود، بعد اژدها شد؛ یعنی ما بعد فهمیدیم که اژدهاست. آقاهه اولش به من و محمد حسین گفت: (( شما دو تا چقدر شکلِ هم هستید، انگار دوتاتون یکی هستید.)) محمد حسین گفت: ((نه خیر، ما یکی نیستیم، دو تا هستیم، این محمد مهدی یه، منم محمد حسین.)) آقاهه خندید. بعد یکدفعه­ای یک چیزی از توی جیبش درآورد که مثل لولۀ خودکار بود؛ ولی نبود، سفید سفید بود و ما توی فیلم­ها دیده بودیم. بابایی گفته بود این چیزها که اسمش سیگار است، خیلی بد است. اصلاً سیگار کار بدی است. آن آقاهه هم سیگار داشت. تازه کبریت هم درآورد و آن را روشن کرد، بعد یکدفعه­ای از دهنش دود آمد. من و محمد حسین ترسیدیم، دوتایی چسبیدیم به هم. آن قدر از دهنش دود آمد، آن قدر دود آمد که همۀ همۀ اتاق و خانه می­خواست سیاه شود. ما، یعنی من و محمد حسین ترسیدیم که آقا اژدهاهه آتش بفرستد توی خانه. آقا اژدهاهه داشت کار بدی می­کرد. من و محمد حسین یواشکی بلند شدیم و بعد تند می­دویدیم که برویم توی اتاق که بابایی از در اتاق آمد بیرون و من و محمد حسین، محکمِ محکم با بابایی تصادف کردیم و کله­هایمان خورد به پای بابایی. بابایی گفت: (( چه خبره بچه­ها؟! چی کار می­کنید؟)). من و محمد حسین دوتایی با هم گفتیم: ((اون آقاهه اژهاست.)) یکدفه بابایی لبش را گاز گرفت و گفت: ((هیس س سِ ....)) بعد هم یواش گفت: ((این حرفها چیه می­زنید؟ عیبه، بَده!)). بعد رفت پیش آن آقا اژدهاهه. من و محمد حسین هم یواش، پشت سر بابایی رفتیم و گوشۀ دیوار ایستادیم و هی سرک کشیدیم و هی آقا اژدهاهه را

مجلات دوست کودکانمجله کودک 35صفحه 62