مجله کودک 55 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 55 صفحه 24

دردسرهای جادوگر کوچولو هفته های گذشته خواندید که... جادوگر کوچولوی 127 سالۀ ! قصه ما پس از مجازات توسط جادوگران دیگر، به فکر انتقام افتاد. اما کلاغش «آبراکساز» قولش را به سلطان جادوگرها به او یادآوری کرد. پس جادوگر کوچولو سعی کرد طبق قولش خوب باشد و به همه کمک کند، از جمله به سه پیرزن هیزم جمع کن، به یک دخترک گل فروش یتیم، به اسبهایی که از شلاق بیرحمانۀ صاحبشان به تنگ آمده بودند و... کمک کرد. در جشن تیراندازی شهر، جادوگر کوچولو به داد بچه های مهمانخانه چی رسید و گاو آنها را به آنها برگرداند. اینجا بود که «آبراکساز» به جادوگر کوچولو امید داد که با این کار، تا حدی کارهای بد گذشته اش را جبران کرده است. جادوگر کوچولو در سرمای زمستان به یک بلوط فروش کمک کرد تا دیگر دستهایش از گرمای اتش تنور داغ نسوزد و پاهایش یخ نزند... بهتر از هفت تا دامن نویسنده: اُنفرید پرویسلر مترجم: سپیده خلیلی تا دامن آخری درآورد، کفش و جورابش را هم درآورد، دمپایی نمدی پوشید و گفت:« با این که من به طور ترحم آمیزی یخ زدم، ولی باید بگویم که: با وجود این خوب بود!» او روی نیمکت بخاری نشست و شروع کرد به تعریف کردن. آبراکساز کلاغ، ساکت به حرفهایش گوش داد. تازه، بعد از ماجرای مرد بلوط فروش، کلاغ حرف او را قطع کرد و به طعنه گفت:« بنابراین بدان که من کم کم اصلاً دیگر چیزی نمی فهمم! تو به این بلوط فروش با جادوگریت علیه سرما کمک کردی، ولی به خودت کمک نکردی؟ آن وقت آدم باید به عنون یک کلاغ عاقل چه بگوید؟» جادوگر کوچولو پرسید:« منظورت از این حرف چیست؟» چه منظوری داشته باشم! اگر من جای تو بودم و همین که جادوگر کوچولو نزدیک تاریک شدن هوا دوباره به خانه آمد، براکساز کلاغ فوری می خواست بداند که به او در جارو سواری اش چه گذشته. ولی جادوگر کوچولو، در حالی که دندانهایش به هم می خورد، جواب داد:« م من ای، این را بعداً ب برایت ت تعریف می کنم. اول از همه ب باید برای خودم یک ج جوشانده درست کنم، چ چون خیلی س سردم است، آن ق قدر که نم نمی توانم حرف بزنم.» آبراکساز گفت:« می بینی! حالا نتیجه اش را می بینی، مجبور بودی در این سرمای کشنده حتماً بروی جاروسواری؟ البته تو که نمی خواهی حرف مرا گوش کنی!» جادوگر کوچولو برای خودش یک قوری بزرگ جوشانده دم کرد. آن را با مقدار زیادی شکر شیرین کرد، بعد، آن جوشانده بدمزۀ را هورت کشید. جوشانده گرمش کرد و به زودی گرمتر هم شد. آن وقت هفت تا دامن را

مجلات دوست کودکانمجله کودک 55صفحه 24