مجله کودک 130 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 130 صفحه 3

قله رشته کوه البرز قلب کشور ماست قله های این کوه سربلند و زیباست سربلندی آن مثل کوه الوند افتحار ایران قله دماوند قله های ایران مثل کوه ایمان قله ای بلند است قله شهیدان فرستنده: بهروز واعظی از تهران «وقتی تو بیایی» با ظهورت زمستان مثل بهار و پاییز هم سبز و قشنگ است. با ظهورت ستاره ها را شاد خواهی کرد با ظهورت پرنده ها را آزاد خواهی کرد با ظهورت ما را شادمان خواهی کرد با ظهورت گلها را زیبا خواهی کرد با ظهورت درختان را جوان خواهی کرد و با ظهورت خانه ها را ر نور خواهی کرد پس بیا که می توانی همه را خوشحال کنی زینب عفاری کلاس پنجم مهدی کهکی: 10 ساله از کاشان حجت علیزاده: 10 ساله از رودسر معما پس از تقاضای بخشش از طرف یک زندانی محکوم به اعدام این جمله به عنوان پاسخ او تلگراف می شود: «بخشش لازم نیست، اعدامش کنید!» اما تلگرافچی با اضافه کردن یک علامت مفهوم جمله را تغییر داده و زندانی از مرگ حتمی نجات پیدا می کند. آن علامت چه چیزی است و در کجای جمله قرار گرفته است؟ جواب: با قرار دادن یک نقطه بعد از کلمه بخشش جمله این طور معنا می شود: «بخشش، لازم نیست اعدامش کنید!» سجاد جان شکر از شهرستان لار تک فرزندها من یک دختر تک فرزند هستم. همه به من حسودیشان می شود و به من می گویند: «وای که چقدر صبا دختر لوسی است!» ولی در حقیقت من لوس نیستم. فقط هر چیز که می خواهم زود حاضر می شود! چشمتان روز بد نبیند، یک روز مادرم حالش بد شد و و را به بیمارستان بردند صبح زود بعد مادرم با یک بچه زشت و بد ریخت به خانه آمد که همه اش ونگ می زد. از مادرم پرسیدم: «کیه؟» مادرم گفت: «این سینا برادرته». بعد از یک ساعت میهمان ها آمدند. آنها که مدام به برادرم محل می گذاشتند و قربان صدقه اش می رفتند. به مادرم گفتم: »یک دقیقه او را به من بدهید!» بعد او را گرفتم که ناگهان دیدم دستم خیش شده! مادرم گفت: «خوب، می خواست بغلش نکنی!» من از این حرف مادرم ناراحت شدم. یکی از مهمان ها گفت: «از برادرت خوشت می آید؟» من هم برای این که آبرورداری کنم، جلوی میهمان ها گفتم: «بله، خیلی. او بسیار دوست داشتنی است. فقط اگر اول اسمش مانند اول اسم من نبود ممنون می شدم.» که باز دوباره صدای ونگ ونگش بلند شد. انگار می گفت: «شیر. شیر!» من رفتم زیر تخت که مادرم به من نگوید شیر خشک آماده کن اما مادرم دقیقا آمد زیر تخت و گفت: «این زیر چه کار داری؟» گفتم: «داشتم رد می شدم که این زیر گیر کردم! مادرم گفتم: «خوب حالا برو شیر خشک را آماده کن». که من هم به ناچار رفتم و برای اون شیر خشک آماده کردم. صبا تجریشی/ کلاس پنجم از تهران علیرضا لقمانیان از تبریز مقدمه جلد سوم حمل و نقل مسافران انتقال کالا از نقطه ای به مکانی دیگر کمک به خاموش کردن جنگل ها و مانند آنها مقصود اصلی انسان از اختراع هواپیما بود. هر چند استفاده در کارهای جنگی نیز بعد ها به نیاز انسان از هواپیما افزوده شد. اما رفتن از جایی به جای دیگر منظور اولیه بشر در اختراع هواپیما بود. بر این اساس ساختن مکانی برای فرود و پرواز نیز به اندازه ساخت هواپیما اهمیت داشته است. فرودگاه ها برای آسان تر شدن فرود و پرواز ساخته شد. از سوی دیگر توقف در آسمان هنگام پرواز نیز آرزوی دیگری بود که با اختراع بالگرد برآورده شد. لوازم جانبی مانند چتر نجات و صندلی نجات خلبان از دیگر ابزار اطمینان بخش هنگام پرواز بود که اهمیت خود را خیلی زود در هواپیما بالگرد پیدا کرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 130صفحه 3